پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

تندیس فردوسی در میدان فردوسی رم ایتالیا

این تندیس که ۱۸۵ س.متر بلندا دارد و از مرمر سفید ساخته شده‌است،کار استاد صدیقی است که در ۲۰ ماه مه ۱۹۵۸ به رم برده شد.
در شهر رم ،پایتخت ایتالیا، میدانی به نام سخن‌سرای پرآوزه‌ی ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی نام‌گذاری شده است.


به گزارش واحد مرکزی خبر ،میدان فردوسی در یکی از مناطق سرسبز شهر رم جای دارد که هم گردشگاه اهالی این شهر و هم گذرگاه گردشگران است.
یکی از اهالی رم در حالیکه به نظاره تندیس شاعر حماسه‌سرای ایران ایستاده بود به خبرنگار واحد مرکزی خبر در رم گفت :
ما افتخار می کنیم که در شهرمان، میدانی به نام این شاعر بزرگ پارسی زبان، نام گذاری شده است. 


یک گردشگر ایرانی هم که با خانواده اش از بلژیک به ایتالیا سفر کرده است ، در میدان فردوسی به خبرنگار واحد مرکزی خبر گفت : ما نخستین دیدار خود را در پایتخت ایتالیا از میدان فردوسی رم و دیدار با مجسمه حکیم سخنور ایران آغاز کردیم.
اما پیوند های فرهنگی بین دو ملت ایتالیا و ایران فقط به میدان فردوسی ختم نمی شود و در شهر رم مصادیق عینی دیگری هم از علاقه و توجه ایتالیایی ها به کشورمان را می توان یافت.
به طوری که خیابانی با نام تهران در یکی از بهترین و سرسبزترین محله های شهر رم در مجاورت اقامتگاه سفیر ایران در ایتالیا خود نمایی می کند.

انتقاد جنیدی از بی‌اعتنایی به فردوسی در هزاره سرایش‌ شاهنامه

فریدون جنیدی که قرار است در نشستی در سال‌روز هزاره‌ پایان سرایش «شاهنامه» از فردوسی سخن گفت، از بی‌اعتنایی متولیان فرهنگ به فردوسی و «شاهنامه»، انتقاد کرد. به گزارش ایسنا، این مصحح سند هویت ملی ایرانیان ساعت ‌٧١ (‌٢٢ اسفندماه) در بنیاد نیشابور که تحت مدیریت او از ‌30 سال پیش فعالیتش را آغاز کرده است، از حکیم ابوالقاسم فردوسی سخن می‌گوید. جنیدی با بیان این‌که حکیم ابوالقاسم فردوسی و شاهنامه‌ا‌ش در هزاره‌ پایان سرایش آن از سوی متولیان و مدیران فرهنگی مورد بی‌مهری و بی‌اعتنایی قرار گرفته است، از این موضوع انتقاد کرد و یادآور شد: دریغ! با این‌که علاقه‌مندان به هویت و فرهنگ ایرانی، در راه پاسداشت ارزش‌ها و مفاخر فرهنگی‌شان گام‌هایی را برداشتند؛ مسئولان فرهنگی که امکان‌های زیادی در اختیار داشتند، گامی هرچند کوچک در این زمینه برنداشتند.
او در ادامه تأکید کرد: من به عنوان خادم فرهنگ پارسی، به لطف خدا کار پالایش شاهنامه‌ حکیم توس را به پایان رساندم. در بنیاد نیشابور هم نشست‌های هفتگی شاهنامه‌خوانی را برگزار کردیم. آخرین نشست امسال نیز هم‌زمان با روزهای پایانی سرایش «شاهنامه» است که بنا بر مستندات، در روزهای بیست‌ودوم تا بیست‌وپنجم اسفند است که به همین مناسبت، درباره‌ فردوسی سخن خواهم گفت. اواخر سال ‌1368، پیشنهاد نام‌گذاری سال ‌1388 به عنوان سال «فردوسی» به مناسبت هزاره‌ سرایش «شاهنامه» از سوی فریدون جنیدی مطرح شد. این شاهنامه‌پژوه در این‌باره گفته بود: شاهنامه با دو بیت «سرآمد کنون قصه یزدگرد / به ماه سپندارمذ، روز ارد/ ز هجرت شده پنج هشتادبار / که پیوستم این نامه‌ نامدار» پایان می‌پذیرد. پیداست که پنج هشتادبار، برابر با ‌٠٠٤ هجری است و چون در ایران باستان، روزهای ماه را نمی‌شمردند و هر روز برای خود نامی داشت، روز ‌٥٢ هرماه \"روز ارد\" نامیده می‌شد. پس روز پایان‌ یافتن شاهنامه، ‌٥٢ اسفند سال ‌٠٠٤ هجری است اکنون اگر سال ‌٠٠٤ هجری را به سال خورشیدی برگردانیم، برابر می‌شود با سال ‌1388 خورشیدی، از آفتاب روشن‌تر است که سال ‌1388 سال هزاره‌ پایان یافتن سرایش شاهنامه است.
در سال هزاره‌ پایان سرایش شاهنامه فردوسی، تصحیح فریدون جنیدی از شاهنامه پس از ‌۳۰ سال کار به انجام رسید و منتشر شد. تصحیح او از شاهنامه در مجموعه‌ای پنج‌جلدی به‌همراه یک جلد پیش‌گفتار تدوین و از سوی بنیاد نیشابور عرضه شده است. از دیگر آثار این شاهنامه‌پژوه می توان به کتاب‌های زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه‌ گفتارهای ایران، فرهنگ واژه‌های اوستایی، حقوق بشر جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان، زمینه‌ شناخت موسیقی ایرانی، نامه‌ فرهنگ ایران، داستان‌های شاهنامه و «سرگذشت ایران» اشاره کرد.

