استاد محمدتقی شریعتی مزینانی در مزینان سبزوار به سال 1286شمسی در خانواده ای روحانی متولد شد.
پدرش آقا شیخ محمود از روحانیون دانشمند این خطه بوده و جد ایشان آخوند ملاقربانعلی نیز یکی از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادی سبزواری بوده است. استاد شریعتی تحصیلات مقدماتی رادر نزد پدروعموی خود، شروع کرده ودرسن 20 سالگی به حوزة علمیه مشهد عزیمت نمود واز محضر شیخ هاشم قزوینی، ادیب بزرگ، ادیب ثانی، حاج شیخ کاظم دامغانی و ... کسب فیض کردو سپس به شغل معلمی در دبستانها ودبیرستانهای مشهد اشتغال پیدانمودو بعداز تأسیس دانشکدة الهیات دانشگاه مشهد، دراین دانشکده به تفسیر قرآن ونهج البلاغه همت گماشت.
یکی از اقدامات وی تأسیس ”کانون نشر حقایق اسلامی“ ومقابله با تبلیغات مارکسیستی وکمونیستی بوده است. همچنین توسط رژیم منحوس پهلوی چندمرتبه دستگیر وحبس گردید.
سرانجام روح این استاد متفکر وبنده صالح خدا، در 31فروردین 1366 دعوت حق را لبیک گفت وپیکرش در جوار مرقد پاک امام رضا آرام مقام معظم رهبری (در دوره ریاست جمهوری) به مناسبت رحلت استاد شریعتی پیام تسلیتی ارسال داشته که در قسمتی ازآن چنین می فرماید:
”... اوکه از خانواده ای روحانی برخاسته وسالها در حوزه علمیه مشهد مدارج علوم دینی را پیموده بود بی شک یکی از پرسوزترین ومخلص ترین اندیشمندان و مبلغان اسلامی بودکه که استحکام اندیشه را با نوآوری در روش به هم آمیخته وبرای نسل تحصیل کرده و با فرهنگ، متاع فکری جذابی راارائه کرده کرد. زندگی او سراسر به تعلم وتعلیم ودربهشتی از صفا و پاکدامنی گذشت. رحمت خدا بر او و حشرش با محمد وآل محمد باد که عمر رابه عشق وثناگویی آنان به سر آورده بود.“
شهیدعالیقدر آیت الله مطهری مقدمه ای برکتاب ”خلافت وولایت از نظرقرآن وسنت“ استاد شریعتی، نوشته است که در قسمتی ازآن چنین آمده است:
”اکثریت مردم خراسان وهمه فضلای ایران، استاد محمد تقی شریعتی را می شناسند ولااقل نامش را شنیده اند. این مرد محقق وفاضل از تربیت یافتگان حوزه علمیه خراسان است
... در تحولات پس از شهریور 1320 که تبلیغات ضداسلامی وضدخدایی در سطح فرهنگیان و دانشجویان ودانش آموزان اوج گرفت، استاد شریعتی یک تنه در خراسان به پاخاست و جهادی که احساس می کرد برعهده اوست آغاز کرد. کاراین جهاد آن چنان دشوار بودکه سالهای متوالی خواب خوراک وآسایش اورابه حداقل ممکن رساند. شریعتی درآن هنگامه به درآمد مختصر خویش قناعت کرد و بدون هیچ چشم داشتی به فعالیت پرداخت، همه همت وضعیش این بود که درآن طوفان سهمگین ”بگیرد غریق را“ و چقدر فراوان اند غریقانی که تنها دستی که به طرف آنها دراز شد وآنها رانجات داد، دست بی طمع شریعتی بود....
آثار استاد؛
یا تفسیر سورهی مبارکهی علق (یادآوری میشود استاد در پانزده شماره از نامهی آستان قدس (دیماه 1349 تا بهمنماه 1344)، تحت عنوان کلی «تفسیر قرآن مجید» سورههای: علق، کوثر، انشراح، ماعون و تین را تفسیر کردهاند. این مقالات به انضمام تفسیر بقیهی سورههای جزء سیام، به صورت کتاب «تفسیر نوین» چاپ و منتشر شده است.)، کانون نشر حقایق اسلامی مشهد، تاریخ مقدمه 1340 (رجب 1381)، 56 ص، قطع وزیری.
