پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

این در وطنِ خویش، غریب!

 چند سال پیش لطیفه‌ای بر سر زبان‌ها بود که می‌گفت از یک کودک می‌پرسند نام کوچک «فردوسی» چیست و او هم پاسخ می‌دهد «میدان»! این مطایبه‌ی کودکانه به گمانم شاید بهترین وصف حال از جامعه‌ی امروز ما باشد؛ اگرچه نام گوهر درخشانی مانند فردوسی را بر سر هر معبر و خیابانی در سراسر ایران به‌راحتی می‌توان دید، اما کوچک‌ترین شناختی از این شاعرِ بی‌تکرار در بین مردم اهل کوچه و بازار وجود ندارد. شاید بهترین گواهِ این مدعا تصویری باشد که چند وقت پیش یک استاد ادبیات از ورقه‌های امتحانی دانشجویان‌اش در توییتر منتشر کرد و جواب‌های بچه‌ها به سوالی درباره‌ی میزان شناخت‌شان از فردوسی، محل خنده شد. جواب‌هایی مانند این‌که «فردوسی شاعر قرن معاصر بوده»، یا «آرامگاه او در شیراز است» و سرآمد همه‌ی آن‌ها این بود که «وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به استخدام شرکت نفت درآمد»! این تصویر بدون تردید شفاف‌ترین تصویری بود که می‌توانست سطح شناخت اغلب افراد جامعه یا لااقل جوان‌ترها را از شاعری نشان دهد که خدمت بزرگی به این سرزمین کرده است؛ شاعری که به عقیده‌ی زنده‌یاد استاد داریوش شایگان، با شاهنامه، این منظومه‌ی حماسی جاودان، در احیای هویت ملی ایرانیان نقشی بنیادین ایفا کرده است. اما به‌راستی چه شده که اطلاعات ما درباره‌ی این چهره‌ی تأثیرگذار تا این اندازه اندک است و جست‌وجوها درباره‌ی میزان شناخت جامعه و به‌خصوص نسل جوان از فردوسی به همان مطایبه‌ی کودکانه بازمی‌گردد که نام کوچک فردوسی را «میدان» می‌داند؟ این پرسشی بود که ذهن مرا به خود مشغول کرد و بهانه‌ی نگارش این گزارش شد.
شاعر مردمی
نکته‌ی قابل‌توجه این است که عمده‌ی آثاری که ممکن است به شناخت بیش‌تر ما از فردوسی کمک کند، آثار آکادمیک پژوهشی است. اگرچه در حوزه‌ی کتاب و نشر، آثار فراوانی در ایران منتشرشده، اما تعدد این آثار موجب نشده که عامه‌ی مردم و نسل جوان بیش‌تر با زبان فردوسی خو بگیرند. این در حالی است که به جرأت می‌توان فردوسی را شاعر «مردم» نامید؛ زیرا برخلاف اسم کتابش که به شاهان تعلق دارد، احتمالاً محبوب‌ترین شخصیت‌های کتاب، رستم و سیاوش‌اند که هرگز به شاهی نمی‌رسند. از آن جالب‌تر این است که محبوب‌ترین شاهِ شاهنامه را هم شاید بتوان کی‌خسرو دانست که به عدالت با مردم معروف است، در اوج محبوبیت از قدرت کناره‌گیری می‌کند و جاودانه می‌شود. مثال‌هایی ازاین‌دست را به فراوانی می‌توان در شاهنامه یافت که مردمی بودن شاعر را تأیید کند. شاهنامه‌پژوهان بزرگی نیز در طول سال‌ها و قرن‌ها بوده‌اند که هرکدام در شناخت ما از فردوسی نقش بی‌بدیلی ایفا کرده‌اند و بر مردمی بودن حکیم توس صحه گذاشته‌اند. بدون شک یکی از مهم‌ترین چهره‌هایی که در شناخت ما از فردوسی تأثیر گذاشته، استاد جلال خالقی مطلق بوده که حاصل کار ارجمندش، تصحیح شاهنامه بر اساس قدیمی‌ترین نسخه‌های دست‌نویس این کتاب بوده است. چهره‌های دیگری مانند زنده‌یاد شاهرخ مِسکوب، زنده‌یاد مجتبی مینوی و دیگران هم در شناخت این شاعر مردمی گام‌هایی بلند برداشته‌اند. اما ازآنجایی‌که این کتاب‌ها عمدتاً پژوهشی و دانشگاهی بوده‌اند، چندان در بین همه‌ی اقشار جایی نیافته‌اند.

