در مقدمه ی شماری از نسخ شاهنامه ، پدر فردوسی "دهقانی
" معرفی شده است که گرفتار فشار و ستم مسؤول مالیات توس شد،با این که
این اشاره افسانه یی بیش نیست ،ولی
فردوسی بی تردید از طبقه ی "دهقانان
" ( زمین داران /مالکان نژاده ) بوده است.
بر پایه ی متن نظامی عروضی
( ص 75) او یک از دهقانان توس بود و در روستای خویش دارایی در خور توجهی
داشت که با درآمد آن می توانست بی نیاز از کمک دیگران زندگی کند ، طبق همان کتاب
( ص 83) فردوسی درون دروازه ی شهر باغی داشت که در همان جا نیز دفن شد ( نک جلوتر ،بهار
صص148و149)
دهقانان ، حافظ تمدن ، آیین
ها و فرهنگ باستانی از جمله روایات ملی بودند ( نک مقدمه مول بر شاهنامه ، ص 7، Noldeke: Geschichile der Perser,p .440 ،صفا ، حماسه سرایی ، ص 62-64)
در شاهنامه ، از یک سو دهقان
در کنار "آزاده " به معنی ایرانی"
دیده می شود و از سوی دیگر ، به همراه
"موبد" ( روحانی زرتشتی ) در معنای
" نگاهبان و راوی داستانهای باستان".
در اینجا داستان برزین- که
مربوط به دهقانان است- ( مسکو ج7 ،ص 341-346)برای آگاهی اجمالی
از ویژگی زندگی این طبقه سودمند است
، از مقایسه ی این روایت با داستان همسر کشاورز در همان دوره ی پادشاهی ،( همان ، ص 380-384) تفاوت زندگی دهقان با با یک کشاورز ساده آشکار می شود .
در هر حال فردوسی از یکی از
خاندانهای نسبتا ثروتمند " دهقان" بوده است که در سده های دوم و سوم هجری ، بیشتر به منظور حفظ پایگاه
اجتماعی خویش ، مسلما ن شدند و به همین
دلیل نه تنها به رغم مقتضیات پذیرش دین تازه ، از فرهنگ نیاکانی خود روی
بر نگرداندند ، بلکه نگهداری و انتقال
آن را نیز هدف اصلی زندگیشان قرار دادند.
پایه های شخصیت فردوسی
و روح ملی اثر او، در وهله ی نخست ،زیر تاثیر خود آگاهی
ملی این طبقه و محیطی که نبوغ واستعداد وی در آن پرورش یافت ، شکل گرفت، خراسان
،حد اقل ، از زمان ابو مسلم ،مرکز فعالیتهای سیاسی، مذهبی ،ملی و فرهنگی شده بود ، با ترجمه و تدوین شاهنامه ی منثور معروف به شاهنامه ی ابو منصوری ،به فرمان ابو منصور
محمد عبد الرزاق در سال 346ه.ق که بعدها
منبع اصلی فردوسی واقع شد- زبان و فرهنگ ملی که
در جریانهای پیشین در خراسان کمتر مورد توجه بود،
( یا اصلا نبود) ، جایگاه ویژه یی در نگرش و اهداف سیاسی
ابو منصور یافت.( مینوی :1346،ص
52-55)
فردوسی جوان که به هنگام تالیف
شاهنامه ی ابو منصوری بیش از 17 سال نداشت ، احتمالا بسیار تحت تاثیر این اقدام فرهنگی
قرار گرفت ،در این سالها بود که تربیت دهقانی
در کنار احساسات ملی او، فضای مناسبی را به
وجود آورد و بنیانهای شعر وی را پایه ریزی کرد .
برهمین بنیاد، آن چنان که
نولدکه نیز یاد آوری کرده( 1920:pp.36,40,41 ) ایران گرایی فردوسی در هر بیت شاهنامه آشکار است ،نمود های ایران دوستی فردوسی
نه فقط در انتقال فرهنگ ،سنتها ،آیین ها و ادبیات ایران باستان به ایران عصر اسلامی ،بلکه در گسترش فارسی به عنوان زبان ملی
هم قابل ملاحظه است.
بدین طریق ، کوشش برای حفظ هویت ایرانی به هنگامی که ایران به بهانه ی وحدت
جامعه ی اسلامی با خطر تازی مآبی روبرو شده بود ، سرانجام با زحمات وتلاشهای
فردوسی به ثمر نشست و از این
روی ، ایران ، عمیقا مدیون اوست که
پیوندهای تاریخی و هویت ملی و فرهنگی آن را مورد توجه جدی خویش قرار داد.