برای دانشآموزان پایهی 4 و 5 و 6 دبستانها، کتابفروشی زوار، مشهد 1321، چاپ پنجم 1325؛ چاپ هفدهم 1333 با تصحیح و تصرفات کامل.
تهران، انتشارات بعثتف تاریخ ثبت وزارت فرهنگ و هنر 9/2/37 (: 1357)، 10+170 ص، قطع پستی.
تاثیر هنرهای مسلمین بویژه ایرانیان در اروپا: تالیف محمدحسین زکی، ترجمه نگارش، مشهد کتابفروشی باستان، 4+94 ص، قطع پستی، بیتا، (قبل از 1320 تحریر و در روزنامهی آزادی منتشر شده بود).
(قسمت اول)، مخصوص کلاس اول دبیرستان طبق برنامهی وزارت فرهنگ، کتابفروشی زوار، مشهد، شهریور 1352، 34 ص، قطع پستی.
جزء سیام قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار، شهریور 1346، هفتاد و دو +345 ص. چاپ چهارم، حسینیهی ارشاد، چاپ پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، شهریور 1358، در دو جلد.
نشریهی کانون نشر حقایق اسلامی، نقل و تکمیل سخنرانیای که سوم شعبان 1382 (برابر 10 دیماه 1341) در کانون ایراد فرمودند، چاپخانهی طوس مشهد، بهمن 1342، 80 ص، قطع جیبی؛ چاپ دوم، تهران، انشارات بعثت، 1356، 29 ص.
حسینیهی ارشاد (5)، تهران، دیماه 1349 برابر ذوالقعده الحرام 1390، بیست و سه (مقدمهی استاد مطهری) +302 ص، (بقیهی کتاب ص 420 از آقایان محمدتقی شریعتمداری و مرتضی مطهری است). چاپ دوم، 1351، مقدمه (در پاسخ مولف به اشکالهایی که شده) بیست و هفت+ مقدمهی دیگر (شرح حال بدیعی از مولف با تحلیل دوران زندگی و خدماتش) 11 ص + 351ص، قطع وزیری.
(مقاله)، ادارهی کل آموزش و پرورش خراسان، نشریهی کمیتهی دبیران تعلیمات دینی مشهد (به مناسبت اولین سمینار دبیران تعلیمات دینی در مشهد، مرداد 49)، به هزینهی دبیرستان علوی مشهد، چاپ طوس، 16 ص.
تالیف جرجی زیدان، ترجمه، کتابفروشی باستان مشهد، چاپخانهی خراسان، آذر 1329، 257 ص، قطع پستی. چاپ دوم، انتشارات سپیده، مشهد، تاریخ مقدمه 28/6/44. چاپ سوم، با تجدید نظر، شرکت سهامی انتشار، خرداد 1347، بیست+ 287 ص، قطع حبیبی.
نشریهی یکم، 1326، چاپخانهی خراسان، 20 ص، قطع پستی.
عبدالحمید جودهالسحار، ترجمه، ششمین نشریهی کانون نشر حقایق اسلامی مشهد، مهر 1325، 8+ 46 ص (تاریخ ترجمه به استناد مقدمهی کتاب 1325 است).
(متن دو سخنرانی در دانشگاه مشهد):
(نیمه شعبان 1379)؛
(13 رجب 1380)؛ دومین نشریهی انجمن اسلامی دانشجویان مشهد، دیماه 1339، 77 ص، قطع پستی.
(مقدمهی کتاب، دربارهی فطری بودن دعا و آثار آن و پاسخ شبهات از استاد است)، دکتر آلکسیس کارل، ترجمهی دکتر علی شریعتی، انجمن اسلامی دانشجویان مشهد، 1339. چاپ دوم، شرکت سهامی انتشار، تهران، مهرماه 1346، مقدمه 33 ص، قطع جیبی.
کتابفروشی امیرکبیر مشهد و بورس کتاب، مشهد، 1349، چاپخانهی خراسان، 8+ 480ص، قطع وزیری. (از همکاری کتابخانهی دانشکدهی ادبیات در تهیهی این فهرست تشکر میشود.)
اخیرا بدنبال برگزاری سمینار یادبود استاد در دانشگاه تهران مجموعه ای از آثار استاد در تیراژی محدود منتشر شده است.