شاهنامه بر پرده نقره‌ای
شاید یکی از ساده‌ترین و پیش‌پاافتاده‌ترین راه‌هایی که بتوان شاهنامه را به همه اقشار عرضه کرد، عرصه‌ی هنر باشد. در این میان سینما مردمی‌ترین و محبوب‌ترین هنری است که در بین عامه‌ی مردم جایگاه ویژه‌ای دارد و می‌توان از ظرفیت آن برای ارائه‌ی آثار بصری بر مبنای اثر مکتوب فردوسی استفاده کرد؛ اثری که در ساختار قصه و روایت، شخصیت‌پردازی، توصیف‌های صحنه و... اگر نگوییم بی‌نظیر، لااقل کم‌نظیر است و می‌تواند دستمایه‌ی اقتباس نمایش‌نامه‌ها و فیلم‌نامه‌های فراوانی شود. اما در تمام عمر 90 ساله‌ی سینمای ایران شاید آثاری که بر اساس شاهنامه یا درباره‎ی فردوسی تولیدشده‌اند، به تعداد انگشتان دو دست هم نرسد. ضمن آن‌که بیراه نیست اگر بگوئیم شاخص‌ترینِ آن‌ها همان فیلم «فردوسی» ساخته‌ی زنده‌یاد عبدالحسین سپنتا است که در سال 1313 برای نمایش در جشن هزاره‌ی فردوسی در توس ساخت شد، سال گذشته از آرشیو فیلم‌خانه‌ی ملی ایران بیرون آمد و یک‌بار در محفلی نمایش داده شد. چطور ممکن است چنین ظرفیت عظیمی در اختیار داشته باشیم و سراغش نرویم؟ این سؤالی بود که در ذهنم حک شده بود و تصمیم گرفتم آن را از یک نویسنده و کارگردان سینما، تئاتر و تلویزیون بپرسم.
بی‌استعدادی در هنر
به گمانم سعید تشکری، نویسنده و مدرس ادبیات نمایشی و داستان‌نویسی گزینه‌ی خوبی است که با او در این رابطه گپ بزنم. تشکری حرف‌هایش را متفاوت شروع کرد: «ما چند چهره‌ی تمدن‌ساز در ایران مثل حافظ، سعدی، مولانا، نظامی و فردوسی داریم که هر یک متعلق به یک دوره‌ی خاص و یک شهر خاص هستند؛ اما می‌خواهم بگویم از بین این چهره‌ها فقط فردوسی است که اگر اهل این دیار نبود، وضعیت بهتری داشت!» از او می‌پرسم یعنی مشهدی بودنِ فردوسی برایش دردسرساز شده؟ او هم می‌خندد و می‌گوید: «نه‌تنها آثار خود فردوسی را نمی‌خوانیم، بلکه حتی وقتی استادی مثل بهرام بیضایی آثاری با الهام از شاهنامه می‌نویسد، به سراغ آن آثار هم نمی‌رویم. عدم نزدیکی به فردوسی، مربوط به بی‌استعدادی ماست. وقتی یک نقال در یک قهوه‌خانه قصه‌ای روایت می‌کند، درواقع عنصرِ نقل کردن را به شاهنامه افزوده و آن را به مخاطبش عرضه می‌کند؛ اما در ادبیات نمایشی چنین فرایندی رخ نمی‌دهد.»
به عقیده تشکری چند دلیل برای این موضوع وجود دارد: «اصولاً هنرهای نمایشی بر مبنای خِرد و شک ساخته می‌شوند؛ اما برخی از داستان‌های فردوسی فاقد خِرد هستند؛ برای مثال در داستان رستم و سهراب، فردوسی از طریق رستم به همه‌ی حقّه‌ها دست می‌زند تا به هر شکل ممکن تراژدی مرگ سهراب رقم بخورد، درحالی‌که مخاطب به بعضی از اتفاقات این داستان شک می‌ورزد. بااین‌حال بخشی از شاهنامه هست که همواره ناخوانده مانده، اما هیچ هنرمندی به آن نزدیک نمی‌شود. برای نمونه در تمام داستان‌های شاهنامه این زنان هستند که مردان را انتخاب می‌کنند، اما در هنرهای نمایشی به این موضوع پرداخته نشده و نمی‌شود.»
دریغ از نشانه‌ی جدید
تشکری در ادامه‌ی حرف‌هایش به جشنواره‌ی داستان‌های حماسی اشاره می‌کند که سال گذشته در مشهد برگزار شده و در آن با فراهم کردن شرایط، به‌نوعی از هنرمندان خواسته‌شده به شاهنامه نزدیک شوند، اما به عقیده‌ی او هیچ‌کس به شاهنامه نزدیک نشد. علت را خودش این‌گونه بیان می‌کند: «اگر شما همین امروز به بهانه‌ی روز بزرگداشت فردوسی تصمیم بگیرید به آرامگاه او بروید، تنها چیزی که در محل آرامگاه او وجود دارد، یک بنای یادبود است که در سال 1313 به دست هوشنگ سیحون ساخته‌ شده و یک نمایشگاه سنگی از تصاویر شاهنامه در طبقه زیرین آرامگاه هست که از زمان جشن هنر توس در دهه‌ی 50 باقی‌مانده است. آیا نماد دیگری در طول این سال‌ها به مجموعه‌ی آرامگاه فردوسی اضافه‌ شده است؟ من معتقدم مثلاً می‌شد یک سالن تئاتر در آن‌جا بنا کرد که فقط نمایش‌های فردوسی در آن اجرا شود؛ یا مثلاً در روزهای تقویمی مرتبط با فردوسی می‌شد یک باغ کتاب برپا کرد یا یک سری گروه موسیقی در آن‌جا به اجرای موسیقی بپردازند. وقتی حتی از همین کارهای کوچک هم اجتناب می‌کنیم، چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که مردم درباره‌ی فردوسی آگاهی داشته باشند؟ وقتی نه هنرمندان را ترغیب می‌کنیم و نه مردم را در معرض هنر آنان قرار می‌دهیم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که اتفاق ویژه‌ای رخ دهد.»
تشکری این نکته را هم یادآوری می‌کند که نه‌تنها برای فردوسی، بلکه برای شاعران مدفون در مقبره‌الشعرای توس نظیر عماد خراسانی، قهرمان، شکوهی و حتی اخوان‌ ثالث هم کاری از پیش برده نشده است. وی در پایان تأکید می‌کند: «ما موظفیم زبان و منظومه‌ای که فردوسی در اختیار ما قرار داده را کشف کنیم. فردوسی تنها محدود به داستان رستم و سهراب نیست؛ جنگ رستم و اشکبوس و جنگ رستم و اسفندیار هم یک کشف است و وقتی در هنرهای نمایشی ما طرح نمی‌شود، مقصر خود ماییم. ما توانایی لازم برای بیرون آوردن وجوه دراماتیک و داستان‌پردازانه را از دل داستان‌های شاهنامه داریم، اما کشف و کنکاش لازم را نداریم. به همین دلیل هنوز به‌اندازه‌ی یک نقالی جذاب نتوانسته‌ایم اثری خلق کنیم.»
فردوسی در دیار خود
حرف‌های تتشکری مرا به فکر فرو برد که به‌راستی چرا فردوسی در شهر و دیار خودش هم غریب است و جز دو معبر به نام «فردوسی» و «شاهنامه» سهم دیگری در خیابان‌های مشهد ندارد. همین بهانه‌ای شد تا به سراغ دکتر مسعود ریاضی، عضو شورای شهر مشهد بروم و با او که از معدود مسئولان شهر است که دسترسی به او چندان سخت نیست، پیرامون تلاش‌های مجموعه‌ی مدیریت شهری درباره‌ی فردوسی گفت‌وگو کنم. ریاضی که در دوره پنجم شورای شهر مشهد، ریاست کمیسیون ویژه‌ی توسعه و بهسازی توس را نیز برعهده دارد، در آغاز سخن می‌گوید: «درباره‌ی فردوسی سخن‌های بسیار گفته‌شده و همگان می‌دانند که او پدر سخن فارسی است. همین‌که امروز ما به زبان فردوسی سخن می‌گوییم، به همت تلاش‌های اوست که زبان فارسی را برای ما زنده نگه‌داشته است.»
وقتی از او پیرامون اقدامات صورت گرفته درباره‌ی احیای توس می‌پرسم، یادآوری می‌کند که اساساً درگذشته در مورد توس چیزی وجود نداشته و مجموعه‌ی مدیریت شهری چند پروژه را برای این منظور کلید زده و هم‌اکنون این پروژه‌ها در مراحل مختلف ایده پردازی، طراحی، توافق و اجرا هستند. ریاضی درباره پروژه‌های عمرانی در دست اجرا ازجمله پروژه‌ی جلوخان آرامگاه این‌گونه توضیح می‌دهد: «پروژه‌ای که اکنون در منطقه توس اجراشده، پروژه‌ی جلوخان آرامگاه فردوسی است که در سه مرحله و در مساحت هفت هکتار اجرا شده است. اکنون نیز پروژه‌ی بازگشایی مسیر دسترسی جلوخان به بنای کهن‌دژ آغاز شده و برای اجرا ابلاغ‌شده است که اکنون در مرحله نقشه‌برداری و تجهیز کارگاهی است.»
ریاضی همچنین از دیگر پروژه‌های در دست اجرا می‌گوید: «پروژه دروازه‌ی معاصر در سه‌راه شاهنامه در ورودی شمالی شهر مشهد در مرحله‌ی طراحی است؛ پروژه‌ی باره (تعمیر و مرمت بخشی از باره‌ی توس) که میراث فرهنگی مشغول کار بر روی آن است اما شهرداری مشهد کمک مالی و تأمین مصالح در برخی بخش‌ها دارد. و همچنین احداث یک گود کشتی با چوخه در منطقه‌ی توس که زمین آن از سوی اهالی هبه شده در دستور کار است.»
از این عضو شورای شهر مشهد می‌خواهم تا درباره‌ی پروژه‌های هنری مرتبط با فردوسی هم توضیح دهد که او این‌طور پاسخ می‌دهد: «پروژه‌های هنری شامل نصب دو مجسمه درگذشته بوده و به‌زودی حدود هفت مجسمه‌ی دیگر در مسیر بلوار شاهنامه و جلوخان آرامگاه فردوسی قرار می‌گیرد. امیدواریم تعدادی از این مجسمه‌ها تا دو ماه آینده در جلوخان نصب شود. نقاشی‌های دیواری در مشهد و توس هم پروژه‌هایی بود که در قدیم در مشهد اجراشده، اما با مشکلاتی برخورد کرده بود. در دو سال گذشته با حمایت شهرداری مشهد و به همت هنرمندان مشهدی، نقاشی‌های دیواری در میدان فردوسی مشهد اجرا شد و داستان‌های شاهنامه بر دیوارهای شهر نقش گرفت. در خود منطقه‌ی توس هم با همکاری دانشگاه آزاد، دیوار چند مدرسه نقاشی شده است.»
ایده‌ی ثبت جهانی توس
یکی از دغدغه‌های دکتر ریاضی که خودش دستی هم بر آتش شعر و شاعری دارد، ایده‌ی ثبت جهانی توس است که او تلاش‌های بسیاری برای دیده و مطرح‌شدن آن داشته است. وی ایده‌ی شکل‌گیری ثبت جهانی توس را ایده‌ای برای دیده شدن موقعیت اثر می‌داند و می‌گوید متعجب است از این‌که توس با این‌همه قدمت و عظمت، هنوز ثبت جهانی نشده و نمی‌داند چرا این موضوع در اولویت دستگاه‌های ذی‌ربط نیست. «درحالی‌که ثبت جهانی بهانه‌ای برای دیده شدن یک اثر است، ما تلاش کردیم از تهدیدِ ثبت نشدن توس به‌عنوان یک فرصت استفاده کنیم و کاری کنیم تا این ثبت نشدن هم موجب اشتهار توس شود. به همین دلیل اولین بار من به همراه چند ورزشکار با لباسی که شعار «تا ثبت جهانی توس» بر آن نقش بسته بود، مسیری را دویدیم و این تقاضا از مسئولان میراث فرهنگی ایران و یونسکو را مطرح کردیم.»
ریاضی که ریاست هیئت کشتی خراسان رضوی را هم بر عهده دارد، پای این کمپین را به ورزش کشتی هم باز می‌کند و با تلاش‌های او تیم نماینده‌ی استان با نام «تا ثبت جهانی توس» در لیگ برتر کشتی ایران شرکت می‌کند تا از این طریق ذهن‌های مردم مشهد نسبت به موضوع ثبت جهانی توس حساس شود. به عقیده‌ی خود وی، طرح این موضوع در قالب یک تیم ورزشی با استقبال زیادی به‌خصوص در بین علاقه‌مندان به ورزش کشتی همراه بود و با حضور ستاره‌های المپیکی مانند حسن یزدانی، علیرضا کریمی و... و البته همراهی پهلوانان پیشکسوت خراسانی بخشی از اهداف کمپین محقق شده است.
عدم همراهی پایتخت‌نشینان
ریاضی که برای بیش‌تر دیده شدن کمپین ثبت جهانی توس در بهمن‌ماه 1398 مسیر سی کیلومتری آرامگاه فردوسی تا حرم مطهر رضوی را نیز دویده است، البته گلایه‌هایی از مسئولان کشوری دارد: «ما حتی از طریق شهرداری پیشنهاد کردیم که حاضریم کمک کنیم و درخواست کردیم مشاوری جهت شناسایی معضلات، نیازها و ضروریات ثبت جهانی توس به ما معرفی شود و هزینه‌ی آن را هم مدیریت شهری مشهد پرداخت کند؛ هنوز بعد از دو سال مشاوری معرفی نشده است. ضمن این‌که میراث فرهنگی، ثبت جهانی را منوط به داشتن طرح راهبردی در توس می‌داند. متأسفانه طرح‌های راهبردی توس هم سه سال است که توسط مشاور اداره کل راه و شهرسازی خراسان رضوی تهیه‌شده اما به سرانجام نرسیده و بیش از یک سال است که در پایتخت منتظر تشکیل جلسه برای تکمیل طرح‌های راهبردی هستیم.»
از او درباره علت این اهمال‌کاری می‌پرسم و او با دلخوری می‌گوید: «یکی از معضلات این است که مسئولان در پایتخت تمایلی به انجام این کار ندارند و توجهی به این امر ندارند یا تصور می‌کنند مسئولان مشهدی و خراسانی چندان متوجه این امور نیستند. شاید به عقیده‌ی آن‌ها خراسانی‌ها فهم لازم را ندارند! به‌هرحال یک سال و نیم گذشته این طرح متوقف‌شده و ما همچنان نمی‌دانیم که چرا این طرح‌ها بررسی نمی‌شوند. من هیچ بهانه‌ای را نمی‌توانم بپذیرم که تصویب طرح راهبردی یک فضای 3600 هکتاری چقدر زمان می‌برد که در یک سال و نیم گذشته فقط یک جلسه دراین‌ارتباط تشکیل‌شده و هرروز به بهانه‌های مختلف تشکیل جلسه به تعویق افتاده و حقوق مردم ضایع می‌شود.»
ریاضی به‌ ضرورت‌های اقتصادی ثبت جهانی توس هم اشاره می‌کند و می‌افزاید: «مدیران و مسئولین باید توجه کنند که برای منطقه‌ی تاریخی توس سالانه 4.5 میلیون گردشگر پیش‌بینی‌ شده و این عدد بسیار مهم است و حتی اگر مقام مسئولی نسبت به فرهنگ، ادبیات، زبان، هنر، ملیت و هویت ایرانی هم بی‌توجه و بی‌علاقه است، حداقل باید متوجه این رقم بزرگ گردشگران و بازدیدکنندگان باشد که معنایی جز ایجاد اشتغال و فرصت کارآفرینی برای جوانان این سرزمین ندارد.»
آغاز از عنفوان کودکی
بسیاری بر این باورند که اگر قرار است کار مهمی در هر حوزه‌ای انجام شود، باید به سراغ نسلِ خیلی جوان رفت! چراکه اگر فرد از کودکی با یک موضوع خو بگیرد، دیگر در بزرگ‌سالی به‌سختی می‌توان عادت‌های خوب را از سرش انداخت. از نگاه دکتر فاطمه ماهوان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبیات هم برای شناساندن فردوسی به نسل جدید باید از دوره کودکی کار را آغاز کرد. او که معتقد است فردوسی برای کودکان ناشناخته است؛ علت این موضوع را نحوه‌ی ناصحیح و ناشناخته‌ی آشنایی کودکان با شاهنامه می‌داند و در تکمیل حرفش این بیت از مولانا را یادآور می‌شود: «چون که با کودک سروکارت فتاد/ هم زبان کودکان باید گشاد».
ماهوان می‌افزاید: «شیوه‌ای که برای آموزش کودکان به کار می‌رود، شیوه‌ی سخت و ثقیلی است و یا صحنه‌هایی از شاهنامه برای کودکان بازگو می‌شود که جذابیتی برای آنان ندارد.» این استاد دانشگاه بر این باور است که در سیستم آموزشی ما، راهکاری برای آموزش شاهنامه اتخاذ نشده و اگر اشعاری از فردوسی در کتاب‌های درسی به‌خصوص در کتاب‌های دوره‌ی دبستان قرار داده‌شده، معلمان با معنی کردن شعر کار را از سر می‌گذرانند. بنابراین نمی‌توان انتظار داشت کودکان رابطه‌ی عمیقی با اشعار فردوسی برقرار کنند. البته به عقیده‌ی وی گام‌های مثبتی در دهه‌های اخیر برداشته‌شده که توانسته بخشی از خلأ موجود را پر کند.