تعلیم و تربیت:
از آن جایی که فردوسی بر خلاف بسیاری از شاعران ،در اثر خویش به اظهار فضل و دانش نپرداخته ، بحث در باب تعلیم و تربیت او کار دشواری است ،در کنار این ، ویژگی خرد مدار شاهنامه
، نشان می دهد که ما تنها
با یک شاعر بزرگ روبرو نیستیم، بلکه او کسی است که فراز و ونشیبهای زندگی را
با معیار خرد ارزیابی می کند واین، بدون آگاهی فردوسی از دانشهای زمان خود امکان پذیر نبوده است.
با وجود این ، نلدکه (
1920.p.40
) بر این گمان است که فردوسی علوم عصر خود بویژه علوم دینی و فلسفی را به طور رسمی نیاموخته بود و در حدّ یک شخص باسواد ،از این موضوعات اطلاع داشت.( برای
جهان بینی فردوسی : نک خالقی مطلق :1370 ص 55تا 70) .او هم چنین
معتقد است که فردوسی پهلوی نمی دانست
(1920: P12 P1)
در مقابل ،نظر تقی زاده ( ص 126) و شیرانی (ص 179 و171 ) این است که فردوسی با دانشهای روزگار خود
کاملا اشنا بوده است، بدیع الزمان فروزانفر( ص 47-49) و احمد مهدوی دامغانی
( ص 42) بر این باورند که او حتی در زمینه
ی شعر ونثر عربی نیز معلومات وسیعی داشته
است.
سعید نفیسی (1357: ص9و10)
، حبیب یغمایی( ص6) و لازار ( PP.25-41
) پهلوی دانی فردوسی را می پذیرند ،اما محمد تقی بهار( 135-96) و شاپور شهبازی در این باره موافق نظر نلدکه هستند.
نولدکه در مقاله ی دیگری به پیروی از تقی زاده نوشت که
او پیشتر چنان که باید به عربی دانی فردوسی
توجه نکرده بود( 1963: P . 63 ) ولی به
نظر می رسد که وی این کار را
بیشتر برای جلب رضایت ایرانیان و احترام
به آنها انجام داده است ، به گمان بسیار ، فردوسی عربی را در مکتب خانه آموخته بود.
دشواری اصلی زبان
پهلوی در عصر فردوسی و برای شخصی مانند
او، خطّ آن بوده است ،لذا اگر کسی متنی به این زبان را برای فردوسی می خواند ،محتملا او معنای
کلی آن را در می یافت ،اما در شاهنامه
اشاره یا قرینه ی مستقیمی که برای آگاهی فردوسی از عربی یا پهلوی دلالت کند ،دیده نمی شود.
او در مقدمه داستان بیژن و منیژه می گوید که مهربان یارش
" دفتر پهلوی " برای وی می خواند ( تصحیح خالقی ،ج3 ص 305بیت 19، ص 306 بیت
22) ولی فردوسی ، شاهنامه ی ابو منصوری را نیز "پهلوی" نامیده است( تصحیح خالقی ،ج 1، ص 14 بیت 143 ) وبر
همین اساس ، " پهلوی " را باید " پهلوانی" یا "پارسی فصیح یا حماسی " معنی کرد ، به هر صورت در شاهنامه شاهدی در
باره این که فردوسی می توانسته
زبان پهلوی را بخواند ، وجود ندارد.
مذهب:
چنان که از متن شاهنامه (
تصحیح خالقی ،ج1 ،ص 10 و 11) ومنابع کهن (
نظامی عروضی ، متن ، ص 80 و8نصیر الدین قزوینی : ص 251 و252 ) بر می آید ، فردوسی مسلمانی
شیعه بوده است،با این حال ، اخیرا برخی در مذهب
و تشیع او تردید کرده اند ، گروهی اورا
صرفا و به طور کلی شیعه دانسته اند( یغمایی: ص 23 و28) و عده یی مانند بهار ( ص 1499 این پرسش را مطرح کرده اند که فردوسی
پیرو کدام یک از فرق شیعه (زیدی ،
اسماعیلی یا دوازده امامی ) بوده است؟
نولدکه ( 1920:p 40 )اورا شیعه
می داند ، اما معتقد است که عضو هیچ
یک از گروه های افراطی ( غُلاة) نبوده است، شیرانی ( ص 111-126) فردوسی را سنّی یا شیعه ی زیدی معرفی کرده ، ولی منظور اصلی او ، دفاع از تسنّن محمود بوده است، محیط طباطبایی ( ص 233-240) در باره ی اسماعیلی بودن
فردوسی بحث کرده ، در حالی که احمد مهدوی دامغانی ( ص 20-53 ) به این نظر رسیده که او شیعه ی 12 امامی بوده است ( ونیز نک:
shahbazi: pp 49-53 )
مهم ترین گواه این نظر که فردوسی سنی یا شیعه ی زیدی بوده ، بیتهایی است که در بسیاری از نسخه های شاهنامه ، در دیباچه کتاب ، در ستایش ابوبکر ، عمر وعثمان آمده است ،اما این ابیات به
دلایل لغوی و سبک شناختی
و نیز از آن روی که تسلسل وارتباط بیتها را بر هم می زند ، از افزوده های بعدی است ( Noldeke : 1920, 49-53 ، یغمایی
: ص 27، خالقی مطلق : 1365 ،ص 28-31)
، با کنار گذاشتن این بیتها ، هیچ شکی در تشیع فردوسی باقی نمی ماند.