خاطره ای از زندان دکتر شهید دکتر علی شریعتی و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی
استاد شریعتی(پدر دکتر علی شریعتی)، در زندان، سخت تحت شکنجه روحی قرار داشت، ایشان را مدتی بعنوان تنبیه از بند قبلی که وضع بهتری داشت به بندی آورده بودند که با زندانیان غیر سیاسی، معتاد، قاتل، هرزه، و دزد هم اتاق کرده بودند. وی در اثر ضعف جسمانی و روحی تا آن حد بیمار می شود که ماموران، در حالی که ایشان را بر روی شانه هایشان قرار داده بودند، به بیمارستان می برند. از این رو هنگام انتقال ایشان به بیمارستان شایع شده بود که استاد فوت کرده اند و خبر مرگشان در سطح زندان هم پخش شده و به گوش علی رسیده بود. . .
بهرحال مدت زندان استاد، یک سال بطول انجامید و پس از یک سال، ایشان را از زندان آزاد کردند. روزی که قرار بود حکم آزادی را به وی ابلاغ کنند ایشان را به کمیته مرکزی واقع در خیابان ارگ (شهربانی سابق) می برند و به ما که در تهران بودیم، اطلاع می دهند که بیایید و استاد را ببرید. من به همراه برادم، آقای دکتر شریعت، به کمیته رفتیم تا استاد را به منزل بیاوریم. در آن روز درحالی که، استاد منتظر بودند تا حکم آزادی خود را بگیرند، می بینند که بازجویی وارد اتاق می شود و بعد از سلام، علی را با پدرش رو به رو می کند، این ملاقات کاملا غیر منتظره بوده و دکتر که پس از یک سال و اندی، پدرش را می دیده سخت متاثر و اندوهگین می شود. . .
علی برای خواهرش بتول این صحنه را این گونه تعریف کرده است:
لحظه ای که آقا را آوردند، حال خود را نفهمیدم. روی دستان پدر افتادم، اما پدر مرا نشناختند و گفتند جوان بلند شوید، گفتم، آقا جان، منم علی، … بعد در حضور مامور زندان کمی صحبت کردیم، اما به شدت ضعیف شده بودند، وقت ملاقات کوتاه بود و وقتی آقا را می بردند از پشت به اندام نحیف و استخوانی که یادگار سالهای رنج و محنت و تبلیغ برای دین بود، خیره شده بودم و با اندوه و حسرت نگاه می کردم، پدرم از فرط ضعف و ناتوانی به سختی راه می رفت و اندامش آشکارا می لرزید و بقچه لباسهایش را زیر بغل گرفته بود و آن را به زحمت حفظ می کرد. من با تاسف به خودم می گفتم این دستمزد سالها مبارزه برای رستگاری این ملت بود. بازپرس ساواک با لبخندی آمیخته به طنز پرسید که: شریعتی به چه نگاه میکنی؟ گفتم: به 14 قرن مظلومیت تشیع.(طرحی از یک زندگی، سوسن شریعت)
تفسیر نوین استاد
تفسیر نوین نوشته استاد محمد تقى شریعتى است که از پیشگامان تفسیرنگارى به شیوه عصرى در ایران به شمار مى رود. وى با انگیزه اصلاح طلبى فکرى و اجتماعى و دینى ، به نوشتن این تفسیر پرداخت . او در این تفسیر، با زبان و بیانى رسا و شیوا سوره هاى کوتاه غالبا مکى آخرین جزء قرآن را شرح و تفسیر کرده است .
خود در مقدمه تفسیر مى گوید:
“در این تفسیر منتهاى کوشش به عمل آمده است که براى عموم قابل استفاده باشد تا مردم مسلمان با ماءنوس شدن به قرآن ، به صلاح و تقوى نزدیک و از فساد و جنایت دور شوند. این است که حتى الامکان از طرح مطالب و مباحث مشکل و به کار بردن اصطلاحات علمى و فلسفى خوددارى شده و اگر ناگزیر از بحثى ادبى یا علمى بوده ایم با حروفى غیر از حروف معمولى تفسیر، آنها را آورده ایم تا افراد ناوارد معطل و ناراحت نشوند”
وى در تفسیر خود به مسائل اجتماعى و علمى هم توجه دارد و در عین حال از تفاسیر قدیم غافل نیست و به امهات تفاسیر شیعه از جمله “مجمع البیان “ و "تبیان "نظر دارد و آراى آنها و نیز - از تفاسیر عامه ، بیشتر - آراى فخر رازى را هر جا که لازم دیده نقل و گاه نقد مى کند.