رونق شاهنامه‌خوانی به‌خصوص در میان کودکان و شکل‌گیری کلاس‌های ویژه‌ی این موضوع ازجمله مواردی است که ماهوان به آن‌ها اشاره می‌کند و می‌افزاید: «تعداد زیادی از کودکان این روزها می‌توانند نقالی کنند و حتی بعضاً به چند زبان این کار را به‌خوبی انجام می‌دهند. از آن مهم‌تر این است که ارتباط معنوی با شاهنامه برقرار می‌کنند و به آن علاقه‌مند می‌شوند. حتی تعدادی از این کودکان چنان به کار خود علاقه‌مند می‌شوند که دوستان همکلاسی و هم‌مدرسه‌ای خود را به این موضوع تشویق و ترغیب می‌کنند یا به آن‌ها آموزش می‌دهند.» بنابراین به‌زعم او اگر راهکارهای مناسب آموزش شاهنامه به کودکان در سیستم آموزشی ما نهادینه شود، به‌راحتی می‌توان علاقه‌ی لازم را در کودکان ایجاد کرد. استفاده از نمایش‌های عروسکی یا تئاتر کودک هم دیگر راهکارهایی است که این استاد ادبیات برای ایجاد ارتباط بین نسل‌های جدید با شاهنامه پیشنهاد می‌کند.

مهد کودک‌های ادبی

از دکتر فاطمه ماهوان که سابقه نگارش کتاب «شاهنامه نگاری: گذر از متن به تصویر» را هم در کارنامه‌ی پژوهشی خود دارد، می‌پرسم آیا طرح ویژه‌ای برای شناساندن شاهنامه یا متون کهن ادبیات ایران به نسل‌های جدید وجود دارد یا خیر، او می‌گوید: «موضوعی که در انجمن ترویج زبان و ادب فارسی مطرح‌شده، طرح ایجاد مهدکودک‌های ادبی است؛ اگر در این مهدها متون ادبی به شیوه‌هایی از طریق بازی، نمایش، سرود و... به کودکان آموزش داده شود، می‌تواند در ترویج ادبیات به‌خصوص شاهنامه که پتانسیل‌های زیادی دارد کمک کند.»
به عقیده‌ی وی اگر این اتفاق همه‌گیر شود و تبلیغات بیشتری روی آن صورت بگیرد، می‌توان به آینده خوش‌بین بود. ماهوان البته روی ابهام ذهنی من در پرداخته نشدن به شاهنامه در هنرهای نمایشی هم دست می‌گذارد و می‌گوید: «این حسرت همیشگی وجود دارد که چرا سینماگران ایرانی به سراغ شاهنامه نمی‌روند و از فردوسی کمک نمی‌گیرند؛ حتی اگر موضوعات موردنظر خودشان تکراری هم باشد، باز به سراغ فردوسی نمی‌آیند! درحالی‌که سینمای‌هالیوود از اسطوره‌هایی که ازنظر اعتبار و قدمت بسیار پایین‌تر از اساطیر شاهنامه  هستند به‌خوبی بهره می‌گیرد و آثار شاخصی می‌سازد که به محبوبیت جهانی می‌رسند. متأسفانه باوجود پتانسیل‌های بالایی که شاهنامه برای ساخت فیلم و پویانمایی دارد، و اگر از این پتانسیل‌ها استفاده شود قطعاً آثار درخشان جهانی خلق خواهد شد، فیلم‌سازان ایرانی خیلی کم از این ظرفیت بهره گرفته‌اند.»

او می‌گوید: «در بین هنرمندان ایرانی شاید فقط بهرام بیضایی را بتوان نام برد که در میان آثار درخشانش، نمایشنامه‌هایی مانند «اژی‌دهاک»، «آرش کمانگیر» و... را نوشته که بسیار ارزشمندند؛ دکتر قطب‌الدین صادقی هم کارهایی در این زمینه دارد ولی واقعاً تعداد هنرمندانی که از این ظرفیت بالا بهره برده باشند به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد.» البته ماهوان به بیگانه بودن و عدم شناخت فیلم‌سازان ایرانی از ادبیات هم اشاره می‌کند و مدعی می‌شود شاید نتوان هیچ سینماگری را یافت که بتواند شاهنامه را از ابتدا تا انتها بدون اشکال بخواند!