هم چنین باید اشاره کرد که
توس به مدت طولانی مرکز تشیع بود( Noldeke: 1920, ) و خاندان
ابو منصور محمد بن عبد الرزاق نیز ظاهرا بر این مذهب بوده اند ،از سوی دیگر ، فردوسی نسبت
به مذهب ، اهل تساهل بود وآن گونه که نلدکه نیز یاد آور شده ، برخورد او با مذهب ، معتدل و به دور از هرگونه تعظیم و مبالغه است ووی هیچ جا
اعتقاد اسلامی خود را نشان نداده است.
البته در شاهنامه 0 برای نمونه مسکو ،ج 9 ،ص 315 بیت
56) اشاراتی وجود دارد که حتی اگرمربوط به
منابع آن بوده باشد، نمی تواند بر قلم یک مسلمان متعهد جاری شود( Noldeke : 1920 , pp,38-39 )
اما از طرف دیگر ، فردوسی تعصب جانبدارانه
یی به فرقه مذهبی خویش اظهار کرده و چنان که از دیباچه ی شاهنامه
بر می آید ، آن را یگانه مذهب درست
و بر حق اسلامی دانسته است، به نظر محققان
معاصر ، این کار از آن روی است که در
سده های نخستین اسلام در ایران ،تشیع و حرکت های ملی در خراسان ، تقریبا متحد و
هم گام بوده ، چنان که خلیفه ی بغداد ، وحامیان
سیاسی او در ایران،هرگز نتوانستند جدایی و فاصله
ی قابل توجهی میان مجوس ( یعنی زرتشتیان )
، زندیق (مانویان) قرامطه ( پیروان
مذهب اسماعیلی) و رافضیان ( شیعیان در معنای عام) ایجاد کنند .( نک : بنداری ،ترجمه ، ص 307و بعد)
.صرف نظر از همه ی اینها ، فردوسی - چنان که
نلدکه هم خاطر نشان کرده است – یکتا پرست و مؤمنی
میانه رو بوده است.( Noldeke : 192,pp,36-40 تقی زاده ، ص، 125و 126).
وی بر فلاسفه
وآنهایی که در پی اثبات حقیقت پروردگار هستند ، می تازد و معتقد است که خداوند
را نمی توان با چشم خرد، دل و دلیل شناخت
،بلکه با مشاهده ی آفریده هایش
باید به وحدانیّت او اعتراف کرد .(
خستو شد) و بنابر این خدا را
بی هیچ چون و چرای دینی می پرستد.
( خالقی مطلق : 1352 ،ص 66-70 همو 1370: ص
55-57).
