پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

نواهای بزم و رزم

بهار نوایی(جدیدآنلاین

گرچه ما آگاهی چندان گسترده‌ای از هنر موسیقی در ایران باستان نداریم، آن چه که برای ما از گذشته به یادگار مانده، نشان می‌دهد که در ایران باستان به هنر موسیقی  بسیار توجه می‌شده و خنیاگران و موسیقی‌دانان در دربار شاهان ارج بسیار داشته‌اند.

قدیمی‌ترین اثری که بر اهمیت موسیقی در سرزمین‌های ایرانی گواهی دارد، مُهری است استوانه‌ای‌ شکل که در "چُغامیش" نزدیک دزفول کشف شده و کهن‌ترین همنوازی جهان را در ۵۵۰۰ سال پیش در ایلام باستان نشان می‌دهد.

به  نوشتۀ حسن مشحون در کتاب "تاریخ موسیقی ایران"، در عصر هخامنشیان سازهایی همچون طبل، دهل، گاودم (نوعی نی)، سنج و کرنای در مراسم مذهبی و جنگ نواخته می‌شد. اما اوج شکوفایی هنر موسیقی در دورۀ پیش از اسلام  گویا در دورۀ ساسانیان بوده‌ است. صحنه‌های گوناگون نواختن موسیقی و رقص بر دیوار کاخ‌ها، بر سنگ‌نوشته‌ها و بر جدار ظروف نشان از راه یافتن موسیقی به دربار شاهان آن سلسله و ارج نهادن به این هنر دارد. در همین زمان است که اردشیر بابکان موسیقی‌دانان را در طبقۀ ویژه‌ای قرار داد و از همین زمان است که نام موسیقی‌دانانی همچون باربد، سرکش، نکیسا و رامتین به یادگار مانده‌ است.

شعر و موسیقی درفرهنگ ایران در طول تاریخ  پیوندی نزدیک داشته‌اند و این دو همواره به توسعه و تکامل یکدیگر یاری رسانده‌اند. به نظر می‌رسد هر زمان که در ایران به موسیقی بی‌مهری شده، شعر فارسی همواره به یاری موسیقی شتافته، آن را در دل خود نگهداری کرده‌است.

شاهنامۀ فردوسی از جملۀ منابع ارزشمندی است که علاوه بر اهمیت شعر و ادبیات ایران، گواه بر رونق هنر موسیقی در دوران باستان است. فردوسی با داستان‌پردازی‌های حماسی و بیان شاعرانه، تاریخ بخش بزرگی از فرهنگ و هنر ایران را هم به تصویر کشیده‌است.

داستان‌های شاهنامه پر است از اصطلاحات و نام  ابزار موسیقی که در زبان روزمره ما کمتر به کار می‌بریم و شاید بتوان گفت که شاهنامه با به کار بردن این واژه‌ها از آن‌ها نگهداری کرده‌است.

حماسه را بدون موسیقی به دشواری می توان تصور کرد. از همین رو در شاهنامه کمتر مبحثی وجود دارد که در آن نام ساز موسیقی و یا واژگان موسیقایی به کار نرفته باشد. گاه آوای رود، چنگ، رباب و آواز رامشگران رونق‌بخش بزم‌های پرشور است:

نیامد سر مرغ و ماهی به خواب/ از آن بزم و آواز و چنگ و رباب

و در جشن پیوند زال و رودابه می‌خوانیم:

بفرمود تا زنگ و هندی درای / زدند و گشادند پرده‌سرای

در هنگام تولد رستم و دیدار سام از رستم:

همی‌خورد هر کس به آوای رود/ همی‌گفت هر کس به شادی سرود

گاه خروش کوس و تبیره همراه‌کنندۀ‌ رزم‌هاست:

برآمد خروش از در پهلوان /ز کوس و تبیره زمین شد توان

و آنگاه که نوای ساز همراه‌کنندۀ سوگ‌هاست، مانند سوگ سیاوش:

خروش تبیره ز میدان بخاست / همی خاک با آسمان گشت راست
از آوای سنج و دم کرّنای/  تو گفتی بجنبید میدان ز جای
سیاوش برانگیخت اسب نبرد/ چو گوی اندر آمد به پیشش به گرد

تقی بینش در کتاب "تاریخ مختصر موسیقی ایران" می‌گوید که  فردوسی ساخت بعضی از سازهای ایرانی را به شهریاران باستانی نسبت می‌دهد؛ از آن جمله انتساب طبل بزرگ به هوشنگ و نای سفید به افراسیاب و منوچهر. 

انگاره مُهر چُغامیش که قدیمی‌ترین همنوازی جهان را نشان می‌دهد

با دقت در شاهنامه می‌توان دید که سازها یا در بزم نواخته می‌شوند و یا به هنگام  رزم.  سازهایی مانند رباب، چنگ، بربط، رود و تنبور در بیشتر موارد همراه‌کنندۀ بزم‌هایند و سازهایی چون تبیره، رویینه خم، جلب، جرس، زنگ، سنج و طبل بیشتر در رزم‌ها حضور داشته‌اند؛  اگرچه، بخشی از سازها همچون نای هم در بزم و هم در رزم به‌کار گرفته می‌شدند. به نظر می‌رسد سازهایی چون درای (زنگ شتر) و چلب یا جلب (نوعی سنج) و کوس، روزگاری برای ایجاد ترس در دشمن هم به کار می‌رفته‌ است.