کاخِ بلندِ بی‌گزند
البته نباید از یاد برد که با وجود همه‌ی سردی‌های این دوره و دوران گذشته، شاهنامه به‌مثابه‌ی سرو بلند فرهنگ و ادبیات ایران همیشه سبز و استوار مانده و اگر در سراسر تاریخ ایران سروهای بلند و کوتاه دیگری روییده، در پناه همین درخت تنومند بوده و ایرانیان حتی گاهی بدون آن‌که خودشان بدانند، سایه‌نشین این سرو بلند بوده‌اند. اگر در سراسر این گزارش بارها از مهجور بودن فردوسی نوشتم، اما از یاد نمی‌برم که افراد بسیاری هم در همین روزگار بوده و هستند که قلب‌شان برای فرهنگ و ادبیات ایران می‌تپد و شاهنامه را با همه‌ی وجود خود پاس می‌دارند. فقط شاید لازم باشد زبان نسل جوان را دانست و آن‌ها را در چشیدن شیرینیِ این لذت سهیم کرد.
در پایان مناسب دیدم که بخشی از کتاب «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» از زنده‌یاد استاد شاهرخ مسکوب را در تکمیل این گزارش بیاورم تا همان وعده‌ی فردوسی را که کاخ باشکوه منظومش بی‌گزند خواهد ماند، تکرار کنم. «هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار فردوسی می‌گذرد. در تاریخ ناسپاس و سفله‌پرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد. و در این جماعت قوادان و دلقکان که ماییم با هوس‌های ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر ارباب فضل در بسته و ناشناخته مانده است. اما در این دوران دراز، شاهنامه زندگی صبور خود را در میان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است، و هنوز هم صدای گرمش گاه‌گاه این‌جا و آن‌جا در خانه‌ای و قهوه‌خانه‌ای شنیده می‌شود و درهرحال این زندگی خواهد بود، و این صدا خاموش نخواهد شد، و هر زمان به آوایی و نوایی، سازگار مردم همان روزگار فراگوش می‌رسد.»

همه فارسی زبانان به فردوسی و شاهنامه‌ می‌بالند

فردوسی با سرودن شاهنامه، آن هویت گم گشته را بیدار و اصالت پایمال شده را با آب حیات‌بخش زبان فارسی بارور و به ایران و ایرانی هدیه کرد، تا در درازنای تاریخ و تا زبان پارسی زنده است –که زنده باد- هر ایرانی به او و شاهنامه‌اش می‌بالد.

رضا اشرف زاده عضو انجمن آثار و مفاخر خراسان و عضو خردسرای فردوسی، مطلبی را به مناسبت 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی برای خبرگزاری ایبنا ارسال کرده است که عینا نقل می‌شود.
به نام خداوند جان و خرد                               کزین برتر اندیشه برنگذرد
25 اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت ملی فردوسی طوسی را، به ایرانیان، فارسی زبانان، استادان، دانشجویان و همه کسانی‌که انسانی می‌اندیشند و انسانی به فارسی سخن می‌گویند، تبریک می‌گویم.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، از جمله فرهیختگان و حکیمانی است که روزگار در طی سالیان و حتی قرن‌ها، از این گونه افراد، یک‌بار به خود می‌بیند و مادر زمان فقط یک‌بار به مانند آن آبستن می‌شود. راستی را اگر این‌گونه فرهیختگان و صاحبان اندیشه را از زمان و تاریخ بگیرند، زمان و تاریخ چه دارند که به نسل‌های بعد عرضه کنند. اگر فردوسی را از قرن 4 و عطار را از قرن 6، مولوی و سعدی را از قرن 7 و حافظ را از قرن 8 بگیریم، برای این قرن‌ها چه می‌ماند، جز جنگ و کشتار و خون‌ریزی و چپاول‌گری!
فردوسی حماسه‌پردازی خردمند و فرهیخته است، که گردونه زمان، با همه چرخش و گردشش، نتوانسته نام او را از صفحه زنگار گرفته خود بزداید. بلکه نور نام او و درخشش شاهنامه‌اش، پرتو زمان‌های آینده انداخته و دل بیدار دلان را نورانی کرده است و شوق پی بردن به رمز و راز آن را نه تنها در دل ایرانیان ایران دوست، بلکه در دل بیگانگان هشیار مغز و بینا دلان برانگیخته است.
«هانری ماسه»، در کتاب فردوسی و حماسه، درباره فردوسی می‌گوید: این هنر به فردوسی داده شد که در اثر خود، دست کم یک‌بار پرده‌ای که ما را از دنیای یکدیگر جدا می‌سازد، به یکدیگر بدوزد. این امتیاز تنها به نابغه‌ای پاک و ناب تعلق دارد و به شاعر ایرانی اجازه می‌دهد که در ردیف بزرگ‌ترین تسلی دهندگان ملت‌ها قرار گیرد. هومر، ویرژیل، دانته، هوگو و دیگران نبوغ پهلوانی ملت خود را مجسم کرده‌اند. «ادمندگاس» در کتاب فردوسی در تبعید، جمله خیلی زیبایی دارد، فردوسی را بزرگترین شاعری که جهان را دربر گرفته است می‌داند و شعرش را زمزمه جبرئیل فرشته می‌شناسد. فردوسی حکیمی است که تعریف خاصی از جهان، هستی، خدا و انسان دارد. ستایش او از خداوند، همان ستایشی است که هر انسان دل‌آگاه و خردمندی، -بدون وابستگی به این باور، یا آن باور- دارد. او خدایی را می‌ستاید که خداوند جان و خرد است و این هر دو را به انسان که در باور او بی‌هوده و به بازی آفریده نشده، هدیده داده است. وقتی که کسی شاهنامه را با دقت می‌خواند، درک و شناخت ویژه‌ای از خداوند، سرنوشت، هستی، اختیار انسان، پاکی، عدالت، زیبایی، حیات و.... پیدا می‌کند. برای محقق کافی است که نگاهی به کتاب خردنامه که به کوشش ادیب برومند در انجمن آثار ملی چاپ شده است، بیندازد، تا جهان‌بینی وسیع فردوسی را ببیند و کلام او را ترجمان سخنان بزرگانی چون علی (ع)، بزرگمهر، ارسطو، افلاطون، بیابد.
فردوسی با این دید وسیع جهانی و با این جهان‌بینی وسیع و با خردی که همیشه با او یار و همراه است، زمانه خویش را با دقت و عقلی فراگیر و بینش اجتماعی درخور توجه، زیر نظر گرفت. زمینه مناسب را تشخیص داد و روحیه مردمان را شناسایی کرد و آنِ زمانی و لحظه تکرار نشدن تاریخی را دریافت. از خطاهای غیر عمد فرهیختگان و حماسه سرایان پیش از خود پند گرفت و برهه‌ای خاص از زمان، شاهنامه خود را سرود و در دامان مردم لگدکوب شده از جور روزگار انداخت، تا ملتی را پشتیبانی کند که با چنگ زدن به آن بتواند از عقبه‌های خطرناک تاریخ، سر، بلند برافرازد و با پیوند دین و دانش از چنگ همه خطرها، جان سالم به در ببرد و سر زنده و پایدار بماند. ملتی که از یک طرف اصالتش پایمال اعراب شده بود و داغ ننگ «موالی»! را بر پیشانی داشت! و از طرف دیگر، درم‌خریدگان ورز‌رود آن‌ها را در سم اسبان بی‌هویت خود خاک‌مال کرده بودند و با خودباختگی به دنبال هویت و اصالت خویش بودند! فردوسی آن لحظه‌های شگفت تاریخی بی‌بازگشت زمان خود را به خوبی دریافت. روحیه تفکر خاص ایران و ایرانی را به خوبی شناخت، وضع زمان را هر از جهت تاریخی و فرهنگی پیش چشم گرفت، با نگاهی عمیق و منتقدانه به گذشته و بیان نیک و بد آن و زمینه تاریک و روشن قهرمانان کتابش، طرح آینده‌ ایران و ایرانی را پی‌ریزی کرد و با خردورزی بسیار و دیدی حکیمانه، رستمی ساخت که قرن‌ها پشت و پناه ایرانیان شد و کتابی را پی‌افکند که از باد و باران نیابد گزند. هنر بیان فردوسی، در شاهنامه، زبان استوار و فراگیر او، دقت نظر در شخصیت‌های داستان‌هایش، ستودن خرد و عقل و داد و مهربانی و عدالت و نکوهش هر چه جهل و بی‌خردی و بی‌داد و کین و قهر و... سبب شد، که کتاب او کارنامه افتخار ملت ایران و رستم او رستمی سرآمد شود.
فردوسی با سرودن شاهنامه، آن هویت گم گشته را بیدار کرد و اصالت پایمال شده را با آب حیات‌بخش زبان فارسی بارور کرد و با ایران و ایرانی هدیه کرد، تا در درازنای تاریخ و تا زبان پارسی زنده است –که زنده باد- هر ایرانی به او و شاهنامه‌اش می‌بالد. نامش بلند باد.
پایدار باشید.