به اعتقاد فردوسی هر نیک وبدی
که بر انسان روی می نماید ، فقط به
خواست یزدان است وباور به سعد ونحس
بخت یا تقدیر ، در واقع کم توجهی
به حقانیت ،یگانگی و قدرت خداوند است. این اعتقاد خالص به وحدانیت وقدرت
یزدان در شاهنامه با تقدیر گرایی یی که احتمالا
از تاثیرات آیین زروانی عصر ساسانی است ، در تقابل قرار می گیرد و گاه نمودهای
تناقض آمیزی در آن به وجود می آورد ( خالقی مطلق : 1362 ،2/1 ،ص 107 – 114 ، همو ، 1370 ، ص
55- 68 ، ,banani,pp 96-119
shahbazi,pp,49-59 )
فردوسی به سبب
تربیت دهقانی ،با فرهنگ و آیین های
باستانی ایران ،آشنایی داشت و با مطالعه ی روایات و سنتّهای کهن ، دامنه این آگاهی را
گسترده تر نیز کرد، به طوری که بعدها این
معلومات بخشی از جهان بینی شعری اورا تشکیل داد،دراین
باره شواهد بسیاری در شاهنامه یافت
می شود که برای نمونه می توان
به آیین باده گساری اشاره کرد ،به تصریح شاهنامه ، در معتقدات کهن ایرانی ، می ،
نشان دهنده ی واقعیت ذات ( گوهر )
آدمی است ( شاهنامه تصحیح خالقی ، ج5 ص 3 و 4) ،
انسان باید در ایام شادکامی شراب بنوشد ( همان
، مسکو ج 7 ،ص 192 ، بیت 658 و 659) ولیکن شادی
وسرور آن است که از باده خواری حاصل شود نه
از مستی 0 مسکو ، ج8 ،ص 109 بیت 964 و965 ) . او تازیانی را که با سنت می گساری، بیگانه اند ، نکوهش می کند( مسکو ، ج9 ، ص 320 بیت
113)
مهم ترین ویژگی های
اخلاقی فردوسی عبارت است از حفظ عفت
وپاکی بیان ) Noldeke,1920,p55 n 2 )، صداقت
و صمیمیت ( تصحیح خالقی ، ج 3،ص 285 ،بیت 2879و2880، مسکو ،ج8 ،ص 206 ، بیت
2626 و 2627 ، صفا : حماسه سرایی ، ص 203 ، یغمایی : ص 14.15 ) ادای سپاس به
سلف خویش ، دقیقی ، در حال انتقاد
صریح از از شعراو ( تصحیح خالقی ، ج1 ص 13 ، ج 5 ،ص 75 و 76 بیت 175 و
176) به همان صراحت وصداقت ، اندرز گویی وی به شاهان
برای رعایت انصاف و داد( مسکو ، ج7
،ص 114 ، بیت 29-31 ، ج8 ،ص 62 ، بیت 161-166) ، عقیده به جاودانگی نام نیک ( خالقی ، ص 156 و 157 ،بیت 1061 و 1062 )، سخن گفتن زیبا و
ارزشمند ( خالقی ، ج2 ، ص 64 بیت 1014) که این مطابق اصول رفتار پهلوانی
است ، ولی در مواقع چیرگی دشمنان بر ایران ، به ویژه در پایان شاهنامه ، خود او سخت به مخالفت
با تازیان و ترکان بر می خیزد.( Noldeke: 1920 , pp, 41 -38 ).
یقینا این ویژگی
ها و تلقیّات در منابع فردوسی بوده ، اما وی در اثر خویش آنها را با یک اعتقاد
کامل و استوار درآمیخته است ، به طور
کلی چنین می نماید که ارزش
های اخلاقی مورد نظر خود فردوسی، و مآخذ او درتعاملی دوسویه قرار گرفته است ، بر همین اساس ،بعضی
از تعالیم و ضوابط اخلاقی شاهنامه مانند : ستایش کار وکوشش و نکوهش کاهلی ،سفارش به میانه
گزینی ، ذمّ آز ، علم ستایی ، تشویق به دادگری
و مدارا ،مهربانی با زنان و کودکان
، میهن پرستی ، علاقه ووفاداری قومی ، تخطیه
ی شتابکاری ، مشورت و تامّل در کارها ،ستایش
راست گویی و مذمّت دروغ ، نکوهش
خشم و رشک، باور به ناپایداری جهان – که در جاهای گوناگون
شاهنامه ، خصوصا در پایان داستانها دیده می شود- و غیره، ظاهرا اصولی است که از سوی فردوسی ارایه شده
است.( نک : اسلامی ص 64-73)
باور داشتهای دیگر او عبارت است از : واقعی دانستن داستانهای منابع خود ( شاهنامه ، خالقی مطلق ،ج 1 ،ص 12 بیت 113 و114) و اعتقاد عمیق به ارزشهای ماندگار اثر خویش که این موضوع
بارها درشاهنامه تکرار شده است.( برای
نمونه : تصحیح خالقی ، ج4 ، ص 173 و174 بیت 66 -68، برای شواهد دیگر :
نک، یغمایی ص 15-17،
Noldeke : 1920,pp,
34-35 )
و نهایتا این که فردوسی
گویا به لطیفه گویی و مزاح نیز علاقه مند بوده است ( برای مثال درباره ی
رودابه ، نک خالقی ، ج1 ، ص 243 بیت 1158، مزاح منوچهر با زال ،ص 253 ، بیت 1283-1288، مطایبه ی سام وسیندخت با یکدیگر ، همان ص 262 بیت 1407 -1409 ، ظرافت مادر کفشگر
جوان نزد شاه ،مسکو ج7 ،ص 325 ، بیت 336 –
346).
مجموع این دیدگاهها ی پخته ، فصیح و صمیمانه
و نیز تعالیم اخلاقی در باره جهان
و انسان ، موجب شده است که فردوسی از
همان آغاز ،خود را با عناوینی
چون : حکیم ،دانا و فرزانه بنامد ،لذا
وی با این که به مکتب
فلسفی ویژه یی نپیوسته
و از نظریات گوناگون علمی و
فلسفی روزگار خویش اطلاعات کاملی
کسب نکرده بوده است ، همچون
یک فیلسوف ، به نظر می رسد.