از تفاسیر جدید نیز بیشتر به “تفسیر طنطاوى “ “المیزان “ و نظریات عبده در “تفسیر جزو عم “ نظر دارد.*(برگرفته از تبیان)
شرح حال عطارنام و لقب عطار
سال تولد و وفات عطارزندگی عطار
آثارعطار
شیخ فریدون محمد عطار نیشابوری از شعرای بزرگ و مشهور ادبیات فارسی است.
اگر چه عطار به شعر و شاعری اعتنا ندارد و شعر درچشم او مقداری نیست و راضی نیست که او را شاعر بشمارند و به وزن و ردیف و قافیه نمی اندیشد و خود را بیشتر مرد حال می داند و فقط به معنی توجه دارد، ولی باید به حق و انصاف او را از فصیح ترین شعرای زبان فارسی دانست.
باید مردی صاحب عقل و ژرف بین و خوش ذوق باشد و کژبینی را کنار بگذارد و در دریای مواج و متلاطم و بی کرانه شعر عطار به غواصی بپردازد و اشعار نغز او را که فراوانست جدا کند و آنرا با شعر فصیح ترین شعرای زبان فارسی مقابله کند و بسنجد تا دریابد که شعرعطارنه تنها از حیث بیان معانی بلند انسانی و عرفانی مقامی بسیارارجمند داردبلکه از حیث لفظ نیز در کمال فصاحت و بلاغت است.
شاعرم مشمر که من راضی نیم مرد حالم شاعر ماضی نیم
عیب از شعر است و این اشعار نیست شعر را در چشم من مقدار نیست
تو مخوان شعرش اگر خواننده ای ره به معنی بر اگر داننده ای
شعر گفتن چون ز راه وزن خاست وز ردیف و فاقیه افتاد راست
گر بود اندک تفاوت نقل را کز نیاید مرد صاحب عقل را
نام و لقب عطارنام عطار بدون تردید محمد است زیرا علاوه بر آنکه اغلب تذکره نویسان او را به همین نام نامیده اند خود شیخ عطار مکرر در اشعارش نام خود را محمد ذکر کرده است.
از جمله:
من محمد نامم و این شیوه نیز ختم کردم چون محمد ای عزیز
لقب شیخ عطار نیز بدون تردید فریدالدین است زیرا باز علاوه بر اینکه تمام مورخین و تذکره نویسان او را بدین لقب خوانده اند در صفحه اول و آخر نسخه نفیسی از غزلیات و قصاید عطار که در کتابخانه مجلس شورای ملی موجود است و تاریخ کتابت آن 682 یعنی 65 سال پس از شهادت عطار می باشد. لقب عطار را فریدالدین ذکر کرده است . علاوه بر این خود شیخ عطار در بسیاری از قصاید و غزلیات و مثنوی ها گاهی خود را فرید می نامد که ظاهراً مخفف لقبش همان فریدالدین می باشد.
سال تولد و وفات عطارآغاز و پایان زندگی عطار بدرستی معلوم نیست سال تولد و وفات او را تذکره نویسان به تفاوت ذکر کرده اند.
چنانکه از مجموع گفته های مختلف برمی آید ، سال تولد عطار در حدود 540 می باشد و سال وفاتش در حدود سال 618 در قتل عام نیشابور در فتنه مغول اتفاق افتاده است.
بنابراین شیخ عطار قریب به هشتاد سال عمر کرده است و این سال عمر با آنچه خود شیخ عطار درباره سنین عمر خود ذکر می کند وفق دارد .