نازمان‌ اندیشی و شاهنامه فردوسی

آقای خالقی مطلق، شما بیش از ۵۰ سال است که روی شاهنامه تحقیق کردید. حاصل این تحقیق نسخه‌‌ای از شاهنامه است که ایران‌شناسان آن را منزه‌ترین نسخه شاهنامه می‌دانند. هرچند یکبار در ایران و در میان ایرانیان بحثی درمی‌گیرد. در یک سو عده‌ای با دست گذاشتن روی ابیاتی از شاهنامه فردوسی را در مقام یک میهن‌پرست ضد اجنبی و حتی برتری‌طلب ستایش می‌کنند و جمعی دیگر به همین دلایل شاهنامه و فردوسی را نکوهش می‌کنند. بسیاری هم فردوسی را نه میهن‌پرست که میهن‌دوستی توصیف می‌کنند که در شاهنامه به همه اقوام ایرانی به طور یکسان علاقه نشان داده. نظر شما در این باره و دلایل‌تان؟

 خالقی مطلق: ما برای اینکه بتوانیم به این جور بحث‌ها یک سروصورتی بدهیم باید برخی فرضیات را رعایت کنیم. بعضی مفروضات را رعایت کنیم. اول اینکه ما هنگام بررسی تاریخ گذشته و متون کهن باید دچار نازمانی یعنی آن چیزی که غربی‌ها به آن اناکرونیسم می‌‌گویند نشویم. این آناکرونیسم باعث می‌شود که ما مسایلی را که امروزی است ببریم به اعصار گذشته.

البته مواردی از تاریخ گذشته هست که می‌شود با معیارهای امروزی بررسی کرد. ولی برخی اندیشه‌ها هست که باید در چارچوب زمان بررسی شوند. از این رو درست نیست که ما همیشه گذشتگان،‌ فردوسی یا هر کس دیگر، را بیاوریم امروز در پشت میز محاکمه. به‌خصوص، این موضوع را تاکید می‌کنم که ما در جهانی به سر می‌بریم که مجهز به سلاح‌های قوی‌تر از هر زمانی است برای اشاعه نژادپرستی، تعصب بسیار وحشیانه‌تر، خونریز‌تر و ویرانگرایانه‌تر عمل می‌کند تا زمان‌های قدیم.

مسئله دیگر این است که ما دولت ساسانی را که بخش بزرگی از شاهنامه انعکاس تاریخ و فرهنگ ساسانی است، باید اول خوب بشناسیم و وضعیت همسایگان آن را بشناسیم. دولت ساسانی در کنار دولت بیزانس، دو قدرت بزرگ جهان آن روز بوده. همچنانکه پیش از آن هم دولت اشکانی و دولت رم دو قدرت بزرگ جهان آن روز بودند. و پیش از آنها هخامنشیان تنها قدرت جهانی آن روز بودند. و پیش از هخامنشی‌ها باز مادها وارد شده بودند و داشتند به قدرت جهانی آن روز تبدیل می‌شدند. این ساسانیان به چنین گذشته‌ای تکیه دارند. با چنین فرهنگ و تاریخ و قدرتی برپا هستند.

از طرف دیگر همسایه‌های دولت ساسانی، یعنی اعراب و ترک‌ها از سطح قبیله‌ای و فرهنگ قبیله‌ای بیرون نیامده بودند و آنها قاعدتا‌ً‌ دست‌ نشانده دولت ساسانی بودند و از این رو دولت ساسانی آنها را «بندگان» خطاب می‌کرد. یعنی دست‌نشاندگان خودش. در حالی‌که یک چنین اصطلاحی را درباره بیزانس به کار نمی‌برد. بلکه دولت بیزانس را هم‌شأن خودش می‌دانست.

بخش بزرگی از شاهنامه این دولت و قدرت ساسانی را منعکس می‌کند مضافا‌ً بر اینکه در آن زمان دولت‌های کوچک قبیله‌ای که دست‌‌نشانده ساسانیان بودند در زمان فردوسی بر کشور چیره شدند. بنابراین در واقع تجاوز کردند به کشور ایران. کشور ایران را به چنگ آوردند.

وظیفه شاعر ملی در برابر آنها اعتراض است، تکیه بر گذشته است. اگر غیر از این بود که ما فردوسی را شاعر ملی دیگر نمی‌گفتیم. در هیچ جای جهان به شاعری که این صفات را نداشته باشد شاعر ملی نمی‌گویند. بحث‌هایی درباره نژادپرستی فردوسی، عرب‌ستیزی، ترک‌ستیزی، بحث‌های امروزی است. اینها برخاسته از عقاید امروز مردم ما است. به‌خصوص نه مردم ما بلکه گروهی که اینها خودشان بیشتر نژادپرست‌اند از آن چیزی که گذشتگان بودند. دوست ندارند کشوری به نام ایران با مرزهایی که دارد متحد باقی بماند. از این رو به نمادهای ملی، به سمبل‌های ملی این کشور حمله می‌کنند و مهمترین سمبل‌های ملی این کشور فردوسی و شاهنامه و زبان‌ فارسی است.

بسیارخب. به باقی سئوال‌ها می‌پردازیم. متمرکز بمانیم روی شاهنامه و فردوسی. من از آقای صدری بپرسم که آقای صدری واژه نژاد در شاهنامه به چه معنا به کار رفته و درک فارسی‌زبانان دوران میانه و کهن از این واژه و واژه‌های مشابه چه بوده؟ آیا معادل واژه race بوده که به زبان انگلیسی به کار برده می‌شود یا متمایز کردن مردمان گوناگون بر اساس ویژگی‌هایی مثل رنگ پوست، سیاه، سفید، زرد، گندمگون، جنس و شکل مو، صاف، مجعد، حالت و رنگ چشم،‌ بادامی، آبی، قهوه‌ای و کلا‌ً ویژگی‌های تنانه و فیزیکی است یا نه؟

احمد صدری: به هیچ وجه اینگونه نیست که فرمودید. نژاد به آن صورتی که در شاهنامه به کار می‌رود، به همراه گهر، فره و خرد، چهار مختصه یک شاه خوب است و در واقع به مفهوم وسیع‌تر یک انسان خوب است. اینجا نژاد به مفهوم آن چیزی است که در انگلیسی pedigree می‌گویند. یعنی پدران شما چه کسی بودند، از کجا آمدید، بیشتر خصوصیات فردی است.

آن چیزی که ما به عنوان نژاد در تئوری‌های قرن نوزدهم و بیستم اروپایی سراغ داریم از ساخته‌های جدید است و البته متاسفانه...اینکه می‌گویم «متاسفانه» ارزش‌گذاری است که من با دقت کامل انجام می‌دهم، برای اینکه اثر خوب در فهم ما از فرهنگ خودمان نداشته... متاسفانه این قرائت و خوانش ما از فردوسی را هم تحت تاثیر قرار داده و آن مفهوم نژادی که ما می‌فهمیم به هیچ وجه مراد فردوسی نبوده و فردوسی یک ناسیونالیست به مفهوم کنونی که ما سراغ داریم نبوده، شاهنامه کتابی نیست که در آن مدح شاهان و پهلوانان ایران و قدح و بدگویی از دیگران باشد. اگر اینگونه بود شاهنامه اصلا‌ً‌ این عظمت را پیدا نمی‌کرد.

ما در شاهنامه شاهان بسیار خوب ایرانی، پهلوانان ستوده ایرانی داریم ولی پهلوانان و شاهانی هم داریم که صفات نکوهیده‌ای دارند. جمشید و کیکاوس و نوذر شاهان ایران هستند ولی دچار غرور و آز و خودکامگی می‌شوند و فره خودشان را از دست می‌دهند یا فره‌ شان اینقدر کم می‌شود که مقام خودشان را درعمل از دست می‌دهند.