فردوسی و سلطان محمود
فردوسی در جاهای
مختلف شاهنامه ، در کلّ حدود 250 بیت- که بعضی از آنها نیز بسیار
مبالغه آمیز است – به مدح محمود اختصاص داده ونام وکنیه اش ، ابوالقاسم را تقریبا سی بار آورده است ، اما صداقت و خلوص او در ده بیت ستایش منصور ، در دیباچه ی شاهنامه هرگز در ابیات
مربوط به محمود دیده نمی شود ،در عین
حال آشکارا یا به اشاره ،به اندرز محمود هم پرداخته است ( برای نمونه :
مسکو ،ج 7 ص 114.115 بیت 29-140، ج8 ،ص
153 .154 بیت 1700-1704 ،ص 192 بیت 4080. 4081)
اوج این اشارات پوشیده ی مربوط به محمود ، در پایان شاهنامه در نامه
رستم ، سپهدار ساسانیان ، به برادرش ، درشب نبرد قادسیه دیده می شود ،مخصوصا در بیتی
که پیش بینی می کند بنده ی بی هنری پادشاه خواهد شد( مسکو ج9 ، ص 319 ، بیت 103 ) ، این بیت به مثابه ی پلی است که مارا از مدح
اغراق آمیز محمود در شاهنامه به نکوهش
شدید هجو نامه منتقل می کند ،امید فردوسی
به صله ی محمود یکی از دلایل
ستایش او بوده است Noldeke
,1920 ,p,34 ) )ولی آن چنان
که پیشتر نیز اشاره شد ، درشاهنامه هیچ نشانی از
دریافت کمک و مساعدت محمود نیست.(
Noldeke , pp,27,29
).
با قدرت یابی محمود در خراسان
، فردوسی شیعه مذهب ،سر انجام بر آن می شود که پس از پایان کار شاهنامه ، نام اورا در شعر خود بیاورد، موضوع
این بود
که او نمی توانست منتظر بماند تا
بعد از اتمام کار ،طبق
سنتهای شعر روایی فارسی ،مدحیه یی بر دیباچه
ی بیفزاید ،بلکه ناگزیر بود ستایش های مستقلی بسراید و یا آنها را در آغاز داستانهایی که می خواست
بعدها به غزنه بفرستد ،بگنجاند ،مدایح
دیگر نیز می توانست در ابتدای
هر یکی از مجلدات هفتگانه ی شاهنامه
قرار داده شود ،اما فردوسی به پایان شاهنامه
نزدیک می شد و محمود
هنوز توجهی به او نشان نداده بود و
این سبب اشاراتی تعریض آمیز
به محمود شد تا این که سرانجام ، در
هجو نامه تقریبا همه ی مدایح خویش را پس گرفت.
شاعر در هجو نامه ،چند بار
از" از این نامه " یاد می کند و این باعث شده است که نولدکه (1920: p. 29 ) نتیجه
بگیرد که هجونامه ، به عدوان ضمیمه ی
شاهنامه سروده شده و مراد فردوسی
از این کار، باز پس گرفتن و لغو ستایشهای خویش بوده است ، بنابر این شاهنامه همان گونه که فردوسی
نیز در هجویه ی خویش یاد آور شده (مقدمه مول ، ص 38 بیت 3و4) به نام محمود نبوده است . نظامی عروضی (متن ، 49و 50)هم این نکته را بیان کرده است.( هم چنین،نک : shahbazi,1991,pp,83 -10 )
فردوسی ، شاعر وداستانسرا:
در کتابهایی که در باره ی
فنّ شعر نوشته شده ( مانند : المعجم شمس الدین رازی ) ، بیشتر به فصاحت و بلاغت و سبک
شعری به عنوان عناصر ویژه ی
سخن پرداخته شده است، شاهنامه مورد توجه در خور قرار نگرفته است تا امروز کارهای جدّی اندکی در باره ی هنر
شعری فردوسی صورت گرفته است و بر همین
اساس بحث ما نیز در این موضوع فراتر از مسایل
و اصول کلی نخواهد بود.
به هنگام گفتگو از
توفیق فردوسی در نظم شاهنامه ، از یک سو باید به تمامیت شاهنامه
به عنوان یک کلّ توجه داشت واز طرف
دیگر به ذوق ونبوغ هنری
فردوسی در مقام داستان سرا .