فریدون جنیدی و نبردی فردوسی‌وار

 هفتادسالگی فریدون جنیدی،شاهنامه‌پژوه و زنده‌گر فرهنگ نیاگان گرامی باد.

استاد « فریدون جنیدی » فرزند شادروان « بکتاش ایرانی » بزرگ مرد خراسانی، در سپیده دم 20 فروردین ماه 1318 خورشیدی خیامی در کوهستان ریوند نیشابور دیده به دیدار مام میهن گشود. سال ها کوشش او در راه خود باوری ایرانیان از سرآغازی شکوهمند در جوانی‌اش سر چشمه  می‌گیرد. . . و یاد آن هنگامه‌‌ی بزرگ و بشکوه به سال 1345در آموزگاه «درس تاریخ فرهنگ »(دکتر عیسی صدیق)،هنگامی که استاد صدیق درباره اوستاخوانی و پهلوی‌خوانی اروپاییان سخن می‌گفت و با ستایش بیش از اندازه از آنان، سخن را به خواندن سنگ نوشته‌های بیستون به کوشش راولینسون کشانید، و با چنان بزرگداشت و شور و گرمی از کار او یاد می‌کرد که از چشمانش درخش می‌جهید و گفت: « یک اروپایی برای خواندن سنگ نوشته ایرانی 30 سال زمان نهاد، و شما که ایرانی هستید آیا حاضرید برای کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید؟» چون این سخن را گفت انگشتان دست راست را در جیب جلیقه نهاد و به دانشجویان پشت کرد. تا پشت میز بنشیند. استاد جنیدی در روند این یادآوری چنین می‌نویسد :

در این هنگام بر پای خاسته بودم، و چون استاد مرا دید که ایستاده‌ام،پرسید : « بله؟ آقا ! » چنانکه آئین کلاس‌های او بوده،نام خودم،کلاسم، رشته‌ام را یاد آور شدم و استاد گفت : « بفرمایید ». من نیز با گرمایی که از نهاد جان و روانم برخاسته بود. گفتم : استاد مگر شما آن ایرانیان را که سی سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند نمی‌شناسید؟ مگر فردوسی برای زنده نگاهداشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی 30 سال زمان ننهاد،باز آنکه بارها گفته شده است که نان جو نیز بر سفره نداشته است؟مگر استاد دهخدا بیش از سی سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟هنوز که کفن دهخدا خشک نشده است! شما به جای آنکه جوانان را برانگیزید تا 30 و 40 سال از زمان خود را بر سر فرهنگ ایران بنهند، آنان را کوچک می شمارید، تا در خود، ننگ ببینند و خویش را در خور و شایسته سرزنش بشمارند؟ اکنون برای آنکه بدانید جوانان ایرانی 30سال از زندگی خود را بر سر فرهنگ ایران می نهند. همین جا به شما می گویم : من ! فریدون جنیدی ! جوان ایرانی ! تا پایان زمان خود، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند !

اما بی گمان بنیانگذاری سازمان پژوهش فرهنگ ایران : بنیاد نیشابور را به وسیله استاد در سال 1358 می بایست کانونی بزرگ در کارکرد و کوشش او در راه ماندگی ناپذیرش دانست. تنها جایگاهی برای ایرانیان که در آن به گونه علمی و پژوهشی به ایران و فرهنگ ایرانی پرداخته       می‌شود. تنها جایگاهی که به راستی با زندگی و سرنوشت و سرگذشت استاد توامان است. همان شاهراه و جایگاه شگفتی که بر فراز بلندای چکادهایش چنین ندا در داد :

برپای خیزید و فرهنگ خویش باز شناسید و جایگاه خویش و کشور خویش را در جهان بازیابید و ارزش دستاوردهای بی شمار فرهنگی پدران و مادران خویش را در پهنه میدان فرهنگ جهانی باز بینید و در این زمان که هیاهویی خفیف، از جنبش آبخیزهای ژرفای دریای جان ایرانیان به گوش می رسد، و از همه سو جنبش های فرهنگی تازه را پدید می آورد . . . این زمان زرین را، که همهمه نهفته بیداری جان ایرانیان، نرم نرمک آشکار می شود از دست مدهید ! این تپش، تپش دل فرهنگ ایران است، آن را دریابید ! این دم، دم گرم جان نیاکان است آن را فروبرید !