فرنوش بهزاد، آهنگسازو رهبر ارکستر مقیم لندن، سال‌هاست که در ‌بارۀ ساز و موسیقی در شاهنامه پژوهش می‌کند. حاصل تلاش او آهنگسازی بر  پنج داستان شاهنامه – رستم و سهراب، سیاوش، کی‌خسرو، فرود و شغاد است که با صدای "بهمن فرسی" همراهی شده‌است و در یک مجموعه شامل پنج لوح فشرده با نام "برخوانی شاهنامه" انتشار یافته‌است.  

 

در نوشتن این متن از کتابهای زیر بهره گرفته‌ایم:
تقی بینش، تاریخ مختصر موسیقی ایران.- تهران: انتشارات آروین، ۱۳۷۴
حسن مشحون، تاریخ موسیقی ایران.- تهران: انتشارات سیمرغ و فاخته، ۱۳۷۳
عبدالرفیع حقیقت، تاریخ هنرهای ملی و هنرمندان ایرانی.- تهران: انتشارات مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۹
کتایون صارمی و فریدون امانی، ساز و موسیقی در شاهنامۀ فردوسی.- تهران: انتشارات پیشرو،
۱۳۷۳

Musical Instruments of the World: An Illustrated Encyclopedia with more than 4000 original drawings, NewYork: Sterling Publishing Co., 1997

)

فردوسی

" فردوسی"، مقاله ای است  از  دکترجلال  خالقی مطلق که  در جلد نهم دانشنامه ی ایرانیکا،نیویورک، 1999، ص 514 تا 523 به طبع رسیده و شاهنامه پژوه نامور دکتر سجاد آیدنلو، استاد دانشگاه ارومیه، آن را با دقتی در خور ستایش به فارسی ترجمه کرده و در " نامه ی انجمن "، شماره ی 1/7(: شماره ی مسلسل 25) در صفحات  178 تا 206 منتشر ساخته است.

 

چکیده

با گذشت هزار و چند سال  از عصر زندگی فردوسی  وهزاران کتاب  و مقاله  که در باره  شاهنامه نوشته شده  است ،منابع معتبر  مربوط به  به زندگانی انتقادی فردوسی ، چگونگی  سرایش شاهنامه وویژگیهای  آن بسیار  اندک شمار است،مدخل " فردوسی"  در دانشنامه ی ایرانیکا  که تالیف شاهنامه شناس  برجسته  دکتر خالقی مطلق است ، یکی از این مآخذ  معدود شمرده می شود ودر آن  در شش بخش : 1-زندگانی ،2- محیط و شرایط زندگی اجتماعی ،  3- تعلیم وتربیت  4- مذهب  5- فردوسی و سلطان محمود   6- فردوسی ، شاعر و داستان  سرا ، مهم ترین  نکات  سرگذشت  فردوسی  با بهره گیری انتقادی ازمنابع متقدّم و پژوهش های معاصران  ونیز ویژگیهای اصلی شاعری و داستانسرایی او ،با تحلیل  ددقیق شاهنامه بررسی شده است.

کلید واژه:فردوسی ، شاهنامه ، محمود غزنی ، ویژگیهای شعری و داستانی.

 * اشاره ی مترجم

مقاله ی حاضر  یکی از مدخلهای  مهم دانشنامه ی ایرانیکاست که به بررسی سرگذشت فردوسی  و نظم شاهنامه و تحلیل کوتاه امّا دقیق برخی از جوانب ادبی  و داستانی  حماسه ی ملی ایران  پرداخته  وچون به قلم یکی از برجسته ترین  شاهنامه شناسان جهان نوشته شده   است ، اعتبار علمی  بسیار  ارزشمند و نکته های تازه ی در خور  توجهی دارد ، از آن جا یی که این مدخل از دسترس  و حوزه ی  توجه بسیاری از  علاقه مندان  و حتی  پژوهشگران  شاهنامه  به دور است  واز سوی دیگر  ضرورت  و اهمیت  مراجعه بدان در فردوسی  شناسی  گزیر ناپذیر می نماید ، ترجمه ی فارسی  آن تقدیم  دوستداران و محققان  شاهنامه می شود.

فردوسی

غیر از کنیه ی فردوسی ، ابوالقاسم  و تخلصش ( فردوسی )چیز دیگری ، به طور یقین درباره هویّت خاندان او معلوم نیست ، در منابع گونا گون  و نیز مقدمه  ی بعضی  از دست نویسهای شاهنامه ، نام اومنصور، حسن یا احمد، نام پدرش حسن ،احمد یا علی و نام نیایش ،شرفشاه ذکر شده است( صفا، تاریخ ادبیات ،ص 458 و 489).در میان این اقوال مختلف ، سخن بنداری که شاهنامه را در سال 620 ه.ق، به عربی ترجمه کرده است – اعتبار بیشتری دارد ، او از فردوسی  به صورت : "الامیرالحکیم ابوالقاسم منصور بن حسن الفردوسی الطوسی " (بنداری  ص 3) یاد کرده است.

