پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

مسوولان توصیه‌ها را درباره ضبط شاهنامه با نقالی ترابی به هیچ گرفتند

به گزارش ایبنا، مراسم تشییع پیکر هنرمند فقید زنده‌یاد مرشد ولی‌الله ترابی صبح امروز، دوشنبه 14 مرداد با سخنرانی داود فتحعلی‌بیگی، دبیر جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی، ایرج راد، مدیرعامل خانه تئاتر و با اجرای اردشیر صالح‌پور در محوطه باز مجموعه تالار وحدت برگزار شد. 
در این مراسم پژوهشگران و هنرمندانی چون قطب‌الدین صادقی، محمدحسین ناصربخت، سیاوش طهمورث، حسین کیانی، محمد دشتگلی و وحید لک و از میان مسوولان فرهنگی نیز حمید شاه‌آبادی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین قادر آشنا مدیر مرکز هنرهای نمایشی کشور، حضور داشتند. 
داود فتحعلی بیگی در سخنان خود در این مراسم با انتقاد شدید از عملکرد برخی مسوولان فرهنگی برای توجه نکردن به هنرهای آیینی و سنتی ایران، گفت: زمانی که  خبر وفات مرشد ترابی را شنیدم تمام وجودم فریاد شد، چرا که بارها پیگیر ثبت و ضبط یک دوره روایت و نقل مرشد ترابی از شاهنامه شدم، اما هیچکدام از مسوولان توجهی نکردند. 
وی افزود: از استاد فقید مرشد ولی‌الله ترابی تنها چند اجرای صحنه‌ای باقیمانده است که امیدوارم این اجراها تبدیل به فیلم آموزشی شوند. تنها راه ماندگاری هنرمندان ثبت و ضبط هنر آن‌هاست. 
دبیر جشنواره هنرهای نمایشی آیینی و سنتی در ادامه ضمن توصیه به مسوولان فرهنگی و هنری جدید کشور برای توجه به هنرهای آیینی، گفت: بارها به مسوولان توصیه کردم که هزینه‌ها و بودجه‌های یکی از این اجراهای معمول تئاتری در ایران را که نه به درد دنیا می‌خورد و نه به درد آخرت، به ثبت ضبط نقل مرشد از شاهنامه اختصاص دهید، اما حرف و تقاضایم را به هیچ گرفتند و من به همین دلیل هیچگاه آن‌ها را نخواهم بخشید. 
همچنین ایرج راد مدیرعامل خانه تئاتر نیز در مراسم وداع با پیکر مرشد ترابی، گفت: استاد ترابی از میان ما رفت، اما آیا هنر نقالی و هنرهای نمایشی سنتی نیز باید با رفتن این هنرمندان تمام شود؟ 
وی افزود: چرا هرگز به این مساله فکر نکردیم که هنر نمایش باید تداوم پیدا کند؟ چرا نباید مرشد ترابی و هم‌نسلانش هنر خود را باقی بگذارند. 
این هنرمند در ادامه با اشاره به تبحر خاص مرحوم ولی‌الله ترابی در شاهنامه خوانی گفت: مرحوم ترابی در قدیم همواره در قهوه‌خانه‌ها و در این اواخر در فستیوال‌های جهانی حضور داشت. لازم است بیان کنم که کسی این هنرمند برجسته را به جشنواره‌ها و فستیوال‌ها دعوت نمی‌کرد بلکه این توانایی‌های این نقال متبحر بود که او را به این مسیر کشاند، اما آیا این مقدار استفاده از توانایی‌های ترابی بس و کافی بود؟ 
راد گفت: تاکنون هیچ پژوهشی درباره هنرهای نمایشی سنتی ایرانی و هیچ کارگاهی درباره درون‌مایه این هنرها و به ویژه هنر نقالی و روایت‌خوانی مرشد ترابی، صورت نگرفته است. ما فرهنگ ایرانی را فراموش کرده و به سمت فرهنگ و سنت‌های غربی رفته‌ایم. 
مدیرعامل خانه تئاتر در ادامه با انتقاد از نبودن نهادی برای پژوهش درباره هنرهای آیینی در ایران، گفت: اگر تعزیه، نقالی و یا دیگر هنرهای نمایشی سنتی تداوم پیدا می‌کرد، ما امروزه یک تئاتر ایرانی با شناسنامه‌ای ایرانی و متکی بر فرهنگ غنی خودمان داشتیم. 
راد در پایان گفت: در حالی که ما هیچ نهادی برای پژوهش درباره درون‌مایه و ساختار نمایشی سنتی ایرانی نداریم، غربی‌ها بر این مساله کار کرده و در راستای غنای هنر خودشان از آن بهره‌برداری می‌کنند. 
اردشیر صالح‌پور نیز در این مراسم دقایقی را برای حاضران سخنرانی کرد. او در بخشی از کلام خود گفت: اگر آیندگان از ما بپرسند که از میان 14 دپارتمان تئاتر در کشور کدام‌یک گرایش نمایش ایرانی را در بین رشته‌های تخصصی خود دارند، چه می‌توانیم بگوییم. 
صالح‌پور در پایان به مسوولان فرهنگی حاضر در مراسم توصیه کرد تا با تاسیس یک قهوه‌خانه سنتی در حوالی میدان انقلاب اسلامی تا محوطه تالار وحدت، به ماندگاری هنر نمایشی نقالی کمک کنند. 
در ادامه مراسم نیز مرشد محسن میرزاعلی، یکی از شاگردان مرحوم ولی‌الله ترابی دقایقی را برای حاضران به سبک استادش، «پیش‌خوانی» کرد.