و چه زیبا است نگره « فاتح عبد ا . . . »(اردمهر) روزنامه نگار و استاد تاجیک، در روزنامه صدای مردم(23 اکتبر 1992) که : بنیاد نیشابور، ذاتا همان کارهایی را بسامان می‌رساند که به دوران ساسانیان فرهنگستان گندی‌شاپور، و در ایام عباسیان: انجمن اخوان صفا در پیشگاه ملت ایران و مسلمان انجام داده بودند. اکنون استاد فریدون جنیدی به همراهی دیگر یاران و استادان بنیاد با سرافرازی بسیار در برابر روان نیاکان، در بیست و پنجمین سال بنیاد نهادن بنیاد نیشابور با انبوهی از بی مانند ترین پژوهش های گرانسنگ در راستای فرهنگ ایران باستان و ایران پس از اسلام، اقوام ایرانی و گویش شناسی، شاهنامه پژوهی، زبانهای باستانی و . . . که از سوی نشر بلخ ( وابسته به بنیاد نیشابور ) منتشر گشته و با برگزاری انجمن های آموزش خط و زبانهای پهلوی و اوستایی و فارسی باستان و انجمن های شاهنامه خوانی برای آگاهی مردمان ایرانی از چگونگی و چند و چون پرداختن به دانش ایرانشناسی، خویشکاری ( مسئولیت ) خویش را به یاری یزدان ادامه می دهد.  

در یک خانه ای با هویت کاملا ایرانی، پیرمرد با 66 سال سن، که نیمی از عمرش را صرف ویرایش «شاهنامه» کرده و با خود عهد بسته که زندگی‌اش را صرف زنده کردن و گسترش فرهنگ غنی ایران زمین کند زندگی میکند . در یک عصر زمستانی پای صحبت‌های فریدون جنیدی - پژوهشگر فرهنگ باستان - استاد زبان اوستایی - پهلوی - میخی و شاهنامه شناس و ایرانشناس نشستیم؛ کسی که مهم‌ترین دغدغه زندگی‌اش رساندن نسخه سره شاهنامه به دست ایرانیان بوده است. 30 سال روی شاهنامه پژوهش کرده و قصد دارد حاصل این کوشش چندین ساله را برای آیندگان ایران زمین به یادگار بگذارد .

از سال 1354 مطالعه بر روی شاهنامه را آغاز کرده و می‌گوید: بعد از مدت کوتاهی که شاهنامه را خواندم، دریافتم بیت‌هایی از آن با بیت‌هایی دیگر مطابقت ندارند؛ یعنی رویدادی که در شاهنامه بود، در آینده به گونه‌ای دیگر روایت می‌شد. همان زمان بدون ویرایش شاهنامه، آن‌ها را در حاشیه‌اش می‌نوشتم که مطابقت ندارد. هر چه پیش‌تر می‌رفتم، می‌دیدم بیت‌هایی نمی‌تواند از آن شاهنامه باشد.

زمانی که تصمیم گرفت روی شاهنامه کار کند، شاهنامه مسکو تنها نسخه‌ موجود برای تطبیق بود؛ اما او در آغاز کار به آن دست نیافت. هر چه برداشت کرد، درواقع برداشت شخصی‌اش بود که گمان می‌کرد آن بیت‌ها برای فردوسی نبوده است. در همان دوره نوشتن «11 داستان رستم پهلوان» را برای جوانان شروع کرد. گاهی می‌دید ترجمه بیتی از شاهنامه از خود شعر زیباتر می‌شود، به‌دلیل عشق بسیاری که به فردوسی داشته، سعی می‌کرد این بیت‌ها را به نثر برنگرداند؛ چراکه نمی‌خواسته کار او برتر از فردوسی باشد. وقتی کارش را جدی‌تر ادامه داد، فهمید این بیت‌ها همان بیت‌هایی است که به فردوسی تعلق ندارند. می‌گوید: هرگز نمی‌خواستم کار ویرایش شاهنامه را به‌طور کامل انجام دهم. دوستی به من گفت اگر کل شاهنامه را ویرایش نکنی؛ خیانت بزرگی کرده‌ای؛ این حرف در قلب من کارساز شد و ویرایش آن‌را شروع کردم.

او معتقد است: کسی که شاهنامه را ویرایش می‌کند، باید ابتدا با زبان‌های باستانی آشنا باشد؛ زیرا اصل شاهنامه از روی زبان‌های پهلوی و اوستایی ترجمه شده است.

خیلی از این سردرگمی‌ها به این دلیل است که بسیاری از کسانی که شاهنامه را ویرایش می‌کنند، زبان‌های باستانی را نمی‌دانند. علاوه بر این کسی که شاهنامه را ویرایش می‌کند، باید فرهنگ ایران باستان را بشناسد؛ چراکه مطالبی در شاهنامه آمده که به فرهنگ ایران باستان مربوط است.

جنیدی همچنین آگاهی از راز و رمزهای پنهان شعر پارسی را از دیگر شاخصه‌های یک ویرایشگر شاهنامه می‌داند و ادامه می‌دهد: اگر کسی که شاهنامه را ویرایش می‌کند، باید شاعری نیرومند باشد، شعرهای تحریف‌شده را تشخیص می‌دهد. همچنین چون در شاهنامه از اختر و نجوم سخن بسیار رفته، پژوهشگر شاهنامه، باید از علم نجوم هم آگاهی داشته باشد.