در سراسر شاهنامه ،میان لفظ و معنی
و فکر و احساس ، تعادل ماهرانه یی
ایجاد شده است ، نبوغ فردوسی در آفرینش یک زبان
شکوهمند و پرتحرک ، که موجز اما به
جا و به دور از تعقید است – دراستحکام سبک او بسیار مؤثر بوده است.
مهم ترین صنایع وویژگیهای شعری در شاهنامه ،عبارت است از مبالغه
،جناس ،تکرار ،همانندیها( تشبیهات و استعارات) ،تصویر های گویا و نشانگر، ضرب المثلها، تمثیلات وآموزه
های اخلاقی.
مبالغه به عنوان مهم ترین
اصل زبان حماسه ، به منظور افزایش واکنشها ی هیجانی و احساسی
خواننده به کار می رود، بعضی از انواع جناس برای
ایجاد موسیقی کلامی است که کشش و ضرباهنگ زبانی را با استفاده
از دلالتهای صوتی بالا می برد،متداولترین انواع جناس ،یکی آن دسته است که دو واژه ی مشابه را شامل می شود: به چنگ
آر چنگ و می آغاز کن.( مسکو ج5 ،ص 7 ،بیت 19)
ودیگری چناس آوایی : شد از رخش رخشان
و از شاه ، شاد.( خالقی : ج2 ص 125 ، بیت 93) ، کلاه وکمان و
کمند و کمر. ( خالقی ، ج3 ، ص 147 بیت 675) ، چنین تاثیری ، گاه با تکرار یک واژه به وجود می آید : بدو گفت نرم ای جوانمرد ، نرم.( خالقی ،ج2 ،ص 222 ،بیت
683) ، مکن شهریارا جوانی ، مکن ! ( خالقی
: ج5 ،ص 363، بیت 846)
همچنین گاهی برخی
از همانندسازیها ،برای تبیین وترسیم یک زبان تجسمی و
تصویری به کار رفته است که تصویر را عینی و ملموس می کند ، در میان انواع همسان
انگاری های شاهنامه ،نخست باید از مشابهات کوتاه یاد کرد که در آنها کلمات ِ دالّ بر تشبیه و مقایسه دیده
نمی شود( استعاره های فشرده ) و دیگر از مقایسه های صریح یعنی تشبیهات،( برای نمونه های دیگر : نک Noldeke: 1920, pp.66-71 ،صفا، حماسه
سرایی، ص 267-277 )
فردوسی از تشخیص
: به بازیگری ماند این چرخ مست ( خالقی
: ج 3،ص 56 بیت 474 ) ، ارسال المثل : همان
بَر که کاری ، همان بدروی ( خالقی ج1 ،ص 114بیت 383 ) و تمثیل نیز – که توضیح یک نکته
و موضوع به یاری نمونه ی دیگری است – ( برای مثال - همان
ص 216 بیت 770-773) به عنوا ن تصویر
استفاده می کند ، در هریک از این سه آرایه ی شعری ، بهره گیری از زبان برای
اندرزهای اخلاقی استL توانا بود
هر که دانا بود. همان ص 4 بیت 14)
از سوی دیگر وی از صناعاتی
که زبان را پیچیده یا از معنای
مورد نظر دور می کند ، پرهیز دارد ، از همین روی استعاره های دشوار ،ساخت های نحوی پیچیده ،لغز و معما و عبارات
باستان گرایانه در شاهنامه بسیار نادر
است.
)
Noldeke ,1920 . pp 44 -65 (
استعاره هایی از قبیل اژدها ، برای شمشیر ، نرگس و جادو برای چشم، مرجان ، لعل و یاقوت
برای لب ،لاله برای رخسار،دُرّ برای اشک ، ، دندان و سخن ، سرو برای قد و نظایر آن ، بخشی از موضوعات ، بن مایه ها و تصویرهای سنتی شعر فارسی است.
مهم ترین مقولات توصیفی
در شاهنامه ، وصف نبرد ،زیبایی انسانها
و جمال طبیعت است ، با این که فردوسی
احتمالا بشخصه در نبردی شرکت نداشته ، اما توصیفهایش از صحنه های پیکار ، بسیار تصویری و آن گونه که نولدکه
نوشته ( Noldeke: ibid)متنوع وتوام با تحرک وتاثیری مهیّج است چنان که خواننده
می پندارد که وقایع در برابر چشم او روی می
دهد ، داستان دوازده رخ (تصحیح خالقی ، ج4 –ص 3-166) یکی از نمونه های
ویژه ی این موضوع است.( Noldeke: ibid ).
فردوسی پهلوانانش را
ساده و آسان به عرصه نیاورده ، بلکه
با آنها زیسته ودر غم وشادیشان سهیم شده است،
او درمرگ یلان ایران ،اندوهگین می شود ولی از کشته شدن
دشمنان ایران اظهار شادی نمی کند.