این که چرا شاعر تخلّص فردوسی را – بر گزیده است روشن نیست ، طبق داستانی   که در مقدمه ی نسخه ی فلورانس  آمده ، هنگام دیدار شاعر با  سلطان محمود  غزنوی ، سلطان شعر اورا اورا پسندید  ووی را فردوسی ( = مرد بهشتی) (خالقی مطلق ،1367 ،ص 92 نامید و این، تخلّص او شد.

به  استناد چهار مقاله ی نظامی عروضی  ( متن، ص 75 ، تعلیقات ، 234) زادگاه او روستای بزرگ "باژ ( یا پاژ، معرب آن فاز ) در ناحیه ی طابران ( یا طبران ) نزدیک شهر توس در خراسان بود، منابع در اینکه  او اهل توس (امروز مشهد) بوده است ، موافقند

تاریخ دقیق تولد او نوشته نشده است  ،اما از آگاهی هایی که شاعر در باره ی عمر خود  می دهد ، سه نکته ی مهم به دست می آید:

نخست:در مقدمه ی داستان جنگ بزرگ  کیخسرو درباره ی خودش می گوید که مرد65 ساله ی تنگ دستی شده است  و دوبار ،این رقم را تکرار می کند ، او سپس یاد آور می شود که هنگامی که  58 ساله بود - وجوانیش از دست رفته- محمود پادشاه شد .( شاهنامه ،تصحیح  خالقی مطلق ،ج4 ،ص 172 بیت 40 -46) ، این نکته قرینه ی  معتبر تری نسبت به سه اشاره ی  دیگر شاعر به 65 یا 68 سالگی خویش است و چون محمود در 287 ه.ق به تخت نشسته ، پس سال تولد ولادت شاعر  329 ه.ق است.

دوم : اشاره یی است  که در داستان پادشاهی بهرام سوم آمده ، آنجا که شاعر از 63 سالگی خود سخن گفته  و تقزیبا 730 بیت  بعد ، دوباره آن( 63 سال) را تکرار کرده  واین نکته را  نیز افزوده است  که هرمزد بهمن ( اول بهمن ماه) به جمعه افتاده  است (شاهنامه مسکو ،ج  7 ص 213 ، بیت 19 ص 256 بیت 657 -659)، بر اساس بررسی های   شاپور شهبازی  در طول سالهایی که  به موضوع  بحث ما  ارتباط دارد، فقط در سال  371 یزدگردی ( برابر با 1003 میلادی ) ، اول بهمن ، روز چمعه بوده است، حال اگر 63 را از این تاریخ کم کنیم، به 329 به عنوان تولد شاعر خواهیم رسید.

قرینه ی سوم  : در پایان کتاب آمده است که فردوسی به 71 سالگی خویش  ونیز روز "ارد"( = 259 اسفند 0 378ش ) اشاره کرده است  واین بار دیگر زاد سال اورا در 329 استوار می کند ( شاهنامه مسکو ،ج9، ص 381و382 ،نیر نک،صفا ،تاریخ ادبیات، ص 459-462، همو ، حماسه سرایی  در ایران ، ص174 پی نوشت 1)

آگاهی ما در باره ی شاعر تا زمان آغاز شاهنامه در حدود 367 ه.ق اندک است، غیر از این که او پسری داشته  که در 359 ه.ق به دنیا آمده  بوده است  و بنابر این  فردوسی باید در سال 358 یا زودتر  ازدواج کرده باشد، درباره  همسر او هیچ اطلاعی به دست ما نرسیده  است  که محتملا زنی فرهیخته  بوده  و می توانسته که چنگ بنوازد ، از این روی  وی به سان  خود شاعر  از یک خاندان  نژاده ی دهقان بوده است  و از آموزه هایی که در این گونه  خانواده ها به دختران  یاد داده می شد – نظیر سواد خواندن  و نوشتن  و تعلیم  برخی هنر ها ی زیبا بهره مند شده بود.

نکته ی دیگری که از مقدمه  داستان بیژن و منیژه  حاصل می شود  ، این است که فردوسی  در جوانی  نسبتا  ثروتمند بود و این موضوع  را نظامی عروضی هم ( متن ، ص ذ75) تایید می کند.

