پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

گاه‌نمای فردوسی

مارکار، نیکوکردار پارسی؛ نویسنده:نبی بهرامی(جدید آنلاین)

شهر یزد پُر است از بناها و ساختمان‌هایی که به اهمیت این سرزمین کهن و تاریخی ایران افزوده است. یکی از این بناها "مجموعه مارکار" نام دارد که توسط "پشوتن مارکار" احداث و وقف شده است.

پشوتن مارکار در سال ۱۲۵۰ خورشیدی در یک خانواده پارسی به دنیا آمد و عشق به ایران و دین زرتشت را از کودکی از پدر و مادر آموخت. او مردی بود فرهیخته و فرهنگ‌دوست و همواره به دنبال راهی برای خدمت به سرزمین اجدادی‌اش بود.

مارکار در سال ۱۳۰۱ پرورشگاه مارکار را تاسیس کرد. این پرورشگاه تا سال ۱۳۰۵ در ساختمان "ارباب رستم شاه جهان" قرار داشت و پس از آن به ساختمان "خانه شیرازی‌ها" انتقال یافت. پرورشگاه صرفا برای افراد بی‌سرپرست و کم‌بضاعت شهر یزد و روستاهای اطراف اختصاص داشت.

یک سال بعد با همت مارکار و هوشمندی "میرزا سروش لهراسب"، نماینده انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، دبستان پسرانه مارکار تاسیس شد. این دبستان با ۷۰ دانش‌آموز شروع به کار کرد. در کنار این دبستان کارگاه‌های پارچه‌بافی، زیلوبافی، جوراب و کشبافی، خیاطی و نجاری نیز ایجاد شد تا دانش‌آموزان ساعت بیکاری و فراغت خود به یادگیری این فنون بپردازند.

پس از گذشت شش سال که دانش‌آموزان اولین دوره دبستان را به پایان می‌برند٬ مارکار از حمایت آنها کوتاهی نمی‌کند و دبیرستان پسرانه‌ای توسط او برای دوره متوسطه در سال ۱۳۱۲ تاسیس می‌شود. این نیز در نظر گرفته شد که پس از دوران متوسطه در صورتی که دانش‌آموزان در دانشگاه‌های کشور قبول شوند هزینه آنها پرداخت شود.

با افزایش تعداد دانش‌آموزان دبستان پسرانه و پرورشگاه و دبیرستان٬ مارکار برای رهایی از خانه ‌اجاره‌ای و بالابردن سطح کیفی زندگی افراد تحت پوشش، اقدام به خریداری زمینی به مساحت یک صد هزار متر در یزد می‌نماید. در سال ۱۳۱۲ ساختمانی به مهندسی "برزو سهراب آقا" طراحی و شروع به کار می‌کند و یک سال بعد یعنی همزمان با تاسیس دانشگاه تهران و نیز همزمان با جشن‌های گشایش آرامگاه فردوسی٬ با حضور شخص مارکار که برای بار دوم به ایران سفر کرده است این ساختمان افتتاح می‌گردد. بنایی آبرومند که دارای دو دستگاه عمارت می‌باشد. یکی در جلو که دارای ۱۸ اتاق و یک سالن بزرگ برای دبیرستان و دبستان پسرانه با ظرفیت ۸۰۰ دانش‌آموز و دیگری عمارت پرورشگاه که دارای سه سالن خواب و ۹ اتاق مختلف و یک زیرزمین جهت ایجاد کارگاه آموزشی. با ظرفیت ۶۰ نفر. دو عمارت که در فاصله کمی از هم قرار دارند با دو راهرو زیبای سرپوشیده به هم وصل می‌شوند.

مارکار همزمان با ساخت میدان فرودوسی تهران، قول ساخت برج ساعت به نام فردوسی شاعر ایران زمین می‌دهد. این ساعت با نام "گاه‌نمای فردوسی" در سال ۱۳۲۱ در میدانی که رو‌به‌روی آموزشگاه مارکار قرار دارد، ساخته می‌شود، اگرچه امروز این ساعت به نام سازنده آن و به نام "ساعت مارکار" شناخته می‌شود.

آنچه که اکنون در شهر یزد به عنوان "مجموعه مارکار" شناخته می‌شود شامل مدرسه، پرورشگاه، برج ساعت است که در محله "تل" شهر یزد قرار دارد.

پشوتن مارکار در هیجدهم مهرماه ۱۳۴۴ خورشیدی دیده از جهان فروبست و با اقداماتش نام خود را در این دیار ماندگار کرد.