وی ادامه می‌دهد: در شاهنامه صحنه‌های نبرد و جنگ بسیار زیاد است، کسی که‌ آن‌را ویرایش می‌کند، باید از فن‌های جنگی هم مطلع باشد.علاوه بر آن یک ویرایشگر شاهنامه، باید با دشت‌ها، کوه‌ها و شهرهای ایران آشنا باشد؛ تا اگر در جریان داستان‌ها شعر افزوده‌ای باشد، ناهماهنگی آن‌ها را از این طریق دریابد.

این پژوهشگر، آشنایی با اندیشه‌های دینی ایران باستان را از دیگر ملزومات یک مصحح شاهناهه یاد می‌کند.

او وقتی تمام این موارد را بررسی کرده، دیده که خداوند همه آن‌ها را به او داده است و اگر او شاهنامه را ویرایش نکند، به فرهنگ ایران خیانت کرده است.

تا امروز هفت بار شاهنامه‌ای را که در دست دارد، ویرایش کرده؛ همان شاهنامه‌ای که سال آینده به دست ایرانیان می‌رسد که تمام بیت‌های افزوده به شاهنامه را دربرمی گیرد و برای هر کدام، پنج دلیل برای افزوده بودن آن بیت آورده است.

وی درباره این که چرا به شاهنامه این همه بیت افزوده شده، معتقد است: ترجمه شاهنامه از متن‌های اوستایی و پهلوی به فارسی به فرمان انوشهروان محمد بن عبدالرزاق توسی پوربابک خراسانی بوده است که در این کار چند نفر شریک بوده‌اند. سپس ابومنصور معمری - وزیر ابومنصور - آن‌را به نثر شیوای فارسی برگرداند. این کتاب دست به‌دست می‌شد و ایرانیان آن‌را می‌خواندند. امروز متاسفانه اصل کتاب در دست نیست؛ تنها مقدمه شاهنامه ابو منصوری در دست است.

جنیدی ادامه می‌دهد: پس از کشته شدن ابومنصور عبدالرزاق، دقیقی آن‌را به دست می‌گیرد، ولی مرگ به دقیقی امان نمی‌دهد. زمانی که‌ فردوسی کارش را آغاز کرد، امیرک منصور - پسر ابومنصور - به او اعلام یاوری کرد.

جنیدی اکنون مسئول بیناد فرهنگی نیشابور در تهران ( ضلع شمالی دانشگاه تهران ) است و در این بنیاد به‌صورت افتخاری - به قول خودش -؛ نه رایگان - به قول ما -، زبان‌های باستانی و شاهنامه را تدریس می‌کند. در سال 58 وقتی آشفتگی بازار فرهنگ ایران را - که بیشتر به قبل از انفلاب باز می‌گشت - دیده، به فکر تاسیس سازمان ملی به‌صورت خصوصی می‌افتد. بنیاد نیشابور را تاسیس و تمام زندگی‌اش را صرف آن می‌کند. با خود عهد کرده که زندگی‌اش را برای فرهنگ ایران صرف کند. به ایسنا می‌گوید: کسی که جان و تنش را فدای ایران می‌کند، برای کارهای فرهنگی که سودش به جوانان ایران می‌رسد، نباید چشم‌داشت مالی داشته باشد. دکتر جنیدی هر ساله با برگزاری کلاسهای رایگان آموزش زبان پهلوی - اوستایی - شاهنامه خوانی - خط میخی و . . . توانسته است برگ زرینی از یک ایرانی عاشق میهن را در کارنامه این کشور سترگ رقم بزند . کلاسهای وی هر ساله با استقبال زیادی روبرو می شود و امید است دولت و ملت ایران همواره یار و یاور این بزرگ مرد میهن پرست ایرای باشد .

در هر گوشه و کنار خانه قدیمی فریدون جنیدی، عکسی از فرزند از دست‌رفته‌اش به دیوار نصب شده و به آدم‌ها چشم دوخته... سکوت این خانه کمی آزار‌دهنده است؛ ولی با این همه پیرمرد تنها نیست، چراکه فرزندان ایران را فرزندان خود می‌داند و بزرگ‌ترین افتخارش به فرزندان این مرز و بوم را، تدریس شاهنامه و زبان‌های باستانی که میراث کهن ما ایرانیان است، عنوان می‌کند. این است که شاگردانش هم احساس پدر و فرزندی را با تمام وجود به این مرد می‌رسانند.

کتاب‌خانه گرد و غبار گرفته‌اش مملو از انبوه کتاب‌های زبان‌های باستانی است که سال‌ها روی آن‌ها پژوهش کرده و باورمان نمی‌شود که در روزگاران گذشته اجداد ما با آن سخن می‌گفته‌اند؛ چراکه این زبان، امروز رو به فراموشی است.

او سالهاست زبان‌های باستانی را تدریس می‌کند و معتقد است که دانشگاه‌های ما زبان‌های باستانی را خوب یاد نمی‌دهند. به همین دلیل به آموزش آن‌ها تصمیم می‌گیرد.

جنیدی به خبرنگاران ایسنا می‌گوید: یک ایرانی باید از ریشه خود آگاهی داشته باشد. گم‌گشته ما ایرانیان تنها شاهنامه فردوسی است، چاره درد این مردم برای آگاهی از گذشته پرافتخارشان این است که شاهنامه را بخوانند. این شده دلیل محکمی که این پژوهشگر تمام عمرش را صرف شناساندن شاهنامه و آموزش آن به جوانان کند.