ما پهلوانی داریم به نام توس که در شاهنامه هم فردوسی و هم سایر پهلوانان و هم حتی شاه ایران از اینها بدگویی می‌کنند. و در آن سو یک شخصیت بسیار برجسته مانند پیران ویسه را داریم که وقتی در جنگ کشته می‌شود آن پهلوان ایرانی که او را از میان می‌برد بر او گریه می‌کند و شاه ایران که در صحنه است بر او مرثیه می‌خواند. یک شخصیت برجسته است که حتی در شاهنامه در جایی فردوسی مناجات او را با خدا نقل می‌کند. یعنی قطعا‌ً‌ نیات واقعی این فرد در اینجا دارد بیان می‌شود. نیات او صلح و دوستی است. منتهی در شرایط بدی قرار گرفته و باید شاه خودش افراسیاب را حمایت کند. نمی‌خواهد بیاید به طرف ایران که این کار را خیانت می‌داند و کار درستی نمی‌داند. یک شخصیت تراژیک و در عین حال قابل احترام است.

این است که این تصوراتی که از شاهنامه در اذهان ما وجود دارد تصوراتی است تحت تاثیر آن تئوری غربی است. چه له و چه علیه. یک عده به این عنوان فردوسی را به اشتباه و دروغ مدح می‌کنند و یک عده دیگر هم افتادند به تقبیح او. در واقع اگر شاهنامه را بخوانیم و الان شاهنامه‌ای که جناب خالقی مطلق تصحیح کردند و ما آن را مدیون ایشان هستیم می‌بینیم که بسیاری از این ابیات که نقل می‌شود یا اصلا‌ً‌ در شاهنامه نیست یا ابیاتی است که الحاقی است. اینها را که در افواه هست ما باید کم کم تصحیح کنیم. خوشبختانه با این شاهنامه جدیدی که در دست داریم ابزار تصحیح این تصورات غلط در دسترس ما هست.

آقای جلال خالقی مطلق خواهش می‌کنم در نوبت بعدی چندتا از این ابیات را به ما نشان بدهند. یک سئوال هم دارم در این مورد از ایشان. ولی الان از آقای رضاخانی می‌خواهم سئوالی بکنم. آقای رضاخانی،‌ آقای خالقی مطلق گفتند که ما نباید دچار نازمانی شویم. نوع درست خوانش متون ادبی تاریخی و خود متون تاریخی نیست از نظر ایشان و بسیاری از پژوهشگران تاریخ و علوم اجتماعی و انسانی. به نظر شما پیش‌زمینه و زمینه تاریخی سرودن شاهنامه چیست که گاهی به برداشت‌های گوناگون ازش منجر می‌شود؟

خداداد رضاخانی: البته صد در صد... و خیلی هم متشکر از پیش‌آوردن این مطلب آناکرونیسم یا نازمانی که دقیقا‌ً‌ همانطور که می‌فرمودند صد در صد بنده هم موافق هستم. ولی فکر می‌کنم یک مقدار می‌شود قضایای سرودن شاهنامه و نقش شاهنامه به عنوان متن ملی یا متنی که دارد سعی می‌کند یک جورهایی از یک ملیت دفاع کند را در زمینه زمان سنجید. به نظر من بد نیست که شاهنامه را در بستر زمانی خودش نگاه کنیم. اینکه در واقع یک متنی است که یک شاعر آنطور که امروزه می‌گویند «کامیشن» می‌شود که متنی را به شعر دربیاورد...

یعنی مقصودتان این است که سفارش گرفته...

خداداد رضاخانی: سفارش... دقیقا‌ً‌. و دقیقا‌ً اینکه این متن یک جورهایی دارد آماده بهش تحویل می‌شود، همانطور که در مقدمه شاهنامه ابومنصوری و حتی ابیات خود فردوسی هست که این متن را کس دیگری، پهلوان عبدالرزاق جمع کرده و تحویل داده. حالا هرچند که خود متن ابومنصور را در دست نداریم، ولی این متن قبل از فردوسی وجود دارد. آن چیزی که همیشه برایم جالب بوده نگاه کردن به اینکه پهلوان عبدالرزاق کیست،‌ بستر زمانی سیاسی اجتماعی کسانی که دارند جمع می‌کنند چیست؟

چیزی که باید بهش توجه کنیم اینست که اواخر دوره طلایی پادشاهی سامانیان است در آسیای مرکزی، ماوراءالنهر وخراسان، در دوره‌ای است که به دلایل سیاسی زبان فارسی تبدیل شده... موقعیت خودش را به عنوان زبان دوم اسلام به دست آورده. زبانی که در منطقه خراسان و آسیای میانه زبان محلی نبوده. طی ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال گذشته زبانی بوده که از طریق مسلمان‌ها به آسیای میانه رفته و در آنجا جای زبان‌های محلی مثل بخاری و مثل سغدی و بلخی را گرفته و حالا زبانی شده که نشان‌دهنده یک طبقه خاص است. طبقه‌ای که مسلمان‌اند، از جنس اشراف و بزرگان و قدرتمندان منطقه محسوب می‌شوند و جدیدا‌ً‌ از طرف پادشاهی سامانی به عنوان زبان درباری آنها در نظر گرفته شده.

به نظر من شاهنامه را باید در این بستر ببینیم و در اینکه در واقع نشان‌دهنده ملیت یا ملی به مفهوم مدرن نیست. همانطور که دکترخالقی فرمودند این نشان‌دهنده چیزی است که سامانی‌ها می‌خواهند از خودشان به عنوان وام‌داران یا جایگزینان سلسله ساسانی نشان دهند. سامانیان خیلی جالب است که خودشان را به بهرام چوبینه می‌چسبانند. از نظر شجره خانوادگی‌شان. این یک چیزی است که سعی می‌کند این زبانی که در این دربار در دوران طلایی‌اش به سر می‌برد. شاعران بزرگ دیگری قبل از آن آمده‌اند و این زبان اصلا‌ً‌ در حال از بین رفتن نیست.

برعکس آن چیزی که اکثرا‌ً‌ گفته می‌شود که فردوسی با سرودن شاهنامه زبان فارسی را حفظ کرده اتفاقا‌ً‌ نشان‌دهنده مرحله بلوغ زبان فارسی، قدرت زبان فارسی به عنوان زبان سیاسی دربار سامانی و یک مقداری نشان‌دهنده دید تاریخی و عمق تاریخی است که سامانی‌ها دارند. فردوسی به عنوان شاعر، حالا کار شعرش که من صلاحیتش را ندارم که در مورد جنبه شعری قضیه نظر دهم، ولی در مورد محتویات شاهنامه و زبانی که دارد استفاده می‌کند بیشتر نشان‌دهنده دوره قدرت است. بیشتر دارد چیزی را نشان می‌دهد که این پادشاهی سامانی الان پایه‌گذاری شده. الان خودش هویت مستقلی دارد و این هویت از طریق این زبان و این کتاب به خصوص که نشان می‌دهد ارتباط سامانی‌ها یا هر کس دیگر را که دارد این را جمع‌آوری می‌کند به آن سلسله. در نتیجه یک مقداری من تنها حرفی که دارم شاید این است که یک مقدار در استفاده از کلمه ملی یا حماسه ملی باید دقیق‌تر و با توجه به فرقش با مفهوم ملی مدرن استفاده کنیم.

آقای خالقی مطلق، اول نظرتان را بپرسم درباره آنچه آقای رضاخانی گفتند که شاهنامه لزوما‌ً حماسه ملی نیست و اینکه هدف فردوسی هم شاید از سرودن شاهنامه این نبوده که کار ملی انجام دهد، یک مقدار فرق دارد با آن صحبتی که خودش می‌کند که عجم زنده کردم بدین پارسی، به این معنی که آن زمان عجم‌های فارسی‌زبان، کسانی که در سراسر آن منطقه بودند و با این زبان گویش می‌کردند تضعیف شده بودند و حالا از این طریق از نظر خودش احیا می‌شوند. نظرتان درباره این گفته‌های آقای رضاخانی چیست؟

 خالقی مطلق: اجازه بدهید من یک نکته‌ای را درباره نژاد که آقای صدری گفتند اینجا اضافه کنم. ما اینجا وقتی صحبت از این می‌کنیم که فردوسی ایران‌دوست بوده و کشورش را دوست داشته و تاریخ و فرهنگش را دوست داشته به ما ایراد می‌گیرند که این افکار افکار غربی است که وارد ایران شده و نمی‌شود به دوران گذشته انتقالش داد. یعنی در واقع همان ایرادی را می‌گیرند که من خودم آناکرونیسم گفتم. آقای رضاخانی هم همین عقیده را دارند و اشاره کردند. منتها من در اینجا با ایشان هم‌عقیده نیستم. بعدا‌ً‌ عرض خواهم کرد.