خاستگاه زبان پارسی

دکتر علیاشرف صادقی
موضوع سخن منشأ زبان فارسی ادبی معاصر است. زبانی که ما امروز فارسی می‌نامیم، در قرون اول بعد از اسلام، فارسی دری و در دورۀ ساسانی، دریگ نامیده می‌شده‌است. فارسی در دورۀ ساسانی به زبان رسمی آن دوره که ما امروز به‌غلط آن را پهلوی می‌نامیم، اطلاق می‌شده‌است. پهلوی در اصل نام زبان منطقۀ پهله، یعنی خراسان فعلی، از حدود شهر مرو و نیشابور تا قومس و گرگان قدیم بوده که بعد از اطلاق نام پهله به منطقۀ ری و نهاوند و همدان و آذربایجان و چند شهر دیگر در این حدود، پهلوی برای نامیدن گویش‌های این منطقه نیز به کار رفته‌است. درحقیقت گویش‌های قدیم پهلۀ اصلی، یعنی خراسان فعلی، با گویش‌های شهرهای ری و قم و اصفهان و همدان و آذربایجان، یک طیف یا پیوستار را تشکیل می‌داده که در اصطلاح، آن‌ها را گویش‌های شمال غربی ایران می‌نامند، در مقابلِ گویش‌های جنوب غربی، که «پارسیگ» یا به اصطلاح ایران‌شناسان، فارسی میانه، نمایندۀ شاخص آن‌ها بوده و فارسی دری دورۀ اسلامی و فارسی امروز ما نیز دنبالۀ همان است. اما زبان فارسی دری را امروز زبان نشئت‌یافته از خراسان می‌دانند. علت این امر این است که در اواسط دورۀ ساسانی، زبان فارسی میانه به‌تدریج همراه دیوانیان و سپاهیان از تیسفون یا مداین، پایتخت ایران، به خراسان منتقل شد و رفته‌رفته جای زبان پهلوی را که امروز آن را برای مشخص شدن «پارتی» می‌نامند، گرفت. آنچه درحقیقت به خراسان منتقل شد شکل تحول‌یافتۀ فارسی میانه بود که در پایتخت رایج بود و دری نامیده می‌شد. طبق اسناد و شواهد موجود، زبان پارتی در اواخر دورۀ ساسانی زبانی مرده بوده که مانویان و دیگران طبق سنّت به آن می‌نوشتند. زبان دری هنگام انتقال به خراسان از زبان پهلوی اشکانی یا پارتی به‌شدت تأثیر پذیرفت و بسیاری از واژه‌های آن مانند «شهر»، «مهر»، «پور»، «ژرف»، «ژاله»، «اشک»، و غیره را پذیرفت. همچنین صامت «ژ» که در زبان فارسی جنوبی یا فارسی میانه وجود نداشت از زبان پارتی وارد زبان فارسی دری شد. در آغاز فتح ایران، یعنی در قرن اول هجری، سپاهیان مسلمان به سرکردگی اعراب، به ماوراءالنهر، یعنی آسیای مرکزی امروز، حمله‌ور شدند و به‌تدریج آنجا را فتح کردند. زبان فارسی نیز به‌تدریج با این سپاهیان به ماوراءالنهر منتقل شد. ساکنان آن منطقه که سُغدی‌زبان و خوارزمی‌زبان بودند این سپاهیان و سایر کوچنده‌های داخل فلات ایران به آنجا را که فقط سرداران آن‌ها عرب بودند، عرب می‌پنداشتند و ازاین‌جهت آن‌ها را تاجیک نامیدند، یعنی تازی. زبان سُغدی تا اواسط قرن چهارم هجری در ماوراءالنهر رایج بود، ولی پس از آن زبان فارسی به‌کلی جای آن را گرفت و تنها در بعضی مناطق روستایی سُغدی باقی ماند. امروز گویش یغنابی در درّۀ رودخانۀ یغناب، از شاخه‌های رودخانۀ زرافشان در تاجیکستان، باقی‌مانده و تحول‌یافتۀ سُغدی است. خوارزمی نیز تا قرن هفتم در خوارزم رایج بود و بعد از آن ترکی جای آن را گرفت. زبان فارسی دری در زمان انتقال به ماوراءالنهر بعضی کلمات سُغدی را به وام گرفت؛ کلمات «نغز»، «جغد»، «چرخشت»، «ترت و مرت» به معنی «تارومار» که در شعر رودکی آمده، و غیره همه کلمات سُغدی است. البته تماس پیدا کردن فارسی دری با سایر گویش‌های شرق ایران نیز موجب وارد شدن تعدادی کلمه از این گویش‌ها به فارسی شد. تمام کلماتی که با «غ» آغاز می‌شوند مانند «غوک» به معنی قورباغه، «غلطیدن»، «غَر» به معنی کوه و غیره، از زبان‌ها و گویش‌های شرقی ایران که سُغدی نیز یکی از آن‌هاست گرفته شده‌اند. پس از کشف اسناد زبان بلخی در میانۀ قرن بیستم مشخص شد که کلمۀ «خدیو» نیز از زبان بلخی وارد زبان فارسی شده‌است. با روی کار آمدن سلسله‌های ایرانی در خراسان و ماوراءالنهر در قرن‌های سوم و چهارم هجری، زبان این منطقه، یعنی فارسی دری، زبان رسمی دربارها و زبان متون ادبی و علمی شد و از آنجا به‌تدریج به سایر نقاط ایران منتقل شد. این زبان