او از این موضوع گلایه دارد که عرب‌ها به دوران جاهلیت خود افتخار می‌کنند، اما ایرانیان به گذشته درخشان و پرافتخارشان توجهی نشان نمی‌دهند.

بنیاد نیشابور جایی قدیمی و کوچک و با امکاناتی نه‌چندان، مکانی است که او با عشق به ایران و شاهنامه، فرهنگ ریشه‌دار ایران را به جوانان یادآوری می‌کند و به آن‌ها، آن فرهنگ غنی چند هزار ساله را می‌شناساند. فریدون جنیدی متولد 1318 نیشابور است که علاوه بر 30 سال پژوهش بر روی شاهنامه و ویرایش آن، تاکنون 30 جلد کتاب درباره فرهنگ و تاریخ ایران نوشته است؛ از جمله آن‌ها: زندگی و مهاجرت آریاییان برپایه گفتارهای ایران ، فرهنگ واژه‌های اوستایی ، حقوق بشر جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان ، زمینه شناخت موسیقی ایرانی ، نامه فرهنگ ایران ، داستان‌های شاهنامه ، سرگذشت ایران است. علاوه بر این آثار، جلد دوم زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه‌های گفتارهای ایران را با افزوده‌های بیشتری با نام داستان ایران برای چاپ آماده دارد.

فریدون جنیدی ، شاهنامه پژوه و ایران شناس ، فردوسی را یگانه کسی دانست که درفش هماره بر افراشته کاویان ایرانیان را در گذر تاریخ ایران به دوش گرفته است. فریدون جنیدی که به مناسبت 25 اردی بهشت ماه ، روز بزرگداشت فردوسی به اصفهان رفته بود در نشست انجمن مثنوی پژوهان ایران در حالی که اشک شوق بر گونه هایش روان بود و صدای لرزانش نشانگر انگیزش درونی اش بود با اشاره به اعلام سال اتحاد ملی و نقش فردوسی و شاهنامه در ایجاد همبستگی ملی از شهرداری اصفهان خواست تا به تعهدات خود در تکمیل پروژه نیمه کاره بنیاد فردوسی در اصفهان ، عمل کنددر پایان سخنرانی استاد فریدون جنیدی که درباره روش های کار او در سنجش بیت های افزوده به شاهنامه بیان شد ، انجمن مثنوی پژوهان ایران به پاس 30 سال تلاش شبانه روزی استاد فریدون جنیدی در راه بازشناسی تاریخ و فرهنگ ایران ، افزون بر یک جلد کتاب شرح مثنوی « گنج روان » اثر استاد علی عربیان ؛ به عنوان یک حرکت نمادین قطعه ای از خاک مقدس ایران را که از پاسارگاد محل آرامگاه کوروش بزرگ ابر مرد تاریخ به ارمغان آورده بود و در داخل یک جعبه ارزشمند هنری خاتم ، کار دست هنرمندان اصفهانی تعبیه شده بود به عنوان با ارزش ترین هدیه به ایشان تقدیم نمود و در حالی که سرود ملی ای ایران در تالار طنین انداز بود و حاضران یک صدا آن را می خواندند ، دکتر جنیدی در برابر دیدگان دوستداران ایران زمین ، برآن بوسه زد و بر آستانش سر سایید.

شایان ذکر است مدیرت پایگاه آریارمن ارشام پارسی خود یکی از شاگردان کوچک این استاد گرانمایه بوده است و در کنار دست ایشان زبان پهلوی را آموخته است . از یزدان پاک برای ایشان و همه کسانی که دغدغه ایران زمین را در سر دارند آرزومند تنی سالم همراه با سربلندی و افتخار هستیم . ایدون باد .

فردوسی،دهگان‌زاده‌ی نژاده‌ای از توس

در روزگاری دور،شماری از دهگانان ایرانی­نژاد در «توس» (مشهد امروزی) زندگی می‏کردند. (در نمای زیر گستره ی تاریخی-جغرافیایی توس کهن را می توانید ببینید. )

 