شاهنامه‌خوان پیر به خوان هشتم رسید

مرشد ولی‌الله ترابی، از معدود بازماندگان هنر دراماتیک نقالی عصر شنبه، 12 مرداد درگذشت. او با اجراهای خود از داستان‌های شاهنامه نقش مهمی در شهرت هنر نقالی ایرانی داشت؛ ‌این در حالی است که میزان علاقه‌مندی به این هنر نمایشی بومی ایرانی به دلایل گوناگون رو به کاهش است.-
به گزارش ایبنا، ولی‌الله ترابی سفیدآبی مشهور به مرشد ترابی، نقال، شاهنامه‌خوان و طومارنویس پیشکسوت ایرانی عصر دیروز شنبه، 12 مرداد، به علت بیماری سرطان در بیمارستان مدائن چشم از جهان فرو بست. 
این هنرمند در سال 1315 در ده سفیدآب از توابع شهرستان تفرش در استان ‌مرکزی به دنیا آمد و نزدیک به 70 سال برای مردم ایران و جهان نقالی کرد. او با اجرای خود از داستان‌های شاهنامه در اقصی نقاط جهان نقش مهمی در شهرت این هنر دراماتیک ایرانی در بین جهانیان داشت. 

ن
قالی یا افسانه‌گویی کهن‌ترین شکل بازگویی افسانه‌ها در ایران است. نقال کسی است که نقل حماسی می‌گوید و مضمون نقل‌هایش بیشتر پیرامون داستان شاهان و پهلوانان ایران زمین است. 

«شاهنامه فردوسی» و کتاب‌های نثری چون «سمک عیار» و «قصه‌های حسین کرد شبستری» از منابع مورد استفاده نقالان بودند. 
نقال‌ها معمولا نگهبانان فرهنگ عامیانه در طول تاریخ بودند. داستان‌های حماسی و قومی و موسیقی فولکلور ایران به دست اینان به نسل امروز رسید. جایگاه اجرای نقال‌ها بیشتر در قهوه‌خانه‌ها و مکان‌هایی چون کاروان‌سراها بود که با افول این دو مکان در فرهنگ امروز و همچنین میزان علاقه‌مندی به این هنر دراماتیک ایرانی نیز رو به کاهش است. مرشد ترابی نیز یکی از آخرین بازماندگان هنرمندان این هنر نمایشی بومی ایرانی بود.