هنگام فتح ایران به دست اعراب به‌تدریج تحت تأثیر زبان عربی قرار گرفت و کلمات قرضی زیادی از عربی وارد آن شد. بی شک کلماتی مانند «کافر»، «حج»، «زکات»، «خمس»، «اذان» و غیره از اولین کلماتی هستند که وارد فارسی شده‌اند، اما بعدها دبیران و نویسندگان و دانشمندان برای تفنّن و تزیین نوشته‌های خود تعداد زیادی کلمات غیرضروری را نیز وارد فارسی کردند. مقداری از کلمات قرضی عربی نیز کلمات و اصطلاحات علمی‌ای هستند که واضع آن‌ها خود ایرانیان بودند که به عربی می‌نوشتند. تعداد کلمات عربی در نوشته‌های فارسی تا اواسط قرن ششم به حدود پنجاه و گاهی شصت درصد می‌رسید. با هجوم ترکان آسیای مرکزی به ایران و تشکیل سلسله‌های ترک‌زبان و ورود غلامان ترک به دربارها و سپاه ایران، بعضی کلمات ترکی نیز رفته‌رفته وارد فارسی شد. نگاهی به تاریخ بیهقی و سیاست‌نامه و غیره نشان می‌دهد که در این دوره تعداد کلمات ترکی راه‌یافته به فارسی بسیار اندک بوده‌است، اما با حملۀ مغولان، که بدنۀ سپاهیان آنان ترک بودند، هجوم کلمات ترکی همراه با کلمات مغولی به زبان فارسی شدت گرفت. از کلمات مغولی باقی‌مانده از این دوره باید از «آقا»، «خان» و «خانم» که در ترکی هم وارد شده‌اند، «یاسا»، «ایلغار» و غیره یاد کرد. با استقرار قبایل ترک در آذربایجان و تشکیل سلسله‌های ترک‌زبان آق‌قویونلو و قره‌قویونلو، و به دنبال آن‌ها با روی کار آمدن صفویان که سپاه یا قشون آن‌ها را قبایل قزلباش تشکیل می دادند که از هفت قبیلۀ ترک تشکیل شده‌بود، ورود کلمات ترکی به فارسی باز هم بیشتر شد. به‌ویژه اصطلاحات نظامی مانند «یوزباشی»، «مین‌باشی»، «قلعه‌بیگی»، مرکب از قلعۀ عربی و بیگی ترکی به معنی دژبان امروزی، و اصطلاحات دولتی مانند «ایشیک‌آقاسی»، «قوللرآقاسی» و «بیگلربیگی» هم یادگار این دوره است. در دورۀ صفویه رفته‌رفته ایران از راه کشور عثمانی ترک‌زبان با مظاهر تمدّن جدید آشنا شد. تعدادی از کلمات مربوط به اختراعات جدید مانند «باروت»، «توپ»، «توپخانه» که جزء دوم آن فارسی است، «خمپاره» که خود از «خمبرۀ» فارسی وارد ترکی شده، «ساچمه»، «گلنگدن»، «قنداق»، «تفنگ» که باز احتمالاً از فارسی وارد ترکی شده، «مغازه» که راه دورودرازی را پیموده‌است تا سرانجام وارد ترکی عثمانی شده، از راه ترکی عثمانی وارد فارسی شد. با روی کار آمدن سلسلۀ قاجار و تماس و رفت‌وآمد با روسیه، به‌تدریج راه ورود کلمات روسی نیز به زبان فارسی باز شد. البته ارتباط با روس‌ها به دوران‌های قدیم‌تر بازمی‌گردد، اما در زمان صفویه با رفت‌وآمد ایلچیان، یعنی سفرا، میان روسیه و ایران این تماس‌ها بیشتر شد و ورود اولین کلمات قرضی روسی به فارسی به آن دوران بازمی‌گردد. مثلاً کلمه «کاپیتان» که در فرهنگ‌های معاصر آن را از فرانسه مأخوذ دانسته‌اند، در زمان صفویه از روسی وارد فارسی شده‌است. این کلمه نخستین بار در عالم‌آرای عباسی به چشم می‌خورد که در سال 1066 به فارسی نوشته شده‌است. تلفظ فرانسۀ این کلمه که شکل روسی آن هم از آن گرفته شده کاپیتِن است نه کاپیتان. ازآنجاکه تعداد زیادی از کلمات روسی در اصل از فرانسه به قرض گرفته شده‌اند، بعدها فرهنگ‌نویسان ما که با زبان روسی آشنا نبودند تصور کرده‌اند که این کلمات از فرانسه به فارسی راه یافته‌اند. مثلاً کلمات «بانک»، «باله»، «ماشین»، «بنزین» و غیره، همه از روسی وارد فارسی شده‌اند. تعدادی از نام‌های خوراکی‌ها و غذاها مانند «شکلات»، «نان بُلکی»، «نان سوخاری» و غیره و نیز نام بعضی لباس‌ها و کلمات وابسته به آن‌ها مانند «سارافون»، «شابلون»، «شابگا» به معنای شاپو، از روسی وارد فارسی شده‌اند. نیز بسیاری از اصطلاحات مربوط به اتومبیل مانند «باک»، «ساسات»، «رُل» به معنی فرمان که در روسی «رول» تلفظ می‌شود، «کاپوت»، «بوکسل»، «بوکس و باد»، و غیره منشأ روسی دارند. آغاز آشنایی عمیق‌تر با روسی و رفت‌وآمد بیشتر به روسیه به زمان فتحعلی‌شاه و عباس‌میرزا برمی‌گردد که