عطار در اشعارش سنین مختلف عمر خود را از سی سالگی تا هفتاد و اند سالگی متذکر گردیده است:
به زیر خاک بسی خواب داری ای عطار مخسب نیز چو عمر آمدت به نیمه شصت
دردا و دریغا که چو در شصت فتادم از درج صدف ریخته شد سی گهر من
تو غافلی و به هفتاد پشت شد چو کمان تو خوش بخفته ای و تیرعمر رفت از شست
مرگ درآورد پیش وادی صد ساله را عمر تو افکند شست در سر هفتاد و اند
شیخ عطار از خدا خواسته بوده است که با روئی از گریه خونین و پیشانی خاک آلوده جان بجان آفرین تسلیم کند:
خدایا جانم آنگه خواه کاندر سجده گه باشم زگریه کرده خونین روی و خاک آلوده پیشانی
و شاید تصادفاً از تیغ خونریز مغول با چنین وضع و حالی یعنی با روی خونین و پیشانی خاک آلود جان به جان آفرین تسلیم کرده باشد.
شیخ عطار درشهرنیشابوریا قریه"کدکن" که از قرای بزرگ خراسان است و از نزدیکی نیشابورآغاز می شود بدنیا آمده است و ظاهراً تا قبل از حوادث ترکان در شهر قدیم نیشابور ساکن بوده و اواخر عمر را تا وقت شهادت در شهر جدید نیشابور یا شادیاخ بسر برده است و در همانجا به خاک سپرده شده است.
اکنون آرامگاهش در نیشابور ، کعبه اهل دل و قبله عاشقان دل آگاه است.
زندگی عطارشیخ عطار داروخانه ای داشته که در آن به کار طبابت می پرداخته است و هر روز عده زیادی باو مراجعه می کرده اند:
به شهر ما بخیلی گشت بیمار که نقدش بود پنجه بدره دینار
زمن آزاد مردی کرد درخواست که او را کرد باید شربتی راست
***
به داروخانه پانصد شخص بودند که در هر روز نبضم می نمودند
و دو کتاب معروف خود مصیبت نامه و الهی نامه را در داروخانه آغاز کرده است.
مصیبت نامه کاندوه جهانست الهی نامه کاسرارعیانست
به داروخانه کردم هر دو آغاز چه گویم زود رستم زان و این باز
شیخ عطارعلاوه برداشتن داروخانه ای که هر روز در حدود پانصد شخص باو مراجعه می کرده و باو" نبض می نموده اند". ظاهراً مردی متمول و متمکن بوده است و بطوریکه خود شیخ می فرماید نه تنها احتیاج بکسی نداشته بلکه بیش ازآنچه باید داشته واز همه کس فارغ بوده است:
بحمدالله که دردین بالغم من به دنیا از همه کس فارغم من
هر آن چیزی که باید بیش از آن هست چرا یازم به سوی این و آن دست
و به مناسبت همین بی نیازی است که شیخ عطار مناعت طبع و همت بلند خویش را حفظ کرده است و از قدر و قیمت سخن نکاسته وآنرا بمدح نیالوده و روشنی و پاکیزگی طبع لطیف را با ظلمت مدح کدر و تیره نساخته است:
لاجرم اکنون سخن با قیمت است مدح منسوخ است و وقت حکمتست
دل ز منسوخ و زممدوحم گرفت ظلمت ممدوح در روحم گرفت
تا ابد ممدوح من حکمت بس است در سر جان من این همت بس است
آثارعطارتعداد کتبی را که به عطارنسبت داده اند ازصد جلد متجاوز است. دراین که شیخ عطار بسیار شعر گفته است تردیدی نیست زیرا خود شیخ متذکر شده است که زهردرسخن گفته و بسیار گفته است و مکررخود را بسیار گوی خوانده است:
زهردرگفتم و بسیار گفتم چو زیر چنگ شعری راز گفتم
کسی کو چون منی راعیب جویست همین گوید که او بسیار گویست
و گاهی از اینکه بسیار شعر گفته است اظهار تاسف کرده است که زبانی را که می بایست به ذکر خدا مشغول دارد به شعر گفتن فرسوده است:
زبان که از پی ذکر توام همی بایست به شعر بیهده فرسود چون زبان درا
حقیقت آنست که بحر بی کرانه معانی در دل عطار چنان مواج و متلاطم بوده است که طبع گهربارش نمی دانسته است چگونه آنها را به رشته نظم درآورد:
فرید است این زمان بحرمعانی که بر وی ختم شد گوهر فشانی
زبس معنی که دارم می ندان که هر یک را بهم چون دررسانم
معانی ضمیرم را عدد نیست مرا این بس که از خلقم مدد نیست
نه غایت می درآید در معانی نه نقصان می پذیرد این روانی
درمیان کتب متعددی که به عطار نسبت داده اند ، آثاری که بدون تردید ازعطاراست ، همانهائی است که خود شیخ عطاردرخسرو نامه از آنها نام برده است:
مصیبت نامه زاد رهروانست الهی نامه گنج خسروانست
جهان معرفت اسرار نامه ست بهشت اهل دل مختارنامه ست
مقامات طیور ما چنانست که مرغ عشق را معراج جانست
چو خسرونامه را طرزی عجیبست زطرز او که و مه را نصیبست
***
رفیقی داشتم عالی ستاره دلی چون آفتاب وشعر باره
زگفت من که طبع آب زر داشت فزون از صد قصیده هم زبر داشت
غزل قرب هزار و قطعه هم نیز زهر sنوعی مفصل بیش و کم نیز
جواهر نامه من برزبان داشت زشرح القلب من جان در میان داشت
1- مصیبت نامه
2- اسرارنامه
۳- مختارنامه
۴- مقامات طیور( منطق الطیر)
۵- خسرونامه
۶- دیوان غزلیات و قصاید
۷- جواهر نامه
۸- شرح القلب
چون تذکرة الاولیاء را که نثر است بر این هشت کتاب منظوم بیفزائیم آثار مسلم عطار به نه کتاب بالغ می گردد.