در آن زمان دهگانان دسته‏ای ارجدار و توانگر بودند. آنها می‏توانستند از راه درآمد بدست آمده از زمین‏های کشاورزی خود زندگی خوبی توام با آسودگی داشته باشند. آنها دلبسته­ی فرهنگ و هنر هم بودند و به آیین‏ها و فرهنگ ایرانیان باستان عشق می‏ورزیدند. اینان ، روایت‏های تاریخی و سرگذشت پیشینیان را سینه به سینه از پدر به پسر ،پشت اندر پشت پاس می­داشتند و بیشتر از هر ایرانی دیگری، از افسانه‏های کهن ایران آگاهی داشتند. در سال 329 یا 330 هـ. ق، در میان این انسان‏های نژاده و میهن‏پرست، کودکی زاده شد که پسترها یکی از بزرگترین شعرای ایران زمین شد. فردوسی در چنین محیطی پرورش یافت و عشق به نژاد ایرانی و آب و خاک میهن و علاقه به نیاگان خود را در خانواده آموخت.زمانی که هنوز بهار جوانی‏اش نگذشته بود، آوازه­ی شاعری درباری به نام «دقیقی»، در خراسان پیچید. در آن سال‏ها دقیقی بخش کوچکی از افسانه‏های گذشته ایران را به نظم درآورده بود و می­خواست، این کار را پی بگیرد؛ ولی پس از چندی از برای بدخویی و بدرفتاری با بنده­ی خویش، به دست وی کشته شد. پس از مرگ دقیقی، فردوسی- که در آن زمان چهل سال بیشتر نداشت- به پشت­گرمی یکی از دوستانش و پشتیبانی کنارنگ فرهیخته و فرهنگ­دوست توس-امیر منصور عبدالرزاق توسی-بر آن شد کار نیمه کاره­ی دقیقی را سامان بخشد و از همان زمان آغاز به سرودن «شاهنامه» کرد.شاعر شاهنامه، چهل سال از عمر خود را برای به نظم درآوردن داستان پهلوانان و شاهان گذشته ایران هزینه نمود. همان‏گونه که در آغاز گفتیم، فردوسی از دهگانان و دارایان توس بود، ولی در پایان سرودن شاهنامه، بر اثر گذشت زمان و خشک‏سالی‏های پیاپی و هزینه­کرد دارایی­هایش در راه سرودن شاهنامه ، دارایی خود را از دست داد. در آن زمان، آوازه­ی شاهکار او حتی پیش از اینکه به دست سلطان محمود برسد، در همه ایران پیچیده بود و بسیاری از دانشمندان و بزرگان نسخه‏هایی از شاهنامه را در دست داشتند، ولی هیچ‏کس به یاری این شاعر دلسوز نشتافت و او در زمان پیری، درمانده و تهیدست شد.فردوسی برای اینکه از مستمندی و تنگدستی رها شود و از برای آن­که در پایان زندگانی خویش، دارایی برای گذران زندگی‏اش به دست آورد، بر آن شد، شاهنامه خود را به نام سلطان محمود کند، اما به دلیل رشک برخی از شاعران درباری، محمود، شاهنامه را با  آن همه‏ زیبایی و سترگی درنیافت و پاداشی که سزاوار رنج و کوشش چهل ساله‏ی فردوسی باشد، به او داده نشد.در فرجام فردوسی، با دلی پر از درد و ناامیدی ، با روانی رنجیده و با دستانی تهی به توس- زادگاه خویش- بازگشت.او سال‏های واپسی زندگانی خود را با بدبختی، بیماری‏ وتهی­دستی گذراند.خراسان و توس در زیر مورزه­ی سربازان و سم اسپان لشکر ترکان لگدمال می­شد و شاعر رنجدیده­ی ما سرانجام در  411 هـ. ق، در هشتادسالگی، جان به جان آفرین باز داد.آرامگاه فردوسی بزرگ همینک در شهر مشهد، زیارتگاه ادب دوستان و شیفتگان زبان و ادبیات دری یا تاجیکی یا فارسی است. و همه روزه چه بسیار شیفتگانی که پس از شستن گرد و دولخ سفر از رخسار، سر بر آستان این بزرگمرد زنده‌گر فرهنگ ایران و ایرانی می سایند و با دلی سرشار از امید به آینده‌ی این سرزمین که در پس گذر سده‌های دراز، توانسته است،سترگانی چونان فردوسی را در دامان خویش بپرورد. به شهر و دیار خویش باز می‌گردند.و چه بسیار بیگانی که پرسنگها راه را از آن سوی این کره‌ی خاکی درمی‌نوردند.تا دمی را در کنار آرامگاه این ابرمرد جهانی -که اندیشه‌هایش از باختر تا خاور و از اپاختر تا نیمروز گیتی گسترش یافته است- بیاسایند.

عطار سیمرغ هفت شهر عشق

بیست و پنجم فروردین ماه ؛روز بزرگداشت شیخ فریدالدین عطار نیشابوری گرامی باد. 

 

هفت شهر عشق را عطار گشت               ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم 

عطار روح بود و سنایی دو چشم او            ما از پی سنایی و عطار آمدیم 
 

فرید الدین محمد عطار نیشابوری شاعر و صوفی قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجری است(حدود 540 تا 618 ق).پدرش دارو فروش بوده و او نیز شغل پدر را به ارث برد.او مبادی علم طب و داروشناسی را فرا گرفته و معالجه نیز می کرد چنانکه در خسرونامه گفته است:

به داروخانه پانصد شخص بودند    که در هر روز نبضم می‌نمودند

البته وجود 500 بیمار در هر روز کمی اغراق به نظر می رسد اما قدر متیقن آن است که او طبابت می کرده  وآن را رها نکرد چرا که به گفته ی خود او "الهی نامه" و "مصیبت نامه" را در دکان عطاری و داروخانه به نظم آورده است چنانکه در "خسرونامه" می گوید:

مصیبت نامه کاندوه جهان است               الهی نامه کاسرار عیانست

به داروخانه کردم هر دو آغاز                    چه گویم زود رستم زان و این باز

اگرچه او را به فرقه کبراویه (پیران شیخ نجم الدین کبری) منسوب می کنند و یا در باب ورود او به سلک صوفیان داستانها گفته اند اما این گونه مطالب به تمامی حاوی سهو و بدون مدرک است. در کل عطار از جمله شاعرانی است که داستانها درباره او زیاد و حقایق در تاریخ زندگی او بسیار کم به دست رسیده است. بنابراین در باب ورود او به صوفیه تنها به جملات خود او در "تذکرة الاولیاء" باید اکتفا کنیم که: "دیگر باعث آن بود که بی سببی از کودکی باد دوستی این طایفه [متصوفه] در دلم موج می زد و همه وقت مفرح دل من سخن ایشان بود". در اینجا عطار مدعی است که از کودکی آموزشهای صوفیانه داشته و علت آن علاقه قلبی او به آن طایفه است "دیگر باعث آن بود که دلی داشتم که جز این سخن [سخن عارفانه] نمی توانستم گفت و شنید مگر به کُره و به ضرورت و مالابُد." 