عده‌ای برای یادگرفتن فنون جدید به روسیه اعزام شدند. در همین ایام، رفت‌وآمد به انگلستان و فرانسه نیز آغاز شد. میرزا ابوالحسن ایلچی شیرازی و میرزا صالح شیرازی از نخستین کسانی بودند که به انگلستان رفتند و با انگلیسی آشنا شدند. در زمان عباس‌میرزا به غیر از روس‌ها عده‌ای از نظامیان فرانسه نیز برای تعلیم سپاهیان ایران به استخدام دولت ایران درآمدند. خود عباس‌میرزا نیز به آموختن زبان فرانسه و انگلیسی روی آورد. پس از وی، در دوران پادشاهان قاجار، به‌ویژه از زمان ناصرالدین‌شاه به‌بعد، اعزام محصلین ایرانی به کشور فرانسه آغاز شد و در دربارها نیز مترجمین فرانسه به کار مشغول بودند. اعتمادالسلطنه، وزیر ناصرالدین‌شاه نیز فرانسه‌دان بود. تقریباً از این زمان به‌بعد زبان دوم درس‌خواندگان ایرانی‌ها زبان فرانسه شد و مترجمین متعددی شروع به ترجمۀ کتاب‌های علمی و ادبی از این زبان کردند. این امر راه ورود کلمات فرانسوی را به زبان فارسی باز کرد و ابتدا اکثر لغات علمی جدید در نوشته‌ها به زبان فرانسه بود، ولی بعضی از متخصصان شروع به برگرداندن آن‌ها به اصطلاحات عربی کردند. کلمات «فیزیک»، «شیمی»، «فیزیولوژی»، «پاتولوژی»، «آرکئولوژی»، «لیسه»، «لابراتوار»، «بتن‌آرمه» و غیره از همین زبان وارد فارسی شد. اصطلاحات پزشکی جدید نیز به‌کلی از فرانسه گرفته شد. لغات عمومی‌تر مانند «پست»، «تلگراف»، «تلفن»، «اتوبوس»، «تاکسی»، «مُد»، «مینیاتور»، «هتل»، «آسانسور»، «رستوران»، «سینما» و حتی کلماتی که معادل فارسی داشت مانند «ایده»، «مرسی»، «نرمال»، «پاسپورت» و غیره هم وارد فارسی شد که بسیاری از آن‌ها امروز نیز جزء واژگان زبان رسمی و معیارند. با بسیاری از این کلمات و نیز کلمات روسی واژه‌های مرکب و مشتق فراوانی نیز ساخته شد که امروز در زبان کاربرد دارند: مانند «ماشین‌سازی»، «باطری‌سازی»، «رادیات‌سازی» در زبان گفتار، «ماشین‌نویس»، «ماشین‌نویسی»، «فیلم‌ساز»، «فیلم‌نامه»، «موتوری»، «ماشینی»، «آپاراتی»، «الکترومغناطیسی»، «اسپانیولی» و غیره. در این دوره تعدادی از کلمات روسی متروک شد و جای آن‌ها را به‌تدریج معادل‌های فرانسۀ آن‌ها گرفت، مانند شاپو به‌جای شابگا، سیمان به‌جای سِمِنت، اتومبیل به‌جای ماشین، که البته ماشین هنوز در زبان گفتار کلمه‌ای عادی است. بعد از جنگ جهانی دوم و جایگزین شدن زبان انگلیسی به‌جای زبان فرانسه، رفته‌رفته کلمات انگلیسی نیز وارد زبان فارسی شد. از این دوره به‌بعد آموزش زبان فرانسه در دبیرستان‌ها و دانشکده‌ها به‌تدریج مطرود شد و جای آن را آموزش زبان انگلیسی گرفت. بااین‌همه، روند ورود کلمات فرانسه به فارسی تا اواخر دهۀ سی همچنان ادامه داشت، اما از اوایل دهۀ چهل و بازگشتن درس‌خواندگانِ کشورهای آمریکا و انگلستان به ایران و ورود تعدادی از آن‌ها به دانشگاه‌ها و ترجمۀ کتاب‌های انگلیسی، ورود کلمات انگلیسی به زبان فارسی شتاب بیشتری گرفت. البته قبل از این دوره تعدادی از لغات و اصطلاحات مربوط به اتومبیل مانند «دینام»، «دلکو»، «داشبورد»، «پین»، «پنچر»، «اگزوز»، و غیره وارد زبان فارسی شده‌بود، اما کلماتی مانند «سوپرمارکت»، «دراگ‌استور»، «کانتِینِر» که امروزه در زبان گفتاری کانتینر تلفظ می شود، «تریلِر»که باز تریلی تلفظ می‌شود، و «تانکر»، «تایپ» به‌جای ماشین‌نویسی، «سینما اسکوپ»، «اسپری» و غیره، همۀ این‌ها از دهۀ چهل وارد فارسی شد. امروز تقریباً تمام لغات و اصطلاحات جدید، از انگلیسی به فارسی می‌آیند. کلمات «رِسیوِر»، «موبایل»، «فاکس»، «تله‌فاکس»، «اس‌ام‌اس»، «مِسِِج»، «کامپیوتر»، «هارد»، «رَم»، و تمام اصطلاحات دیگر مربوط به رایانه (یعنی کامپیوتر) مأخوذ از انگلیسی است. اصطلاحات عمومی‌تر نیز از انگلیسی وارد شده‌اند مانند «هَندآوت» به‌جای پلی‌کپی فرانسه، «ترانس‌پرنسی» به‌جای ترانس‌پارانت فرانسه، «زیراکس» مخفّف زیراکس‌کپی به‌جای «استَنسیل» که امروز متروک شده و بعضی اصطلاحات ورزشی مانند «اِسپَک» که قبلاً آبشار گفته می‌شد، «هاکی»، «اسکیت» که قبلاً پاتیناژ گفته می‌شد، «واترپلو» و غیره. اما در مقابل جریان ورود لغات خارجی، از اوایل سلطنت رضاشاه، به دنبال تمایلات ملی‌گرایانه که به‌تدریج در ایران راه پیدا می‌کرد، عده‌ای به فکر پاک کردن زبان فارسی از لغات بیگانه افتادند. در این جریان، ابتدا هدف اصلی بیرون راندن لغات ترکی و عربی بود. نخست عده‌ای که بیشتر آن‌ها نظامی بودند شروع به ساختن کلمات «ارتش»، «دژبان»، «ستوان»، «پادگان»، و واژه‌های دیگری در برابر «قشون»، «قلعه‌بیگی»، «نایب»، «ساخلو» و غیره کردند و چنان‌که می‌دانیم همۀ این لغات امروز جزء لغات رسمی هستند. سپس جمع دیگری شروع به ساختن لغات فارسی در مقابل لغات عربی کردند و دامنۀ این کار در گسترش بود تا دانشمندانی از قبیل فروغی و همفکران او به این فکر افتادند که وضع لغات را به نهادی رسمی که بعداً فرهنگستان نامیده شد بسپارند. ازاین‌رو، در سال 1314 سازمانی به نام «فرهنگستان ایران» به‌ وجود آمد که فروغی و عده‌ای از دانشمندان بنام آن زمان عضویت آن را داشتند و وضع لغات جدید در مقابل اصطلاحات علمی قدیم (عمدتاً فرانسه و بعضی لغات عربی و ترکی) را در دست گرفتند. اکثر لغات مربوط به گیاه‌شناسی، جانورشناسی و بعضی رشته‌های دیگر علمی که تا آن زمان به فرانسه یا عربی بود به فارسی برگردانده شد. لغات «مهره‌داران» در مقابل ذوفِقار عربی، «قاب‌بالان»، «پابرسران»، «آبزیان»، «دولپه‌ای‌ها» در مقابل ذوفَلقَتِین عربی، «گرده‌افشانی»، «کاسبرگ»، «گلبرگ» و غیره یادگار آن نهاد است. همچنین لغات «دانشگاه»، «دانشکده»، «دانشیار» از ساخته‌های آن دوره است. با پیدایش گرایش وضع لغات فارسی در مقابل لغات خارجی در جامعه، عده‌ای از دانشمندان و ادبا نیز رأساً دست به ساختن لغات فارسی‌تبار در مقابل معادل‌های غربی یا گاهی عربی زدند. اصطلاحات «روان‌شناسی» در مقابل پسیکولوژی، «بازیگر» در مقابل آرتیست روسی، «گزارش» در مقابل راپُرت روسی، «روشمند» در مقابل مِتُدیک، «گزارشگر»، «پژوهشکده»، «خودکفایی»، «کارایی» در مقابل اِفیشِنسی، «همه‌پرسی» در مقابل رفراندوم، «جهان‌بینی» در مقابل وِلت اَن شاونگ آلمانی، «ابرقدرت» در مقابل سوپرپاور، «ماهواره» در مقابل سَتلایت که ابتدا قمر مصنوعی گفته می‌شد، «پیوستار» در مقابل کنتینوئوم، «رویکرد» در مقابل اَپروچ، «چالش» در مقابل چَلِنج، «تنش» در مقابل تِنشِن و غیره، همه به دست افراد مختلف ساخته شده‌اند. این کلمات امروز همه جزء کلمات رسمی و معیارند. در این میان شماری ‌از ترکیبات نیز به‌صورت تحت‌اللفظی از فرانسه یا انگلیسی ترجمه شده‌اند. مانند «نقطۀ نظر» در مقابل پوان دو وو فرانسه و پوینت آو ویو انگیسی، «حساب کردن روی کسی» که ترجمۀ کنتِ سور کلکن از فرانسه است، «حساب جاری» در مقابل کنت کوران، «پُل هوایی» در مقابل اِیر بریج به انگلیسی، «بازار مشترک» در مقابل مَرشه کومَن فرانسه و غیره. در سال 1350 فرهنگستان دیگری به‌جای فرهنگستان ایران که بعد از 1320 به‌تدریج فعالیت‌های آن متوقف شده‌بود تأسیس شد. این فرهنگستان «فرهنگستان زبان ایران» نام گرفت و تا 1357 که انقلاب اسلامی ایران روی داد مشغول فعالیت بود. فرهنگستان در این سال‌ها جزوه‌هایی به نام «پیشنهاد شما چیست؟» منتشر می‌کرد و در آن‌ها لغات انگلیسی رشته‌های مختلف علمی را همراه با معنی و معادل‌های فارسی آن‌ها منتشر می‌کرد و آن‌ها را به داوری می‌گذاشت تا بعداً پیشنهاد نهایی را به تصویب شورای فرهنگستان برساند. در این سال‌ها، حدود 6500 واژه در این جزوه‌ها پیشنهاد شد که تنها معدودی از آن‌ها به تصویب رسید. ازآنجاکه واژه‌های پیشنهادی این فرهنگستان اساساً با ریشه‌های پهلوی و اوستایی ساخته شده‌بود و از شفافیت کافی برخوردار نبود، تنها معدودی از آن‌ها را جامعه پذیرفت که از آن میان می‌توان به کلمات «رایانه»، «همایش» و «رسانه» اشاره کرد که امروز در نوشته‌ها به کار می‌روند.