از دو کتاب جواهر نامه و شرح القلب اثری پیدا نیست.
مجموع ابیات شش مثنوی مذکور و دیوان غزلیات و قصاید در حدود پنجاه هزار بیت است.
در دیوان حاضر 822 غزل و 30 قصیده جمع آوری شده است و به این ترتیب 128 غزل و 70 قصیده شیخ عطار از دست رفته است.
درمیان کتب متعدد دیگری که به عطار نسبت می دهند ، بعضی از آنها به دلایلی قطعا از شیخ فریدالدین محمد عطارنیشابوری نیست ودرانتساب بعضی ازآنها به عطارجای شک و تردید است ولی بطور حتم نمی شود آن را ازعطار ندانست. با اهل تحقیق است که نسخ قدیمی را جستجو کنند وتکلیف آنها را معین نمایند.
دیوان عطار نیشابوری ( به اهتمام تقی تفضلی)/ سایت تبیان
فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد پارسی و بزرگترین حماسه سرای جهان است. اهمیت فردوسی در آن است چه با آفریدن اثر همیشه جاوید خود، نه تنها زبان ، بلکه کل فرهنگ و تاریخ و در یک سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ایرانی را جاودانگی بخشید و خود نیز برآنچه که میکرد و برعظمت آن ، آگاه بود و می دانست که با زنده نگه داشتن زبان ویژه یک ملت ، در واقع آن ملت را زندگی و جاودانگی بخشیده است .
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کـردم بدیــن پــــارسی
فردوسی در سال 329 هجری برابر با 940 میلادی در روستای باژ از توابع طوس در خانواده ای از طبقه دهقانان دیده به جهان گشود و در جوانی شروع به نظم برخی از داستانهای قهرمانی کرد. در سال 370 هجری برابر با 980 میلادی زیر دید تیز و مستقیم جاسوس های بغداد و غزنین ، تنظیم شاهنامه را آغاز می کند و به تجزیه و تحلیل نیروهای سیاسی بغداد و عناصر ترک داخلی آنها می پردازد. فردوسی ضمن بیان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنین ، بلکه با عناصر داخلی آنها نیز می ستیزد و در واقع ، طرح تئوری نظام جانشین عرب و ترک را می ریزد حداقل آرزوی او این بود که ترکیبی از اقتدار ساسانیان و ویژگیهای مثبت سامانیان را در ایران ببیند. چهار عنصر اساسی برای فردوسی ارزشهای بنیادی و اصلی به شمار می آید و او شاهنامه خود را در مربعی قرار داده که هر ضلع آن بیانگر یکی از این چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: ملیت ایرانی ، خردمندی ، عدالت و دین ورزی او هر موضوع و هر حکایتی را برپایه این چهار عنصر تقسیم می کند. علاوه بر این ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگی ما ایرانیان است که می کوشد تا به تاخت و تاز ترک های متجاوز و امویان و عباسیان ستمگر پاسخ دهد او ایرانی را معادل آزاده می داند و از ایرانیان با تعبیر آزادگان یاد می کند؛ بدان سبب که پاسخی به ستمهای امویان و عباسیان نیز داده باشد؛ چرا که مدت زمان درازی ، ایرانیان ، موالی خوانده می شدند و با آنان همانند انسان های درجه دوم رفتار می شد بنابراین شاهنامه از این منظر، بیش از آن که بیان اندیشه ها و نیات یک فرد باشد، ارتقای نگرشی ملی و انسانی و یا تعالی بخشیدن نوعی جهانبینی است.