اما سبب شهرت عطار نه کارآمدی او در طب و نه سلک درویشی و خرقه پوشی او بلکه قلم روان و شعر جاودان اوست. سبک تمثیلی بی بدیل او در "منطق الطیر"  نثر جذاب او در "تذکرة الاولیاء" غزلیات و قصایدی که به قول خودش هرگز به مدح شاهان و صاحبان قدرت آلوده نشده و درسهای معنوی زیبایی که در قالب مثنوی سروده است نام او را در رده پهلوانان شعر پارسی همانند سنائی و مولوی قرار داده است.

آثاری که به عطار منسوبند بسیارند حتی قاضی نورالله شوشتری او را صاحب 114 اثر –به تعداد سوره های قرآن – می داند که بی شک اشتباه است.

غالباً این آثار را به او منسوب می کنند: دیوان اشعار، اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، منطق الطیر، تذکرة الاولیا، خسرونامه، هیلاج نامه، جوهر الذات، مظهر العجائب، لسان الغیب، مختار نامه، اشتر نامه و جواهر نامه. اما تنها در صحت انتساب الهی نامه، اسرارنامه، جواهر نامه، خسرو نامه، شرح القلب، مصیبت نامه، منطق الطیر و دیوان غزلیات و قصائد او در نظم و تذکرة الاولیاء در نثر مطمئن هستیم و باقی آثار را دیگران با استفاده از نام عطار بر او بسته اند و تفاوت سبک شعری آنها با آثار حتمی عطار کاملاً واضح است. از آثار حتمی عطار شرح القلب و جواهر نامه اصلاً به دست ما نرسیده اند.

یکی از بدیع ترین ابتکارات  شعر عرفانی فارسی منظومه ی منطق الطیر یا مقامات الطیور اوست. این منظومه رمزی بالغ بر 4600 بیت داستان جستجوی پرندگان برای یافتن "سیمرغ" است. عطار در سرودن این تمثیل عرفانی از "رسالةُ الطیر" منسوب به امام محمد غزالی الهام گرفته است. و آن را بسط داده و آراء خود را بر آن افزوده و ماجرا را این گونه بیان می دارند که مرغان هوای یافتن سیمرغ را می کنند و هدهد رهبری آنان را به عهده می گیرد – هدد حکم پیر و مرشد را دارد و در راه رسیدن به سیمرغ کم کم از تعداد مرغان کاسته می شود و هر کدام به بهانه ای در راه می مانند و نهایتاً پس از گذشتن از هفت وادی صعب که اشاره به هفت وادی سلوک دارد یعنی، طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا تنها سی مرغ به حضرت سیمرغ می رسند و در آنجا غرق در حیرت و انکسار به بقای جاودان دست می یابند. روش عطار در این منظومه و در بیشتر منظومه هایش این است که داستان مادر – در اینجا داستان مرغان و هدهد و یافتن سیمرغ – را بیان می کند و در خلال آن داستانهای فراوان دیگری با شخصیت ها و پیامهای متفاوت را نیز ذکر می کند مثلاً ماجرای زیبا "شیخ صنعان" که بسیار مشهور است در منطق الطیر ذیل گفتگوی هدهد آمده است. این روش را در مثنوی مولوی نیز می توان دید.

اما از نظر مفهوم سخن اصلی در منطق الطیر به گفته ی" هلموت  ریتر" مستشرق معروف آلمانی از حدود آراء عادی و معمولی تصوف فراتر نمی رود. مردم حس می کنند به حاکمی الهی نیاز دارند و مشتاق هستند که او را پیدا کنند. آنها جستجوی خداوند را از انبیاء و اولیاء یعنی کسانی که راه وصول به خدا را دریافته اند فرا می گیرند. پیدا کردن این راه به نظر عطار از طریق تفکر و اندیشه نیست زیرا راه تفکر راه طالبان حکمت و فلسفه است. آنها حتی از راه استغراق صوفیانه نیز طالب یافتن خدا نیستند رابطه ایشان با خدا رابطه ی بنده با مولاست. براساس رساله ی منطق الطیر مردم بر سه گونه اند: نخست گروهی که چون تنبل و کُند و بدفرجامند و در راه خدا گام بر نمی دارند دیگر گروهی که نیروی خود را در هنگام سلوک به سوی خدا از دست می دهند و سوم گروهی که به راه خود ادامه می دهند و هیچ رنج و سختی آنان را از مقصود خود که وصول به مقام قرب الهی است، باز نمی دارد. آنها لذتهای بهشتی را نمی خواهند و با حضور در مقام قرب ،صفت عبودیت خود را حفظ می کنند. با این همه خداوند نیاز به بندگی انسان ندارد و طالبان خدا چون در می یابند که خداوند از ایشان بی نیاز است و به ضعف و ناتوانی خود پی می برند متوجه می شوند که خداوند تنها از روی لطف  عنایت ایشان را در بارگاه خود راه داده. عطار در اینجا بسیار جبرگرایانه صحبت می کند و اشاره دارد که اگر کسی دچار قهر خدا  یا لطف او شود چندان به اعمال او بستگی ندارد و تنها اراده خداوند تعیین کننده است این جا یکی از مواضعی است که تفکر قرآنی با آن موافق نیست بلکه بر اساس قرآن "لیس للانسان الا ما سعی" یعنی آنچه برای انسان است در اثر تلاش خود اوست.