شرف الدین خراسانی

منبع: کانون ایرانی پژوهشگران حکمت و فلسفه
دکتر شرف الدین خراسانی متخلص به شرف در روز چهارشنبه 14 آبان 1383 قلبش از حرکت باز ایستاد و دیده از جهان فروبست .
او استاد فلسفه در دانشگاه ملی (1364- 1343)، نویسنده و ویراستار و مدیرگروه فلسفه در دائره المعارف بزرگ اسلامی و شاعر و ادیب بود . روایت محمد سعید حنایی ( کاشانی ) را درباره شرف الدین خراسانی می خوانید :
1- شرف الدین خراسانی در 12 اسفند 1306 در خانواده ای روحانی در شهر همدان متولد شد پدرش آیه الله خراسانی بود و در آن هنگام در شهر همدان در تبعید به سر می برد . دوران کودکی شرف با تبعیدهای پدر سپری شد و او در ابتدای نوجوانی، در هنگامی که دانش آموز دبستان بود ، دوسالی را هم به همراه پدر در نجف اشرف به سر برد.
پس از انقلاب فرهنگی (1359) ، دکتر شرف اجازه ی تدریس در دانشگاه نیافت و در سال 1364 بازنشسته شد .از این سال به بعد فعالیت فرهنگی خود را در مرکز دایره المعارف اسلامی پی گرفت و مقالات بلندی در حوزه های فلسفه و عرفان و ادب اسلامی نوشت .
دکتر شرف ، مانند بسیاری از روشنفکران عصر خودش ، به تحولات اجتماعی و سیاسی علاقه مند بود و از همین رو به اندیشه های مارکسیستی گرایش یافت و پس از وقایع 28 مرداد 1332 چند سالی را نیز در زندان به سر برد .
دکتر شرف در سالهای آغازین دهه 60میلادی دکترای خود را در فلسفه از دانشگاه کمبریج گرفت و در همان سالها با زنی آلمانی ازدواج کرد که ثمره ی آن پسری به نام « آرتا » بود . دکتر شریف به زبانها ی انگلیسی و عربی و آلمانی و فرانسوی و یونانی تسلط داشت و در حوزه هایی مانند فلسفه یونانی و ایده آلیسم آلمانی و مارکسیسم و نئومارکسیسم صاحبنظر بود و علاوه بر اینها به شعر و ادبیات نیز عشق می ورزید و در این زمینه ها نیز آثاری از خود به جا گذشت . دکتر شرف پس از مدتی کار و فعالیت در انگلستان و آلمان به ایران بازگشت و در سال 1347گروه فلسفه را در دانشکده ی ادبیات دانشگاه ملی بنیان گذاشت و خود مدیر آن شد و استادانی را در آن گروه گردآورد که سالها بعد خود از نام آوران شدند . دکتر شرف در سال 1354 پیس از جدا شدن از همسر آلمانی اش از میان دانشجویان خود همسری برگزید که ثمره ی آن دختری به نام «سارا » بود .
پس از انقلاب فرهنگی (1359) ، دکتر شرف اجازه ی تدریس در دانشگاه نیافت و در سال 1364 بازنشسته شد . از این سال به بعد فعالیت های فرهنگی خود را در مرکز دایره المعارف اسلامی پی گرفت و مقالات بلندی در حوزه های فلسفه و عرفان و ادب اسلامی نوشت که دارای حسن تالیف و استحکام علمی و روشنی فکر است . مقالاتی همچون « ابن سینا » و « ابن عربی » و « ابن رشد » و « ابولعلامعری » و « ابن باجه » از جمله مقالات او در مجادلت تاکنون منتشر شده ی دایره المعارف بزرگ اسلامی است .
2 – دکتر شرف در آغاز جوانی به سرودن شعر و اذبیات علاقه مند بود و ترجمه هایی در زمینه هایی همچون شعر و داستان کوتاه ، مثلا داستانهای کافکا ، از او باقی است . اما نخستین اثر او که تا امروز در زبان فارسی بی بدیل است ( و حتی می توان ادعا کرد که در زبانهای اروپایی نیز کسی بدین شیوه کتابی تالیف نکرده است ) نخستین فیلسوفان یونانی است که در سال 1350 به همت انتشارات کتابهای جیبی چاپ شده است .