توس در گذر تاریخ

 ویژه نامه قصه ی توس - علیرضا شریفی

توس در گذشته به ناحیه ای بزرگ گفته می شد که چهار شهر مهم داشت: تابران، نوغان، رادکان و تروغبذ. تابران بزرگ ترین آن ها و مقر حکومت بود. اکنون نوغان یکی از محلات مشهد است و تروغبذ یک شهرک ییلاقی است با رستوران های فراوان در غرب مشهد. رادکان هم دهستانی است در ۷۴کیلومتری جاده مشهد-قوچان.

با توجه به این که تابران شهری مهم تر بود، به تدریج عنوان «توس» برای همین شهر به کار رفت؛ چنان که نیشابور هم در گذشته های دورتر نام ناحیه ای بوده است؛ شهر کنونی را ابرشهر می نامیده اند و دیگر شهرهای آن ناحیه نام هایی دیگری داشته اند و سپس «نیشابور» به همان ابر شهر اطلاق شده است. توس در گذشته در شرق و شمال شرقی خود شهرهای آباد و پررونق بلخ و سمرقند و بخارا را داشت. از سوی دیگر جاده ابریشم هم از آن می گذشت. با توجه به این که آن زمان خبرها در شرق بود و نه در غرب، توس حکم یک چهارراه فرهنگی را داشت و می توانست از تحولات سویه های خود بهره ببرد.

سیاستمدار یا خائن

وقتی تاریخ توس را می خوانیم؛ به نام «کنارنگ توس» هم برمی خوریم. در تاریخ توس، این نام مهم است چون او کسی است که در زمان شکست یزدگرد سوم مرزبان توس بود. گفته شده که کنارنگ نخست یزدگرد را با هدیه های گرانبها پذیرا شد اما با این بهانه که توس گنجایش موکب چهار هزار نفری همایونی را ندارد، عذر یزدگرد را خواست. کنارنگ کار یزدگرد را پایان یافته می دید به همین دلیل هم زمان با مسلمانان وارد مذاکره شد. یزدگرد به ناچار راهی مرو شد؛ ولی حاکم مرو هم به او خیانت کرد و او آن قدر تنها ماند که به دست آسیابانی کشته شد. کنارنگ در گفت وگوهای خود با مسلمانان شرط کرده بود که اگر به او امان دهند، وی نیز در فتح نیشابور به آن ها کمک می کند و این اتفاق رخ داد. با این حال دشوار است که کنارنگ توس را خائن بنامیم چون پیش بینی های او درست بود؛ ولی هر چه بود توس فتح شد و خاندان کنارنگ تا پایان عصر اموی بر این شهر حکومت کردند.