گذشته از محتوای  این مقدمه ، نوع لغات و تعبیرات  و نیز جنبه ی شعری ضعیف تر این داستان درمقایسه با بخشهای دیگر شاهنامه ،آشکارا  نشان می دهد که داستان  از سروده های  دوره ی جوانی  فردوسی است که بعدها  درشاهنامه گنجانده شده است( مینوی ،1346 ،ص 68 -70 ،صفا ، تاریخ ادبیات ،ص 462 – 464 ، همو ، حماسه سرایی،ص 177-179) اما این ، تنها کار ادبی او پیش از سال 367 ه.ق – برابر با 38 سالگی وی نیست  و تا این زمان  فردوسی اشعاری  سروده بود که گُم شده است ، در بعضی تذکره ها ، شعر هایی ( در قالب قصیده ، قطعه  و رباعی ) به او نسبت داده  شده  که شاید شماری از آنها مربوط به این دوره ( پیش از 367) باشد.در سده گذشته ، هرمان اته مجموعه ی این ابیات را گرد آوری  وبا ترجمه ی المانی منتشر کرده است .( نیز نک  تقی زاده  ،ص 133و 134 ،شیرانی ص 130 – 135)

منظومه ی یوسف و زلیخا مسلما از فردوسی نیست ( قریب ،شیرانی ، ص 184 – 276 ، مینوی 1946 ، همو 1346 ص 95 -125...)

بر پایه ی داستانهایی که در مقدمه ی بعضی  از دست نویسهای شاهنامه دیده  می شود ، فردوسی  برادر جوانتری به نام مسعود یا حسین  داشته است ( نک شاهنامه ی خالقی ،ج 1 مقدمه ی مصحح ص 31)

به هر حال ، به استناد سخنان خود فردوسی  ، او شاهنامه سرایی را  بعد از سال  365 ه.ق  آغاز کرده است ( شاهنامه ی مسکو ،ج 9 ص 381 ف بیت 843 )  و از ان جایی  که در دیباچه ی شاهنامه تصریح می کند که کار را پس از  مرگ/ کشته شدن  ابو منصور دقیقی  شروع کرده است ،( شاهنامه خالقی ،ج 1 ص 13)باید در 366- 367 ه.ق بدین کار پرداخته باشد

فردوسی در آغاز ، قصد داشت برای ادامه  دادن کار دقیقی به پایتخت سامانیان ، بخارا ، سفر کند ( همان ،ج1 ص 13 بیت 135 و136 ) تا از نسخه یی  از شاهنامه  ی منثور ابو منصور محمد  بن عبد الرزاق  که مورد استفاده ی دقیقی  و احتمالا متعلق به کتابخانه ی  دربار بود ، بهره بگیرد ،اما پس از این ، دوستی ( در مقدمه شاهنامه ی بایسنقری  به نام محمد لشکری  معرفی شده است ) از همشهریانش  ،دست نویسی  از این منبع را در اختیار  او گذاشت ( شاهنامه ی خالقی ، ج1، ص 14 بیت140 -145 ) ازاین تصمیم  منصرف شد  و کار  را در شهر خویش آغاز کرد ، وی در این جا از حمایت منصور ، پسر ابو منصور، نیز برخوردار بود، طبق گفته ی خود فردوسی این مرد بسیار کریم، جوانمرد  و با وفا بود واعتقاد عظیمی در حق شاعر داشت  و کمک های عالی و در خور توجهی به او کرده بود ( شاهنامه ی خالقی ،ج1ص14و15 ،خالقی مطلق ، 1364 ص 332 -358 ، همو 1356،ص 197 -215) ، هم چنین پس از کشته شدن ایرج ،( تصحیح خالقی ،ج1 ص 121 بیت 513 و 514) آنجا که فردوسی  به اندرز  و سر زنش کشنده ی پادشاه بی گناه پرداخته ، شاید مرادش  از چنین شهریاری ، منصور است.

در سراسر شاهنامه ، این تنها جایی است که فردوسی  آشکارا  از دریافت کمک مالی  از کسی سخن گفته  است و چون این کاررا پس از مرگ / کشته شدن  منصور انجام داده ، دلیلی برای این گمان وجود ندارد  که آن را برای جلب رضایت ممدوح ذکر کرده باشد.

علاوه بر این ،او ستایش منصور را حتی پس از افزودن مدح محمود بر مقدمه ی شاهنامه،حذف نکرده و این نشان دهنده ی  علاقه ی فراوان  وی به منصور است ( و نیز پیش از او به پدرش ، ابو منصور) که چنان با گرایشهای سیاسی و فرهنگی او( ابومنصور ) موافق بوده  است( خالقی ، 1356 ،ص 207 -211)

 

سال 377 ه.ق  که منصور  در نیشابور دستگیر  و به بخارا برده  و در آنجا کشته شد،نقطه ی عطفی  در زندگانی فردوسی بود، در شاهنامه  از این  زمان به بعد ، هیچ اشاره یی دالّ بر آسودگی جسمی و فراغ فکری فردوسی نیست و درعوض شکایات گونا گونی درباره ی پیری ، فقر و نگرانی  و اضطراب دیده می شود، با این حال  فردوسی توانست تدوین نخست شاهنامه  را در سال 384 ه.ق ، سه سال پیش از بر تخت نشستن محمود ، به پایان برساند.( ترجمه ی بنداری ،ج2 ص 276 فخالقی مطلق 1364، 378 -406 ،همو 1365 ، ص 12و13 ) .