نخستین اثر او که تا امروز دذر زبان فارسی بی بدیل است ( و حتی می توان ادعا کرد که در زبانهای اروپایی نیز کسی بدین شیوه کتابی تالیف نکرده است ) نخستین فیلسوفان یونانی است که در سال 1350 به همت انتشارات کتابهای جیبی چاپ شده است .
دکتر شرف با توجه به نگرش مسلط روزگارش ، که از اعلام صریح آن پروایی نداشت ، یعنی مارکسیسم ، گزارشی از تحول و گسترش اندیشه ی یونانی از نخشتین فروغ آن تا ظهور سوفسطاییان به دست می دهد . این کتاب هم تحلیلی از تاریخ اجتماعی و اوضاع فرهنگی یونان در هزاره ی نخست قبل از میلاد به دست می دهد و هم گزارشی بایسته از شکل گیری اندیشه فلسفی یونانی ، با توجه به آثار خود این متفکران و ترجمه ای از متون آنان ، به همراه شرح و تفسیرهای نوسندگان و فیلسوفان معتبر بعدی .
کتابهای دیگر دکتر شریف در انتشارات دانشگاه ملی به چاپ رسیدند که از آن جمله بودند : از سقراط تا ارسطو ، از برونو تا هگل ، جهان و انسان در فلسفه ( جلد یکم ) و ترجمه ی فلسفه ی معاصر اروپایی از یوزف ماری اینوسنت بوخنسکی . کتاب جهان و انسان در فلسفه آخرین کتاب دکتر شرف بود که در انتشارات دانشگاه ملی در سال 58 منتشر شد و جلدهای بعدی آن دیگر انتشار نیافتند ، چرا که این کتاب پرونده ای هم برای دکتر شرف در دانشگاه گشود و او را به بازنشستگی زود هنگام سوق داد .
در سالهای بعد از انقلاب نشر گفتار ترجمه ی دکتر شرف از متافیزیک ارسطو را که از اصل یونانی برگردانده شده بود منتشر کرد . و در سال 1380 مجموعه ای از آشعار او با عنوان متافیزیک عشق منتشر شد. برخی از کتابهای دکتر شرف هم در دها ی 70 به همت انتشارات انقلاب اسلامی ، در دوره ای که مدیریت آن با انتشارات علمی و فرهنگش یکی نشده بود ، از دانشگاه شهید بهشتی گرفته شد و در این انتشارات به چاپ رسید . علاوه بر اینها ، انتشارات هرمس سه کتاب از دکتر شرف و درباره ی دکتر شرف در دست دارد که می توانسته است بسیار زودتر از اینها منتشر شود ، اما به دلایلی از جمله وسواس خود دکتر شرف ، انتشار آنها به تاخیر افتاده است . نخست انتشار جشن نامه ای برای دکتر شرف است که خود دکتر شرف در آنجا نقد حالی از خود به دست داده است و مقالاتی از دوستان و همکاران او نیز در این مجلد گرد آمده است . این جشن نامه اکنون به یاد نامه تبدیل شده است . و دیگر کتابی دوزبانه که شامل ترجمه ی اشعار ریلکه به قلم دکتر شرف است . و بالاخره ترجمه ی کتاب بنیاد هستی شناختی از نیکلای هارتمان .
3 – دکتر شرف در ظاهر مردی پاکیزه و خوشخو ، نرم گفتار و مسلط بر آنچه می دانست ، و نسبت به امور دنیوی آسانگیر و گاهی سهل انگار بود . او ، با وجود منع و تحقیر برخی لباسها در نظام جمهوری اسلامی ، هرگز شیوه ی معهود و مالوف خود را پوشیدن لباس کنار نگذاشت و از زندگی دنیوی نیز جز به قدر رفع نیاز چیزی نخواست . وارستگی او نه چندان زاهدان که چون اپیکوریان بود . او گشاده رو و خندان بود و با شکوه و شکایت روزگار نمی گذارند . با این وصف ، بر آنچه بر ایران می رفت نگران بود وهمواره از دانشگاه بعد از انقلاب با تعبیر « دانشکاه » ( با کاف ) یاد می کرد .