 عشقی که در منطق الطیر بین مرغان و سیمرغ یا بنده و معبود مطرح می شود عشق براساس محو و فنای کامل نیست و رابطه ی محبت بین بنده و مولاست که همواره  فاصله ای احترام آمیز را در پی دارد اوج زیبایی این داستان در تجنیس(جناس) مرکب سی مرغ و سیمرغ نهفته که این گونه بیان می شود.

"حاجب سیمرغ پرده ها را بالا زد و مرغان را به مسند قرب برد و بر سریر عزت  هیبت نشاند... آفتاب قرب بر ایشان تابیدن گرفت  جانی تازه به ایشان بخشید در تابش چهره سیمرغ چهره ی خودشان را که "سی مرغ" بودند شناختند چون به سیمرغ نگاه کردند خود را در او دیدند و چون هم مرغ را هم سیمرغ را دیدند جز" یک سیمرغ "ندیدند.

مرغان ازین معنی که تاکنون نشنیده بودند در تحیر فرو رفتند و از سیمرغ خواستار کشف این راز شدند پاسخ آمد که حضرت شاهی آیینه است همچون آفتاب و هر که به این حضرت رسد خویشتن را درین آینه بیند. دیده هیچ کس بر ما نیافتد چنانکه چشم موری ثریا را نتواند دید. طی این وادی ها و اظهار این مردی ها و استقامت ها همه از فعل ماست نام سیمرغ بر ما اولی تر است، زیرا سیمرغ اصلی و حقیقی ماییم در ما محو شوید تا خود را (فطرت الهی خود را) در ما بازیابید! آنجه هست گوهر اصلی و نخستین است که پاک و مطلق است و اگر اصل مستغنی و پاک باشد از بود و نبود فرع باکی نیست، آفتاب حقیقی بر جای خود استوار است، سایه ی ذره هرگز گو مباش. ... و این پایان کار بود."

به هر حال از آنجا که غالب تذکره نویسان عطار را "اویسی" یعنی صوفی تنها و بدون استاد که خود راه را پیموده می دانند بعید نمی دانیم که در آثار او کلیات تصوف بدون پرداختن به جزئیات فرقه ای و مسلکی آمده باشد و آنچه آنها را تا زمان ما نگاه داشته زیبایی لفظ و شیوایی معنای آثار ادبی اوست.

قدیمی ترین منبع ما در باب پایان کار عطار روایت این فوطی است که "واستشهد علی یدالتتار بنیسابور" که به موجب آن معلوم می شود عطار به مرگ طبیعی نمرده است بلکه در نیشابور به دست تاتارها به قتل رسیده. اگر چه بسیاری این روایت را نمی پذیرند اما روایت معتبرتری هم در دست نداریم. استاد فروزانفر در باب حادثه ی مرگ او چنین می نویسد "... شهادت عطار باید در حادثه ی معروف و مشهوری واقع شده باشد که این فوطی سال آن را ننوشته است... به نص عموم مورخین مغول به علت کینه ای که از مردم نیشابور به سبب قتل تغاجار گورکان، داماد چنگیز داشتند آن شهر را چنان ویران کردند که مانند زمینهای زراعتی صاف و هموار گردید و تا سگ و گربه را نیز به قصاص قتل وی زنده نگذاشتند و تمام نشابوریان را از دم تیغ گذرانیدند مگر چهارصد تن را که به اسم پیشه وری بیرون آوردند و به ترکستان بردند و بنابراین نمی توان تصور کرد که عطار را زنده گذاشته باشند.

مطالعه اثار عطار چهره مردی را می نمایاند که در جستجو شیفته و در تغزل ابیات دل انگیز روح فرهیخته بود .

در خاتمه به داستانی که در اللهی نامه آنرا ذکر کرده اشاره می کنیم که رندی بر در دکانی شد تا مالی از صاحب دکان تقاضا کند . صاحب دکان گفت اگر بر تن خود زخم زنی مالی به تو خواهم داد .رند پیراهن به در آورد و تن رنجور و زخم آجینش را نمود و گفت اگر موضعی بدون زخم دیدی  بگوی تا زخم زنم ... و عطار با این تمثیل نجوا می کند :

خالقا گر نیک و گر بد کرده ام             هر چه کردم با تن خود کرده ام

عفو کن دون همتیهای مرا                محو کن بی حرمتیهای مرا

منابع:

- شرح احوال نقد و تحلیل  آثار عطار نیشابوری  .استاد بدیع الزمان فروزانفر

- دریای جان.هلموت ریتر

- منطق الطیر تصحیح استاد گوهرین