پس از این نیز  کاررا ادامه داد و در سال 387 ه.ق هنگامی که 58 ساله یا اندکی بزرگتر بود ، داستان سیاوخش را به نظم در آورد( تصحیح خالقی ،ج2 ، ص 202 ، بیت 12) ویکسال بعد، دنباله ی این  روایت ،یعنی "کین سیاوخش " را سرود. ( تصحیح خالقی ،ج2 ،ص 379بیت 7)

فردوسی اکنون با جوان  توانگر و شادخوار مقدمه ی داستان بیژن و منیژه  کاملا تفاوت یافته بود ،او از تهی دستی ،پیری ، ضعف بینایی  ودرد پا ،رنجور  وگله مند بود وبه جوانی  خویش با افسوس می نگریست  ولی با این همه، آرزو داشت  که چندان عمر داشته باشد تا  شاهنامه را به سر برساند ، در سال389 ه.ق  فردوسی سرایش  پادشاهی انوشیروان  را آغاز  می کند  و بار دیگر  از پیری ، دردپا ،کم سویی چشم و از دست دادن  دندانهایش  می نالدو جوانیش  را با تاسّف به یاد می آورد ( مسکو ،ج8 ص 52 ) اما با این وصف ،در این سال بسیار فعال است.

در سال  391 ه. ق که فردوسی 61 سال داشت، حدود 4300 بیت  از تقریبا 4500 بیت  داستان انوشیروان  را به نظم کشید ،ویاز این که در این سن  ، باده دیگر مایه ی شادی  و لذت نیست ،شکوه می کند  واز خداوند می خواهد  که تا پایان گرفتن شاهنامه ، اورا زنده بدارد.( مسکو ،ج8 ص 304 و 305  بیت 4277 -4286) ، دوسال  بعد، در 392 ه.ق  ،شاعر مشغول  سرودن روایات  پادشاهی بهرام سوم  تا شاپور  دوم (مجموعا 4 پادشاه و با 76 سال شاهی، در کمی بیش از 700 بیت )  بوده است ، معلوم نیست  که  در این سال  چه حادثه یی  روی داده  که  فردوسی را خرسند تر کرده است ،به طوری که  یک بار در درآغاز پادشاهی بهرام  سوم و بار دیگر  در پایان  پادشاهی  شاپور دوم  ،از علاقه ی خویش به می گساری سخن رانده  است .( مسکو ،ج 7،ص 213 ،بیت 19 ،ص 256 ،بیت 657 – 659).

در نمونه ی نخست ، واژه ی "روزبه " به کار رفته است  که می توان در معنای خوشبخت  یا  به عنوان اسم  خاص دانست  و در هر  دو مفهوم ،در شاهنامه ،دیده می شود در معنای دوم، "روزبه " محتملا نام خدمتکار فردوسی است.

این روزگار شادی به زودی  سپری می شود و دو سال بعد ( 394 ه.ق ) فردوسی  در آغاز جنگ بزرگ  کیخسرو ،ضمن مدح محمود ،به تاکید ازنا امیدیِ  برخاسته  از فقر  و ناتوانی  خویش  شکایت می کند ، او ارزش کار خود  را به محمود  خاطر نشان  می سازد  و از وزیر وی ،فضل بن احمد  اسفراینی  ، می خواهد  که درباره ی شاعر میانجی گری کند تا شاید مورد عنایت  محمود  قرار گیرد .( تصحیح خالقی ، ج 4  ص 169- 174)

سال 396 ه.ق  ، برابر با 67 سالگی فردوسی ، بدترین  دوره ی زندگانی او بود. دراین سال پسر جوان  37 ساله ی  او در گذشت ، شاعر اندوه خویش را  با زبان  حال صمیمانه  و کاملا ساده بیان و از پسرش به سبب پیشی  گرفتن  بر پدر ، در رفتن و تنها گذاشتن او، شکایت  کرده است ، فردوسی از خدا وند می خواهد  که فرزندش را بیامرزد.( مسکو ،ج9ص 138و 139 بیت 2167 – 2184)

در این سوک سروده ، مصراع: " همی بود همواره با من درشت " ( همان  بیت 2175) بسیار قابل توجه است، ایا بین پدر و پسر  اختلافی  وجود داشته است؟ و اگر این گونه  است آن تعارض چه بوده ،؟ فعلا هیچ پاسخی نمی توان  به این پرسش داد.