سی سال بعد یعنی در سال 400 هجری برابر با 1010 میلادی پس از پایان خلق شاهنامه این اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوی نشان داده می شود. به علت های گوناگون که مهمترینشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حکومتی با فردوسی باعث برگشتن فردوسی به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسی در سال 411 هجری برابر با 1020 میلادی در زادگاه خود بدرود حیات گفت ولی یاد و خاطره اش برای همه دوران در قلب ایرانیان جاودان مانده است.
زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداریم ، تقریبا چیزی از شخصیت ، عقاید، خاطرات و افکار نظام یافته ما باقی نخواهد ماند بدون زبان ، موجودیت انسان هم به پایان می رسد زبان ، ذخیره نمادین اندیشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداری ها، افکار قالبی و انگیزه هایی است که در سوق دادن و تجلی هویت فرهنگی انسانها نقش اساسی دارد.همگان بر این باورند که واژه ها در کارگاه اندیشه و جهان بینی اندیشمندان و روشنفکران هر دوره در هم می آمیزند تا زایش مفاهیم عمیق انسانی تا ابد تداوم یابد. با وجود این ، در یک داوری دقیق ، تمایزات غیرقابل کتمان و قوت کلام سخنسرای نام آور ایرانی حکیم ابوالقاسم فردوسی با همتایان همعصر خود آشکارا به چشم می خورد زبان و کلمات برآمده از ذهن فرانگر و تیزبین او، در محدودیت قالبهای شعری ، تن به اسارت نمی سپارد و ناگزیر به گونه شگفت آوری زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسی به علت ضرورت زمانی و جو اختناق حاکم در زمان خود، بالاجبار برای بیان مسائل روز: زبانی کنایه و اسطوره ای انتخاب کرده است ؛ در حالی که محتوای مورد بحث او مسائل جاری زمان است بدین اعتبار، فردوسی از معدود افرادی است که توان به تصویر کشیدن جنایات قدرت سیاسی زمان خویش را داشته است پایان سخن آن که انگیزه فردوسی از آفریدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی خلفای عباسی و سلطه امیران ترک بود .
آنچه کورش کرد و دارا وانچه زرتشت مهین
زنده گشت از همت فردوسی سحـر آفرین
نام ایــــران رفته بــود از یـاد تا تـازی و تـرک
ترکــتــازی را بــرون راندند لاشـــه از کـمین
ای مبـــارک اوستـــاد‚ ای شاعـــر والا نژاد
ای سخنهایت بســوی راستی حبلی متین
با تـــو بد کـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخیـــل و تاجـــداران ضـنــیــن
زندگی نامه
حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.
فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.
همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.
چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.
او خود می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.
اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.
اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.
علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.
عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.
ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.
به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".
گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.
تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.
فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.
اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.
از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.
فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.
او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.
ویژگیهای هنری شاهنامه
"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.
اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد. ارد بزرگ متفکر شهیر کشورمان می گوید : ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود .
ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.
شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.
فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.
در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.
زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.
حکیم فردوسی خود توصیه می کند:
تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.
جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.
تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.
زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.
برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.
پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.
شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.
آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.
ادامه مطلب ...بنیاد نیشابور از دو دیده،سال 1388 را سال فردوسی،پیشنهاد میکند.
1- سال 1387 خورشیدی خیام -کمابیش برابر با سال 2008 میلادی- از سوی تاجیکستان برای بزرگداشت رودکی سرایندهء بزرگ پارسیگوی پیشنهاد شده و سازمان جهانی یونسکو نیز آنرا پذیرفته و در برنامهء خویش گنجانده است، و از دو سال پیش برای برگزاری جشنهای ویژهء آن در تاجیکستان - دوشنبه و رودک زادگاه رودکی برنامه فراهم شده است، و دور نیست که فرهنگیان ایران را نیز آرزوی هموندی در آن جشنها باشد، پس بهم آمیختن دو بزرگداشت برای دو پایهگذار سرود و زبان و فرهنگ و آوازه ایران درست نمینماید.