در هر حال به ما ایراد می‌گیرند که ما از میهن‌دوستی فردوسی صحبت می‌کنیم. در حالی که وقتی ما این صحبت را می‌کنیم از شاهنامه ده‌ها مثال می‌آوریم. بعضی‌ها حتی از خود فرنگی‌ها معتقدند که شاهنامه از اول تا آخر میهن‌دوستی ایرانی است و غیر از این چیزی نیست. ولی مثال‌های کاملا‌ً‌ واضح است ایران‌دوستی شاهنامه. ایران، نه سامانیان. ایران، نه ساسانیان. ایران،‌ فقط ایران. در شاهنامه ده‌ها مورد است که می‌شود به صورت مستند نشان داد.

به ما ایراد می‌گیرند که این عقیده امروزی است که از غرب به ما آمده. ولی خود اینها در مورد نژاد، فردوسی را نژادپرست به معنی امروزی نژادپرستی درغرب قلمداد می‌کنند. یعنی همیشه می‌خواهند یک جوری از فردوسی... البته نظرم جناب آقای رضاخانی نیست یک وقت سوءتفاهم نشود... کسانی که بیرون از بحث ما در روزنامه‌ها و مجلات بحث می‌کنند از یک بینش سیاسی امروز خارج می‌شوند برای سرکوب کردن ملیت ایرانی، تاریخ ایرانی، سمبل‌های آن مثل فردوسی و زبان فردوسی. این را می‌خواستم دومرتبه اینجا تاکید کرده باشم.

از این جهت از نظر من اینگونه بحث‌ها را نباید جدی گرفت. چون با بینش سیاسی امروزین ارتباط دارد. اما راجع به مطلبی که آقای رضاخانی فرمودند، اولا‌ً‌ فردوسی شاهنامه را سفارش نگرفت. به هیچ وجه. بلکه انتخاب کرد. خودش متنی را به نام شاهنامه ابومنصوری و ابومنصور عبدالرزاق سفارش آن را داده بود خودش این متن را انتخاب کرده برای سرودن. و ما در شاهنامه هیچ جایی نداریم که فردوسی گفته باشد این متن را به او تکلیف کرده‌اند.

منتها در آن زمان شاعران، هر شاعری، اثری را به نام یک پادشاه می‌کرد. نیاز به کمک مالی داشت و این است که فردوسی هم از کسی به نام منصور که پسر ابومنصور عبدالرزاق باشد و کشته شده بوده مدح می‌کند که او پشتیبان او بود. نه اینکه او شاهنامه را به او سفارش داده بود. کسی شاهنامه را به فردوسی سفارش نداده بود.

منتها حماسه‌های ملی اصیل بر اساس متون‌اند و نه بر اساس گفتارهای شفاهی. گفتارهای شفاهی که آنها هم اصلی نداشته باشند. این یک تعریفی است که ما از حماسه ملی داریم و همه غربی‌ها کردند که شاهنامه حماسه ملی است. غیر از این هم نیست. این عنوان را نمی‌شود از شاهنامه گرفت. با هیچ تعریفی نمی‌شود از شاهنامه گرفت.

شاهنامه حماسه ملی است و در آن از یک ایران که دیگر در آن زمان فردوسی وجود نداشته یعنی ایران پیش از اسلام با حسرت یاد می‌شود. به یاد ملیتی که دیگر در آن زمان در دست نبوده و از همدیگر پاشیده شده بوده و این ملیت را فردوسی ازش یاد می‌کند. البته زبان پارسی را فردوسی زنده به این معنی نکرده. بلکه پیش از او کسان دیگری درباره زبان پارسی کوشش‌هایی کرده‌اند، از یعقوب لیث شروع می‌شود تا به زمان فردوسی می‌رسد. ولی فردوسی در پابرجا ساختن زبان فارسی نقش مهمی دارد. این را می‌خواستم عرض کرده باشم.

اجازه بدهید واکنش آقای رضاخانی و آقای صدری را بعد از ایشان بگیرم که این را بگذاریم یک قسمت اول بحث. آقای رضاخانی، واکنش شما به ایرادی که آقای خالقی مطلق گرفتند؟

خداداد رضاخانی: عرض کردم بنده خودم را کسی نمی‌دانم که صلاحیت داشته باشم راجع به متن فعلی شاهنامه به اندازه‌ای که دکتر خالقی می‌توانند نظر بدهند نظر بدهم. بالنتیجه در مورد ارتباطی که ایشان در متن در مدح ملی‌گرایی می‌دانند بنده صحبتی ندارم.

منظورم از سفارش گرفتن این نبود که هیچ علاقه شخصی وجود ندارد. ولی نمی‌شود در نظر نگرفت که این متن را یک نفر به نام پهلوان ابومنصور عبدالرزاق قبل از اینکه شاهنامه را فردوسی بنویسد به قول خودش بزرگان و موبدان و دستوران را جمع کرده و این متن را که به صورت‌های مختلف نوشتاری و شفاهی وجود داشته را تهیه کرده و این متن در اختیار فردوسی قرار گرفته.

این چیزی است که ما باید در نظر داشته باشیم. این یک دلیلی دارد. عبدالرزاق ادیب نیست. یک آدمی است که حاکم محل و منطقه است. یکی از حاکمان سامانیان است. یک دلیلی دارد این کار را می‌کند. غیر از فقط علاقه‌اش به ادب. وقتی این متن تهیه می‌شود این متن یک بستر زمانی سیاسی و اجتماعی و من حتی بحث می‌کنم اقتصادی دارد. یک ربطی هم دارد به اوضاع اقتصادی منطقه آسیای میانه. در آن زمان. من این را بی‌ارتباط به این نمی‌دانم که مثلا‌ً کسانی مثل سامانی‌ها، چندین دهه قبل از این موضوع به طور کاملا‌ً اتفاقی برداشتند زبان دربارشان را فارسی کردند و خودشان را به این دلیل جدا می‌دانند یا می‌خواهند که جدا باشند. از قدرت بزرگتری که در بغداد قرار دارد.

می‌توانیم بحث کنیم و خیلی بحث گسترده‌ای باید باشد که چقدر مفهوم ملیت و کشوردوستی در آن موقع دقیقا‌ً آناکرونیسمی است که دکتر خالقی ازش انتقاد کردند. آیا ما مفهوم ملیت داریم و چقدر از این مفهوم ملیت از اواخر دوره ساسانی به دوره فردوسی اینجور که ایشان گفتند از هم پاشیده می‌شود. راستش قبول ندارم این ازهم پاشیدگی را و این چیزی هم که جدیدا‌ً‌ نوشته‌ام که نمی‌دانم شاید شما دیده باشید یا نه، بحث همین است که این روایط فروپاشی ایران ساسانی به آن مفهوم را من راستش مخالفم ولی فکر می‌کنم این بحث به برنامه‌های دیگری احتیاج دارد.

آقای صدری، شما نظری درباره این بحث که آقای رضاخانی و آقای خالقی مطلق دارند و نکته‌ای که در مورد صحبت‌های خودتان گفتند ایشان،‌ دارید؟

احمد صدری: حرفی که آقای رضاخانی گفتند تا یک حدی درست است. در این شکی نیست که ابومنصور عبدالرزاق فردی بود که می‌خواسته با جمع‌آوری خداینامگ‌ها هم یک کار ماندنی از خودش به جا بگذارد و البته به عنوان فردی که در سیاست آن روز بود و فردی که فرمانروای منطقه بوده، قطعا‌ً‌ می‌خواسته از آن یک برداشت شخصی هم بکند و استفاده شخصی کند. برای خودش نژاد ایجاد کرد. خیلی‌ از اینها نژادسازی می‌کردند و شجره‌نامه درست کرده بودند و خودشان را به ایرانیان باستان ره می‌بردند از طریق این شجره‌نامه‌ها که درست کرده بودند.

مشخص هم هست یک جایی در اواخر شاهنامه از زبان رستم فرخزاد می‌گوید ۴۰۰ سال از این زمان خواهد گذشت و همه چیز عوض خواهد شد. ترک و تازی به هم خواهد پیوست و این ایران از بین خواهد رفت و سخن‌ها به کردار بازی بود و از این حرف‌ها. که خب مشخص است که این نفوذی است که خود ابومنصور روی این قضیه داشته و خودش را می‌گوید نه اینکه رستم فرخزاد پیش‌بینی می‌کند که چهار صد سال بعد در زمان ابومنصور این اتفاق خواهد افتاد. به نظر من معقول است که بگوییم این حرفی است که او زده. ولی در نهایت من موافقم با فرمایش آقای خالقی مطلق که این حماسه ایران است هرچند استفاده سیاسی از زمان سامانی تا زمان کنونی هر سلسله که آمده هر کس که آمده به قول آقای رضاخانی کامیشن کرده و شاهنامه‌ای را پولش را داده اند نوشته‌اند و نقاشی کرده‌اند. قطعا‌ً‌ یک نیت سیاسی هم در پشت این بوده.