فردوسی این مرثیه را  در پادشاهی  خسرو پرویز  آورده  و حدودآً 1500 بیت بعد، در اواخر  این بخش  اشاره کرده  که به 66 سالگی رسیده است .( مسکو ، ص 230 بیت 3681).این تاریخ با آنچه خود او پیشتر گفته ، مطابقت ندارد، اما اگر توجیه ضرورت قافیه  و نیز این واقعیت را بپذیریم که شاعر همواره – حتی در چنین موردی – در باره ی ارقام دقیق نبوده است ، می توان تصور کرد که دوره ی پادشاهی خسروپرویز ( اندکی بیش از 4000 بیت)در فاصله ی  سالهای 395 -396  ه.ق  و به هنگام 66 یا 67 سالگی  او به نظم در آمده است. چنین تناقض آشکاری  در باره ی سنّ دقیق شاعر در ضبط :" مرا شصت و پنج و ورا سی و هفت " که در بعضی نسخ آمده ، وجود ندارد . در بخش تاریخ  خسرو پرویز ، فردوسی  از این که  محمود به سبب بدگویی رقیبان  به داستانهای شاهنامه  توجه نکرده است ، گله می کند  و از سالار شاه ،نصر ،برادر جوان  تر محمود – می خواهد  که در باره ی او،پا در میانی کند و توجه محمود را  به سوی شاعر جلب  نماید( مسکو ، ج9 ،ص 210، بیت 3373 – 3378)

از این اشاره ، نخست معلوم می شود  که فردوسی  هیچ پاداشی  از محمود دریافت نکرده بوده و ثانیا  این که وی برخی  از داستانهای شاهنامه  پیش از بردن یا فرستادن همه ی کتاب ، به طور جداگانه  به غزنه فرستاده بوده است . فردوسی مکرر در شاهنامه ،از تنگدستی خویش یاد کرده و بارها  محمود ، برادرش ،نصر ، و سپهدار  اورا در توس – که به نظر می رسد ابوالحارث ارسلان جاذب بوده است( شاهنامه خالقی ،ج1 ، صص 25و 26 اقبال ) ستوده است ، اما هیچ اشار ه ای وجود ندارد که مساعدتی  از این افراد دریافت کرده باشد، بر عکس- همچنان که اشاره شد – او هر بار از بی عنایتی سلطان به  کتابش نالیده است، فردوسی همچنین در باره  شاهنامه ( مسکو ج9 ،ص 381 ) گفته است که مهتران ،نسخه هایی از اشعار وی  برای خود  می نوشتند  و تنها بهره ی شاعر از آنها " احسنت " گفتنشان بود.او فقط از دونفر به نامهای  علی دیلم بودلف و حُیی بن قتیبه  یاد می کند  که یاریگر وی بوده اند  ، در بعضی دست نویسها، علی دیلم و بودلف نام دوشخص است و این با نوشته ی نظامی عروضی ( متن ، ص 77و78 ، تعلیقات ، ص 456 -466) مطابقت دارد که اولی را  کاتب شاهنامه  و دیگری را راوی  آن دانسته است، اگر قول نظامی عروضی درست باشد ، این دو نفر هیچ گونه کمک مالی به فردوسی نکرده اند ، بلکه بسان کاتبان و راویان قسمتهایی از  شاهنامه ، برای بزرگان شهر توس ، آنها نیز از کار فردوسی سود برده اند.

در این صورت، بیت 849 ( مسکو ،ج9 ،ص 381) درچاپ مسکو درست نیست وباید بر اساس ضبط نسخه بدلها و مراجعه به چهار مقاله تصحیح شود.

حُیی قتیبه  به عنوان  مسؤول  امور مالی  توس ،گاه گاهی از فردوسی مالیات نمی گرفته است.

سرانجام فردوسی  در هفتاد و یک سالگی، در 25 اسفند 400 ه.ق ( 8مارس 1010م) شاهنامه را به پایان رساند(مسکو ج9 ص 381 و382) . براساس اشارات نظامی عروضی ( متن ،ص 75) و فرید الدین عطار ( الهی نامه، ص 367، اسرار نامه  ص 189 ، بیت 3204 ) مدّت زمان کلّی  نظم شاهنامه ، 25 سال  بوده است ، در هجو نامه  سه بار سی سال  و یک بار سی و پنج سال ذکر شده است.(تصحیح ژول مول ،مقدمه ،ص 38 بیت  111 ص 80 بیت 11و 20 ،ص 91  بیت 4).

اگر آغاز سرایش شاهنامه  را سال 367ه.ق  و اتمام آن را  400ه.ق  بدانیم ، نظم  آن 33 سال ظول کشیده است و اگر کار سرایش را به پیش از 367ه.ق – نظم بیژن و منیژه  برگردانیم  وزمانی را که  پس از( 400ه.ق ) برای باز نگری  در شاهنامه  صرف شده است ، برآن بیفزاییم ، رقم 35 سال به حقیقت نزدیکتر است.

در شاهنامه بیت هایی است که به نظر برخی پژوهشگران، به حوادث سال 401 ه.ق  اشاره دارد( مسکو ، ج7، ص 114 بیت18-20 ، تقی زاده  : 1362 ص 100 پی نوشت 3 ، مینوی : 1246 ،ص 40)  . احمد آتش ، پیش از دیگران به این موضوع پرداخته  و ادعا کرده است که فردوسی در مدح محمود در دیباچه شاهنامه از کشمیر و قنّوج  در قلمرو او نام برده  و چون محمود  این نواحی   را نخستین بار ،در سالهای 406 و 409 فتح کرده است ،بنابر این فردوسی  آخرین تجدید نظر  شاهنامه را  در  409 یا 410ه.ق انجام داده  وآنرا به غزنه فرستاده است، اوهم چنین  به این نتیجه   رسیده  که محمود برای شاعر صله فرستاد،اما این پاداش  در سال 411 ه.ق و بعد از وفات فردوسی  به توس رسید.