در دوران بنی امیه، توس رونقی نداشت تا آن جا که واقعه مهم آن آمدن خواجه ربیع بن خثیم -یکی از یاران ابن مسعود، صحابی بزرگ پیامبر(ص)- به خراسان در سال های ۳۵ تا ۳۶ هـ ق بود. وی در سال های ۶۱ تا۶۳ درگذشت و در محل زندگی اش نوغان دفن شد. آرامگاه او اکنون یکی از زیارتگاه های معروف مشهد است و در صحن های وسیع آن مردگان را دفن می کنند.

توس در عصر عباسیان

در این دوره وقایع مهمی در خراسان روی داد؛ به ویژه که ابومسلم با سیاه جامگانش نقش مهمی در به قدرت رسیدن عباسیان داشت از سوی دیگر هنگامی که «امین» در صدد عزل برادرش مامون از ولایت عهدی برآمد، مامون با حمایت مردم خراسان، به مخالفت با برادر پرداخت و مرو را پایتخت خود قرار داد.

واقعه مهم دیگر دعوت مامون از امام رضا(ع) و آمدن ایشان به توس بود. واقعه ای که تاثیری ژرف و همیشگی بر این شهر نهاد.

در سال ۱۹۸ هـ.ق پس از فتح بغداد و کشته شدن امین خلیفه عباسی، مامون خلافت را برعهده گرفت. وی تا سال ۲۰۴ در مرو بود و سپس به بغداد رفت. یکی از کسانی که به مامون در جنگ هایش با امین کمک بسیار کرد، طاهر ذوالیمینین بود. به همین دلیل او والی خراسان شد.

در زمانه طاهریان؛ توس در سایه نیشابور

طاهر ذوالیمینین پس از آن که به امارت خراسان رسید و جای پای خود را محکم کرد؛ درصدد استقلال برآمد. این بود که فرمان داد نام خلیفه را از نمازجمعه حذف کنند. این اقدام اگر چه دلیرانه و بزرگ بود؛اما دیری نپایید که او به گونه ای مرموز درگذشت. پس از وی فرزندانش حکومت را در دست گرفتند و مقر حکومت همه آن ها همانند پدرشان نیشابور بود. از این رو توس در سایه نیشابور قرار گرفت. آخرین حکمران طاهریان، محمدبن طاهر بود؛ فردی ضعیف که در برابر لیث صفار شکست خورد و دودمان خود را بر باد داد.

در روزگار صفاریان، توس شهری مهم بود

به نوشته محمدرضا قصابیان در کتاب تاریخ مشهد: دوران امارت صفاریان بر خراسان، مقارن بود با نیمه دوم قرن سوم هـ.ق که توس اگر چه در این زمان کرسی نشین حکومت صفاری نیست، اما از شهرهای عمده خراسان به شمار می آمد. با درگذشت یعقوب لیث صفار در ۲۶۵ هـ.ق امارت به برادرش عمرولیث رسید و چون میان او و خلیفه عباسی اختلاف افتاد، به خاطر طمع عمرولیث به ماوراءالنهر، امیر صفاری به تحریک خلیفه، درگیر جنگ با امیر اسماعیل سامانی گردید که از او شکست خورد و به اسارت امیر سامانی درآمد. (قصابیان۶۲،۱۳۷۷)

دوران طلایی

حاکمیت سامانیان برای توس و خراسان فرصتی فوق العاده بود. در این زمان توس جان تازه ای گرفت و توانست برای همیشه نقش خود را در تاریخ و فرهنگ ایران تثبیت کند. یکی از کسانی که در این عصر تاثیر به سزایی در ارتقای جایگاه توس داشت، ابومنصور محمد بن عبدالرزاق بود. این همان است که شاهنامه منثور را فراهم آورد. ابومنصور از خاندان کنارنگ و از سوی سپه سالار خراسان به عنوان حاکم توس برگزیده شده بود.

در سال ۳۳۶ هـ.ق ابومنصور علیه نوح بن نصر سامانی دست به قیام زد. این قیام به جایی نرسید. در نتیجه او از مقام خود عزل و به ری تبعید شد. اما وی سه سال بعد برگشت و باز حاکم توس شد و بعد هم به سپه سالاری کل خراسان رسید. در همین دوره دوم بود که کارهای فرهنگی بزرگی انجام داد. وقتی که زندگی ابومنصور را در تاریخ مطالعه می کنیم بهتر متوجه می شویم که چرا فردوسی او را این گونه ستوده است:

یکی پهلوان بود دهقان نژاد دلیـر و بـزرگ و خـردمـنـد و راد

پـژوهـنـده روزگـار نـخـسـت گذشته سخن‌ها،همه بازجست

بنابراین باید از نقش موثر ابومنصور در سرودن شاهنامه غافل نبود و ای بسا که اگر او نبود، سرایش شاهنامه هم آغاز نمی شد.