ولی در اینکه شاهنامه در ورای آن استفاده و سوء استفاده‌ها یک واقعیت حماسی برای مردم ایران دارد همانطور که ایلیاد و اودیسه حماسه مردم یونان است این هم جنبه حماسی این کتاب برای ما محفوظ است و این استفاده‌ها و سوء استفاده‌های سیاسی نباید این جنبه حماسی را برای ما بپوشاند.

 خالقی مطلق: اجازه بدهید یک اشاره کوتاه به موضوع عبدالرزاق بکنم. بی‌ربط نیست. درست است ابومنصور عبدالرزاق برای تهیه شاهنامه ابومنصوری به نثر یک برنامه و یک هدف سیاسی دارد. البته ما در اینجا به طور حتم نمی‌توانیم بگوییم که او هدف ملی نداشته. ولی این را نمی‌توانیم ثابت کنیم. آنچه که می‌توانیم ثابت کنیم و به یقین بیشتر نزدیک است این است که او یک برنامه سیاسی داشته. ولی فردوسی برنامه سیاسی نداشته به هیچ وجه و شاهنامه را هم به او سفارش نداده بودند. بلکه او برنامه (خیلی محتاطانه عرض می‌کنم) ادبی -ملی داشته. ادبی. ملی. هم می‌خواسته یک اثر ادبی از خودش به یادگار بگذارد و هم می‌خواسته به نظر خودش افتخارات تاریخ و فرهنگ گذشته کشورش را در زمانی که کشورش بعد از تسلط اعراب به تسلط ترکان افتاده به نظم بکشد و این را به نظم کشیده. این می‌شود هدف ملی فردوسی.

این را به هیچ وجه نمی‌شود انکار کرد. به ویژه از این جهت که در شاهنامه افکار ایران‌دوستی شاهنامه فراوان آمده. در آن زمانی که فردوسی زندگی می‌کرد، ایران به معنی ساسانیان وجود نداشت. فقط فردوسی سامانیان را می‌شناخت، حکومت خراسان را می‌شناخت. ولی در شاهنامه بیش از هزار بار از ایران صحبت می‌شود. درست است که این منابع منابع عهد ساسانی است ولی فردوسی آنها را اگر قبول نداشت و اگر اعتقاد نداشت نمی‌توانست بسراید. آن را با تمام احساسات ملی سرود.

وقتی که می‌گوید دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود، شما به زبان فارسی و هر زبان دنیا که این را ترجمه کنید اثر ملی خودش را می‌دهد و سخن شاعر و احساسات شاعر را نشان می‌دهد. آنجا که بهرام چوبین در ترکستان در دم مرگ به خواهرش سفارش می‌کند که وقتی من مردم «مرا دخمه درخاک ایران کنید». شما نمی‌توانید این احساسات را از این ابیات بگیرید. اگر بگیرید اگر منکر شوید یا نخوانده‌اید یا تحت تاثیر افکار امروزی واقع شدید. بنابراین شاهنامه یک اثر ملی است و این موضوع ملی دوستی و ایران‌دوستی فردوسی را نمی‌شود به هیچ وجه از شاهنامه گرفت. هرچه در این زمینه گفته شود یا از سوء‌نیت است یا از عدم مطالعه دقیق در شاهنامه است.

غلامحسین بقیعی

سرگرد غلامحسین بقیعی در سال 1300 در مشهد، در یک خانواده مذهبی تولد یافت. تحصیلات اولیه او از مکتب‏خانه شروع شد، سپس با اصرار مادر به مدرسه ابتدایی رفت ولی چون پدرش کاسبیِ پسر را به مدرسه رفتن ترجیح می‏داد، او را به شاگردی در یک دکان »پالان‏دوزی« فرستاد. مدتی در کارگاه‏های قالی‏بافی و کفش‏دوزی کار کرد و شبها به کلاس اکابر رفت.

در سال 1318 در امتحانات متفرقه ششم ابتدایی در مشهد شرکت کرد و قبول شد. سپس به استخدام ارتش درآمد و در ستاد لشکر مشهد به کار پرداخت. در تابستان 1320 در امتحانات ورودی آموزشگاه ستوانی قبول شد و به دانشگاه افسری در تهران معرفی گردید.

بقیعی در جریان گذراندن دوره افسری به درس خواندن ادامه داد و موفق به اخذ دیپلم متوسطه گردید. در سال 1323 دوره دانشکده افسری را با درجه ستوان دومی پیاده به پایان رسانید و مأمور خدمت در لشکر خراسان‏شد. در سال 1330 به عضویت سازمان نظامی حزب توده درآمد.

پس از کشف شبکه نظامی در سال 1332 درحالی‏که منتظر دریافت درجه سرگردی بود، در مشهد دستگیر و برای محاکمه به تهران برده شد. او در دادگاه نظامی ابتدا به مجازات اعدام و سپس به زندان ابد محکوم گردید و پس از گذراندن 13 سال در زندان‏های مشهد، تهران و برازجان، آزاد شد و به کار نویسندگی پرداخت.

در سال 1330 به عضویت سازمان نظامی حزب توده درآمد. پس از کشف شبکه نظامی در سال 1332 درحالی‏که منتظر دریافت درجه سرگردی بود، در مشهد دستگیر و برای محاکمه به تهران برده شد. او در دادگاه نظامی ابتدا به مجازات اعدام و سپس به زندان ابد محکوم گردید و پس از گذراندن 13 سال در زندان‏های مشهد، تهران و برازجان، آزاد شد و به کار نویسندگی پرداخت. طی دو دهه پرآشوب پس از شهریور 1320 صدها جوان ایران‏دوست با »انگیزه« مبارزه برای آزادی ایران به عضویت سازمان نظامی حزب توده درآمدند. او در دهم مهرماه 1388 درگذشت.

کتاب »انگیزه« علاوه بر آنکه سرگذشت عبرت‏انگیز یکی از فعالان سازمان نظامی افسران حزب توده و رمانی جذاب و سرگرم‏کننده است، خواننده را نیز با شرایط اقتصادی و سیاسی مردم در قرن گذشته آشنا می‏سازد و به گونه‏ای شیوا و تحسین‏برانگیز، کسب‏وکار، زندگی روزمره، تلخی‏ها و شیرینی‏ها، گفتگوها و لودگی‏ها و حتی اعتقادات و خرافات رایج آن دوران را برای خواننده و پژوهشگر امروز، بیان می‏کند.

شمارۀ 65 «آینۀ میراث»

شمارۀ 65 دو فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی آینۀ میراث (دوفصلنامۀ ویژۀ پژوهشهای ادبی و متن‌شناختی؛ دوره 17، شماره 65، پاییز و زمستان 1398) به صاحب‌امتیازی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب منتشر شد. فهرست مقالات و مطالب این شمارۀ آینۀ میراث به شرح زیر است:

سخن سردبیر

نقش حَجَر: سواد سنگ وقف‌نامۀ بقعۀ شاهچراغ (ع) / محمدصادق میرزاابوالقاسمی

دو دیوان در وصف طعام از شیرازِ قرن نهم هجری / سید محمدحسین حکیم

بعضی ویژگی‌‌های آوایی در تفسیر حدادی / امیرحسین آقامحمدی

گزارشی نویافته از پیوند رستم با خاندان کیانیان / رضا غفوری

بررسی ترجمه‌ای از مزامیر داود در کتابخانۀ نمازی خوی / حیدر عیوضی؛ احمد رنجبری حیدرباغی

واژه‌های گویشی و فنی در وقف‌نامه‌های آستان قدس رضوی / محسن رحیمی

تأمّلی در انتساب رسالۀ «نور ‌‌الهدایة» به جلال‌الدین دوانی (مطالعه‌ای متن‌محور بر بنیاد نظریّۀ «حدوث دهری» و آثار میرداماد) / حسین نجفی؛ حامد ناجی اصفهانی

پژوهشی در باب مقالت اول اخلاق ناصری و تهذیب الاخلاق مسکویه / زینب سادات ابطحی

سراج‌الدّین بلخی و ابیات نویافتۀ او در سه سفینۀ هم‌تبار / سارا سلیمانی کشکولی

ارتباط منظومۀ کوش‌‏نامه با پادشاهان کوش در هزارۀ قبل از میلاد در آفریقا / علی اصغر بشیری

بررسی انتقادی منابع شرح‌حال و سروده‌‌های روح‌الامین شهرستانی / محمد شادروی‌منش؛ کاوه اختری‌پور

بررسی نسخۀ خطی «الکفایة فی الفقه» نوشتۀ حسین بن مسعود فرّاء بَغَوی (516ق) / محمد عبدلی؛ محمدعادل ضیایی

صاحب امتیاز: مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب/مدیرمسئول: اکبر ایرانی/سردبیر: مجدالدین کیوانی/مدیر داخلی: یونس تسلیمی پاک/