صفا و صداقت فردوسی ، احساسات و عواطف
وی را به خوانندگان منتقل می کند ،
هنگام توصیف زیبایی انسانها ، اگر مورد وصف
، زن باشد ، او در اوج هنرمندی خویش است.( برای نمونه : نک خالقی ،ج1، ص 183 و 184 بیت 287- 293 )
فردوسی به عنوان
دهقان ، ارتباط نزدیکی با طبیعت داشته و به همین دلیل توصیف طبیعت
در شعر او ، - برخلاف صبغه ی تزیینی اوصاف مثلا شعرنظامی ، - جاندار و طبیعی است ، در میان
توصیفهای او از طبیعت ، تصویرهای طلوع
و غروب خورشید ونیز وصف فصول سال
، خصوصا بهار در مقدمه ی داستانها ، در خور توجهی ویژه است. ( نک برای نمونه : تصحیح خالقی
، ج5 ،ص 219 و 220 بیت 1-9 )
هنر شاعری فردوسی با مهارت
او در مقام یک داستانسرا ،همواه و همگام
است ، روایات اصلی معمولا با خطبه آغاز می شود که در بر دارنده ی توصیه های
اخلاقی ووصف طبیعت یا احوال خود شاعر است .، در نمونه هایی که شامل مواعظ اخلاقی است، ارتباطهایی میان محتوای
خطبه و موضوع داستانی که در پی می اید ، دیده می شود ، از جمله در مقدمه
ی داستانهای رستم و سهراب ، رفتن کاووس
به مازندران و فرود پسر سیاوخش . چنین
پیوندهایی گاه در مقدمه
های شامل بر توصیفات طبیعت نیز
به نظر می رسد (خالقی مطلق :1354 ، ص 61- 72 ، همو ، 1369 ، ص 123 – 141 )
. پس از این خطبه ها ، داستان آغاز می شود
و بی هیچ درنگی ادامه می یابد.
در داستانهای مهم شاهنامه
،روی دادها،نه در شیوه یی کاملا مستقیم ارایه می شود که در همان آغاز ، از کوتاه ترین راه ِ ممکن به نتیجه بینجامد
ونه به روش انشعابی ( از این شاخه به
آن شاخه) که موضوع اصلی روایت فراموش شود ، بلکه
شاعر جزییات ویژه ی وقایع را
بدون این که داستان از روند اساسی خود خارج شود، توضیح می دهد وبدان تحرک و
تنوع می بخشد.( برای نمونه : نک : مشاجره ی نگهبان مهراب با کنیزان رودابه
در شاهنامه ،تصحیح خالق ،ج1 ،ص 196
فص 468-4،
Noldeke :
1920,p 17))
بسیاری از شاعران داستان سرای پیرو فردوسی ، به ساختار ابیات مستقل
، بیشتر از کلّیت داستان ، توّجه نشان
داده اند، در چنین منظومه هایی ، ناظم بیش
از شخصیتهای داستان سخن می گوید و در گفتگو هایی روایی ، تفاوت بسیار اندکی
میان منش و نگرش
اشخاص داستان ملاحظه
می شود ، زیرا متکلم همچنان ناظم داستان است که در نقش شخصیتهای داستان سخن می گوید ودر نتیجه
در این گونه داستانها به استثنای
ویس و رامین فخرالدین گرگانی
و سروده های نظامی ، استقلال و فردیّت
چهره ها نسبت به نوع
(تیپ) کمتر است.
بر خلاف این، گفتگو ها در شاهنامه واقع گرایانه و غالبا مباحثه یی است وشاعر از
تاثیرات مطلوب آنها برای نشان دادن احوال درونی
پهلوانانش استفاده می کند و تا حدودی
از همین روی است که بسیاری از قهرمانان شاهنامه در میان ما زنده اند وما آنها را را می شناسیم ، با توجه به این که
پهلوانان شاهنامه چهره هایی مستقل و
اصیل هستند ،گاه گاه ، اختلافهایی بین آنها پیش می اید که منجر به به نزاع و برخورد
می شود و این ، وقایع را سخت پویا و نمایشی می کند ، نمونه یی از آن ،تعارض موجود
در داستان رستم واسفندیار است که ژرف ترین
کشمکش روانی سراسر شاهنامه ویکی از شواهد برجسته ی این موضوع در جهان حماسه تلقی شده است .