نامهای کشمیر  و قنوج .ه در کنار اسامی دیگری مانند : روم ( غرب ) ،هند، چین ، و غیره  در این ستایش دیده می شود و چندین بار  در متن شاهنامه  نیز آمده است ، به هیچ  روی دال  بر گشوده شدن این دو ناحیه  به دست محمود  نیست ،وجود آنها در این مدیحه  صرفا  از روی اختیارات  و استقلال  عمل شاعرانه  است  و نمی تواند قرینه ی هیچ گونه نتیجه گیری تاریخی باشد.

دانسته های ما درباره ی زندگانی فردوسی ،پس از سال 400 ، محدود به گزارش نظامی  عروضی

  ( متن ، ص 75-83) است  ، بر اساس چهار مقاله ، پس از پایان  شاهنامه ، علی  دیلم نسخه یی از آن در هفت مجلد  فراهم آورد  و فردوسی  به همراه  راوی  ماهر خویش ، ابودلف ،  رهسپار غزنه شد ، در آنجا به یاری وزیر محمود ،احمد حسن میمندی ، شاهنامه را به محمود تقدیم کرد ولی به دلیل رشک ورزی حاسدان واعتقاد مذهبی خود ، با حسن نظر محمود  روبرو نشد و به جای شصت هزار دینار پاداش وی ،پنجاه هزاردرهم ونهایتا  بیست هزار درم ،تعیین شد ، فردوسی ازاین کار دل آزرده گردید  و به حمّام  رفت ، بعد به هنگام خروج  از حمام ، فقاعی نوشید  و صله ی سلطان را میان فقاع فروش  و خادم حمام  تقسیم  کرد  وشبانه  از ترس مجازات محمود ،از غزنه بیرون رفت ،فردوسی ،نخست شش ماه  در هرات در دکان اسماعیل وراق ،پدر ازرقی شاعر ، پنهان شد و سپس در طبرستان  به نزد اسپهبد شهریار ، از آل باوند ،پناه برد ، گزارش سفر او به بغداد که در مقدمه ی تعدادی از دست نویسهای شاهنامه دیده می شود، و نیز داستان  رفتن وی به اصفهان ، بر اساس بخشهای الحاقی ( نک . صفا ،تاریخ ادبیات ، ص 474 – 476 ، مینوی : 1346 ، ص 96-98 ، خالقی مطلق :1364 ،ص 233- 236)، فقط یک افسانه است.

در طبرستان  فردوسی صد بیت  در هجو محمود  سرود ،اما حاکم طبرستان  هجونامه را به صدهزار درم خرید و از بین برد ،از این روی فقط شش بیت از آن به صورت شفاهی باقی مانده که نظامی عروضی آن را ثبت کرده است، بعد از آن، طبق گزارش نظامی عروضی ،محمود از رفتارش  نسبت به فردوسی پشیمان شد  و به توصیه ی  وزیری  که پیشتر از او نام رفت ، یک بار  شتر نیل  به ارزش بیست هزار  دینار نزد او فرستاد ولی هنگامی که شتران از دروازه ی رود بار ، به توس وارد  می شدند ، پیکر شاعر از دروازه  رزان شهر، خارج می شد.

در گورستان ،واعظ طابران ، به دلیل شیعه بودن فردوسی ، اجازه نداد  تا جنازه ی او در قبرستان مسلمانان  دفن شود ولذا پیکر وی در باغ شخصیش ، به خاک سپرده شد،نظامی عروضی یاد آور می شود   که او در سال 510 ه.ق آرامگاه فردوسی  را زیارت کرده است ( درباره ی این مکان ،نک تقی زاده : 1362 ، ص 120 و 121)

با استناد به نوشته ی نظامی عروضی ، از فردوسی تنها دختری  به یادگار ماند و شاعر نیز در واقع صله ی سلطان  را برای  تهیه جهیز او می خواست ،اما پس از وفات فردوسی ، دخترش ،صله  را نپذیرفت  و به فرمان محمود آن مال  صرف تعمیر  " رباط چاهه " بر سر راه نیشابور به مرو شد.

سال در گذشت فردوسی  را دولتشاه سمرقندی (چاپ براون : ص 54) 411 ه.ق ذکر کرده است  و حمد الله مستوفی ( ص 743 ) و فصیح خوافی (ص 129) 416 ه.ق  نوشته اند ،طبق تاریخ نخست ، او به هنگام مرگ 82 سال  و بر پایه ی  گزارش  دوم، 87 سال داشته است.

بیشتر جزییات  متن  نظامی عروضی  ، نادرست  یا افسانه یی  است (نک   برای نمونه ،مقدمه  ی قزوینی بر چهار مقاله ،صص 14 و بعد ) ، برای نمونه، او مدعی شده که فقط 6 بیت از  هجو نامه  باقی مانده است ، در حالی که در بعضی نسخه های شاهنامه  ، شمار ابیات  آن تا 160 بیت است.