2- در این گمان نمانده است که فردوسی خود، سال چهارسد هجری (ماهشمار) را سال پایان یافتن شاهنامه خوانده است:
سرآمد کنون قصهء یزدگرد / بماه سپندارمذ، روزِ اِرد
ز هجرت شده پنج هشتادبار / که پیوستم این نامهء نامدار
پیدا است که در ایران باستان هر روز را نامی بوده است، چنانکه نام روز نخست هر ماه اهورامزدا = اورمزد و نام روز دویم بهمن، سه و روز شانزدهم مهر، و اینچنین نام روز روز بیستوپنجم ماه روز «اِرد» نامیده میشد که در زبان پهلوی «اَرت» ﻏﻨﺘ ، و در زبان اوستایی اَشی وَنگوهی ihuMaW iCa خوانده میشد.
ماهها در گاهشماری ایران باستان همه سی روزه بودهاند، دوازده سی روز برابر با سیسدوشست روز، که پنج روز گهنبار فروهران را در پایان سال بدان میافزودند.
چون بر بنیاد آمار و شمار، در اخترماری خیام شش ماه نخستِ سال، هر یک را برابر سیویک روز گرفتند، روز بیستوپنجم اسفندماه باستانی، برابر با روز نوزدهم اسفندماه خیامی است.
اما سالِ ماهشمار، در هر سال، یازده روز کمتر از سال خورشیدی است که در 400 سال برابر با 4400 روز میشود.
اگر این شمار روز را بر 365 بخش کنیم، برابر میشود با 12 سال و 20 روز خورشیدی، و چون 12 سال را از 400 کم کنیم برابر است با سال 388 خورشیدی و بر این بنیاد، شاهنامهء فردوسی در سال 388 خورشیدی بپایان رسیده است، و سال 1388 هزارمین سال پایان یافتن شاهنامه است؛ بسال خورشیدی! و چنین سال شایستهترین سال است برای بزرگداشت پهلوان میدان خرد و فرهنگ، روان بیدار و جان تبدارِ کشور آریایی «فردوسی» و شایستهترین زمان است، برای بزرگداشت درفش همواره برافراشتهء دانش و فرهنگ و جهانبینی ایرانیان، شاهنامهء فردوسی...
اما بر رهروانِ خردمندِ میدان فرهنگ ایران پوشیده نیست که نگارندهء این نامه از سال 1355 خیامی تا سال 1385 خیامی بر سرِ ویرایش شاهنامهء فردوسی جان و نیرو نهاده است، و از آغاز سال 1386 نیز پیشگفتاری بزرگ فراهم شده است، که امیدواریم بتوانیم آنرا در سال 1387 بچاپ رسانده به ایرانیان فرهیختهء جان و روان بر پای ایران ریخته پیشکش نماییم.
خواندن آن پیشگفتار و نیز گزارش رجبرج شاهنامه که سخنان فردوسی را از گفتارهای نادرخور افزایندگان میپیراید، راهی است برای شناسایی هرچه بیشتر این یادگار باشکوه که رهاورد اندیشه و فرهنگ و خرد هزاران سالهء نیاکان بزرگوار ما است، تا با شناختی که از مغز گفتارهای نغز فردوسی دست میدهد، به زندگی شگفت و جهانبینی و جهانبانی آن نیاکان ارجمند ره بریم، تا چسان، هزاران سال، کشور خویش را چون تخت جهان پایتخت جهان آراستند، و روان و اندیشه و اندریافت را از هر کژی و بدی بپیراستند،... درفش همواره سرافراز فرهنگ خویش را بر بلندای دماوند و سبلان و پامیر برافراشتند چنانکه هر سپیدهدمان، پرتو مهرِ بامدادین، بر آن درخش میافکند، و نیروی اندروای زبَردست؛ چینبرچینِ آن میافزاید، تا همواره سرافراز؛ جان و نیرو و خرد و بینش به جهانیان بخشد، و راه رسیدن به مهر و راستی و پیمان را به رهروان این راه درازآهنگ بنمایاند.