(
Noldeke: 1920 , p 59)
فردوسی در افریدن
لحظات اندوه بار (تراژیک ) و نمایشی ( دراماتیک ) نیز بسیار ماهر است ، از ان جمله است : گفتگوی سهراب با رستم
، آن گاه که در حال مرگ است ( تصحیح خالقی
، ج 2 ص 185و بیت 856 و- 865-186)واکنش سام
در برابر نامه ی زال ( همان ،ج1 ،ص
208 بیت 656-666) ، نا فرمانی اسب با وفای
رستم ، رخش ، وبه خطر انداختن خود، به خاطر
رستم ( همان ج2 ، ص ص 26و 27 بیت 2284 – 2287) ، بریدن باربد خنیاگر ، انگشتانش را و سوزاندن
آلات موسیقی خویش در مرگ خسرو پرویز ( مسکو ، ج9 ، ص 280 بیت 412 -418) و غیره.
بخش پایانی مرثیه ی
فردوسی در باره ی پسرش و
و سوگواری باربد در مرگ خسرو پرویز به همراه شماری از مقدمه های
متعدد داستانها و بعضی قطعات توصیفی نشان می دهد
که فردوسی ، شاعر غنایی توانایی
نیز هست. (Noldeke: 1920.p64)
چنین بخشهایی در شاهنامه
، آن را در مقایسه با سایر
حماسه های جهان برتر می نماید(Ibid: p .54,n2)
وچون ساده و کوتاه است ، به روح حماسی سخن آسیب
نمی رساند و آن را آهنگین و لطیف می کند
، این قطعات غنایی ، خصوصا به دلیل
توصیفات عشق ، شاهنامه را به مرتبه یی فراتر از
یک حماسه ابتدایی می برد. Libid:p, 54 n 2)).
از انجایی که بیشترین بخش شعر حماسی
پیش از فردوسی و نیز منبع اصلی او، شاهنامه ی ابو منصوری ، از بین رفته است، داوری در باب این که چه اندازه از هنر فردوسی مرهون متقدمان
اوست ، دشوار است، بر اساس هزار بیت دقیقی در شاهنامه ، ابیات پراکنده
ی سخنوران پیش از فردوسی و گزارش
عربی ثعالبی آشکار می شود
که فردوسی مبدع نبوده بلکه در هر دو زمینه ی سبک حماسی و شیوه ی داستانسرایی ، سنّت موجود را
ادامه داده است.
با این حال چنان که نلدکه هم اشاره کرده است ( 1920,pp22-23 ,44-41 )- از توجه به همین
آثار ، معلوم می شود که فردوسی نه تنها در حفظ استقلال شعری خویش
موفق بوده، بلکه شعر حماسی فارسی نیز به سبب
رونق شکوهمند سخن وی ، وام دار اوست.
توضیح پایانی مترجم:
یاد آوری چند نکته در باره بعصی موارد متن اصلی و تغییرات مترجم لازم است:
1- بر خلاف شیوه ی مؤلف ، که برای مآخذ فارسی هردو تاریخ شمسی و میلادی را با هم آورده،( مهدوی دامغانی 1993) در کتابنامه و ( نفیسی 1978)در متن تنها با تاریخ میلادی ذکر شده است که در تر جمه همچون موارد دیگر ، معادل شمسی آنها آمده ،( مینوی 1946)، گویا در اصل
به همین صورت است .
2- منبع مربوط به ( خالقی 1967 ) که فقط یکبار در بحث حمایت منصور بن محمد عبدالرزاق از فردوسی بدان ارجاع داده شده است، در کتابنامه نیست و
صورت درست آن ( خالقی 1985/1362 ) است که در
فهرست منابع آمده و با موضوع وشماره ی صفحات مطابقت دارد(در ترجمه اصلاح شده).
3- موضوع
برادر فردوسی در مقدمه ی بعضی
نسخ شاهنامه که به پیشگفتار خود دکتر
خالقی مطلق بر دفتر
یکم تصحیحشان ارجاع داده
شده است، در آن جا نیست و محتملا منظور
،مقدمه ژول مول بر شاهنامه بوده است.( در ترجمه
تغییر داده نشده).
4- در یکی دو مورد ، شماره ی جلد شاهنامه
تصحیح خالقی در متن افتاده که در ترجمه
افزوده شده است.
5- ارجاع موردی به داستان بیژن و منیژه تصحیح خالقی ، از (ج4) اصلاح شده است.
6- در کتابنامه ،مقاله " معرفی و ارزیابی
برخی از دست نویسهای شاهنامه " نوشته ی دکتر خالقی مطلق با واژه ibid به نامواره
دکتر محمود افشار ارجاع داده شده که
به صورت درست آن ایران نامه " تغییر یافته است.
برای اطلاع از کتابشناسی این
مقاله به نامه ی انجمن 1/7 ص 202رجوع فرمایید.