بعضی محققان ،هجو نامه  را اصیل می دانند ( تقی زاده : ص114-116 ،(29-31 pp: Noldeke)

اما محمود شیرانی  ثابت  کرد که بیشتر بیت های آن الحاقی  و یا از متن شاهنامه  است و بنابر این در اصالت هجو نامه تردید نمود.

به سبب بر ساخته بودن  غالب ابیات هجونامه ، نمی توان اساس آن را انکار کرد ، در آنجا بیتهای زیبایی نیز وجود دارد که از متن شاهنامه گرفته نشده  است ، به طور کلی  چنین می نماید که  شیرانی در مقاله اش ،اساساً در پی حمایت و دفاع از محمود  بوده است. ( خالقی : 1363 ،ص 121 ،  shahfazi:1991P 97-103)

 در هجو نامه بیتی است ( تصحیح مول : مقدمه ، ص 38 بیت 10) که شاعر در آن به حدود هشتاد سالگی خود اشاره کرده است، برپایه این بیت او، هجونامه را پیش از 409 ه.ق سروده است.

بسیار محتمل است که وزیر حامی فردوسی ، ابوالعباس  فضل بن احمد اسفراینی  بوده  که شاعر اورا در شاهنامه ستوده است ،نه آن چنان که نظامی عروضی  (ص 78) نوشته ، احمد بن حسن میمندی ، از این شخص به رغم مقام و موقعیت مهمی که  در دربار  محمود داشته ، هیچ ذکری در شاهنامه نرفته است ، در افسانه هایی که در مقدمه  ی شماری از دست نویس های شاهنامه  آمده ، میمندی به عنوان مخالف فردوسی  ،در دربار محمود ،معرفی شده است.

این وزیر  ،سنّی متعصّبی بود و به شدّت با رافضیان  و قرامطه دشمنی می ورزید  و احتمال دارد  که در عزل اسفراینی از وزارت در 401 ه.ق  وکشته شدن او در 404  و نیز  اعدام حسنک  میکال – که متهم  به داشتن تمایلات  قرمطی گری  بود- در سال 422 ه.ق،  نقش داشته است.

با این وصف ، پس از این که او در سال 401 ه.ق به جای اسفراینی  برمسند وزارت نشست ، زبان مکاتبات درباری  را که در زمان اسفراینی فارسی بود،به عربی برگرداند.میمندی تا 412 ه.ق وزیر بود  وسپس معزول وزندانی شد ووزارت به حسنک میکال  رسید.بنابر این وزیری که گفته شده موجب پشیمانی  محمود از رفتارش  با فردوسی شد،- به شرط صحت ماجرا-  محتملا  حسنک بوده است نه میمندی ، از این روی ،اگر داستان  نظامی عروضی  درست باشد ، تاریخ 416 ه.ق برای وفات فردوسی محتمل تر است .( نک تقی زاده : 1363، ص 111-113).

بعضی از  جزییات گزارش نظامی عروضی در منابع دیگر تایید می شود ، برای مثال ، مؤلف تاریخ سیستان ( تصحیح بهار ص 7و8) نیز از سفر فردووسی  به غزنه  و بر خورد  او با محمود سخن گفته است. نظامی گنجوی ( هفت پیکر ، ص 15،بیت 47 ،همو: اقبال  نامه  ص22 ،بیت 14 همو خسرو شیرین ، ص 24 و 25 بیت 21و 22) و عطار (الهی نامه  ص 367 ،بیت 11-13 ،اسرارنامه ص 188-190 بیت 3203  - 3226، مصیبت نامه ، ص 367 بیت 8)  هم چند ین بار  به اختلاف شاعر و سلطان  به دلیل  ناسپاسی محمود  نسبت به فردوسی  و حتی فقاع نوشی فردوسی  و بخشیدن صله ی سلطان  اشاره کرده است، عطار همچنین داستان خود داری  واعظ  از نماز گزاری بر پیکر فردوسی را نیز آورده است.

افزون  بر این ، در مقدمه  شاهنامه ی بایسنقری، روایتی از سفر نامه ی ناصر خسرو  در سال 437 ه.ق در راه سرخس  به توس ، در روستای  چاهه کاروانسرای بزرگی می بیند و به او می گویند  که این از پاداشی ساخته شده است  که محمود برای فردوسی فرستاد  و چون او در گذشته بود، وارثش  آن را قبول نکرد ، این گزارش  در نسخه های موجود سفر نامه نیست  ،اما سید حسن تقی زاده ( 1362 ، ص 120 و121 ) آن را به احتمال ،اصیل و درست دانسته است ، تیودر نلدکه   33.p1920: )  ) نخست  آن را جعلی می دانست  ولی بعد نظر خود را تغییر داد.( 1938,p.63,a,1)

هر چند که بعضی  از جزییات متن نظامی  عروضی قابل تردید است ، اما  همواره دلایل قاطعی برای  ردّ همه ی نکات گزارش او نداریم.

 
ادامه مطلب ...