سامانیان حدود یک سده حکومت کردند و دوران حکومت آن ها از درخشان ترین دوره های تاریخی پس از اسلام در خراسان و توس به شمار می رود. آن ها به زبان فارسی رسمیت بخشیدند و در گسترش فرهنگ ایرانی بسیار کوشیدند.

توس در روزگار غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان

در سال ۳۸۹ دولت سامانی سقوط کرد، آن هم به دست گروهی از غلامان ترک که خود به آن ها قدرت داده بودند. حکمران توس در زمان سلطان محمود غزنوی ابوالحارث ارسلان جاذب بود.در دوره حکومت وی، توس موقعیت خود را حفظ کرد به طوری که یکی از مراکز چهارگانه خراسان بزرگ به شمار می رفت. در سال ۴۳۲، به همان شیوه ای که غزنویان قدرت یافته و سامانیان را برانداخته بودند سلجوقیان توانستند قدرت بیابند و غزنویان را براندازند. خواجه نظام الملک توسی وزیر قدرتمند ملکشاه سلجوقی بود و انتظار می رفت صدارت او، توس را در موقعیت برتری قرار دهد، اما این اتفاق نیفتاد و انتظارات برآورده نشد؛حتی با یورش ترکان غز، توس به شدت آسیب دید و رو به ویرانی گذاشت. مدتی بعد هم «قراختاییان» به توس تاختند و بر ویرانی ها افزودند.

سلطان سنجر پس از آزادی از اسارت ترکمانان، در پی آن بود که خرابی ها را آباد کند. اقدامات او به جایی نرسید چون در سال ۵۵۲ هـ.ق درگذشت و انحطاط سلجوقیان شدت گرفت. در سال ۵۷۳ هـ.ق خاندانی از فرمانروایان خوارزم به قدرت رسیدند پس از سلطه کامل آنان بر خراسان توس برای مدتی کوتاه روی آرامش را دید تا این که در ۶۱۷هـ.ق مغول ها حمله کردند.

مغول ها و ایلخان ها

در سال ۶۱۷هـ.ق دو تن از سرداران چنگیز در تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه به خراسان رسیدند و پس از گذر از نیشابور راه توس را در پیش گرفتند. این دو سردار مغولی با اعزام ایلچی به نزد امرای خراسان آمدند و آنان را به قبول «ایلی» (اطاعت از حکومت مغول) دعوت کردند، لذا در فتح توس، چون قرای شرقی نوغان و توابع، دعوت مغولان را پذیرفتند از انهدام دور ماندند، اما دیگر نقاط توس از جمله تابران که در صدد مخالفت برآمده بود، مورد حمله قرار گرفت و بسیاری از ساکنان آن قتل عام شدند. خرابی و قتل و غارت در توس پس از اولین تهاجم مغولان پایان نپذیرفت و حوادثی باعث شد تا توس بار دیگر مورد حمله مغولان قرار گیرد و به ویرانی و انهدام توس افزوده شود.(قصابیان۷۴،۱۳۷۷)

پس از تسلط مغول ها بر توس، شورش هایی در این شهر رخ داد که حاصلی جز ویرانی بیشتر برای توس نداشت. گفته می شود پس از حمله مغولان تنها ۵۰ خانه مسکونی در توس باقی مانده بود. آبادسازی توس، با پیوستن خواجه نصیرالدین توسی به دستگاه هلاکوخان، آغاز شد. «مرکزیت توس در قرن هفتم به انضمام توجه خواجه نصیرالدین توسی سبب شد که توس زودتر از ولایت خراسان، فترت ویرانی عهد مغول را پشت سر بگذارد و آبادانی از دست رفته را بازیابد، چنان که در نیمه دوم قرن هفتم به درجه ای از اهمیت رسید که سکه در آن ضرب می شد.» (همان. ص۷۶)

شکست توس

توس پس از حاکمیت مغول ها، مدتی (در نیمه اول قرن هشتم) در دست سربداران قرار گرفت؛ در این مدت توس چند بار میان سربداران و آل کرت که در هرات و پیرامون آن حکومت داشتند و نیز «جان قربانی ها» دست به دست می شد تا این که نوبت به تیمور رسید. تیمور که از نوادگان چنگیز بود، خود توس و کلات را با سپاهش فتح کرد. در سال ۷۹۱ وقتی خبر محاصره امیر تیمور قوت گرفت حاجی بیک جان قربانی، حاکم توس، به کمک سربداران قیام کرد. هنگامی که تیمور از شورش توس آگاه شد، پسرش میران شاه را با سپاه به خراسان فرستاد. میران شاه پس از در هم شکستن سربداران که برای کمک به جان قربانی عازم توس بودند، سبزوار را تصرف و سلسله سربداران را منقرض کرد؛ بعد هم به هرات رفت و سلسله آل کرت را از میان برداشت.

«چون محاصره توس به طول انجامید و امیر آق بوقا از فتح آن شهر عاجز ماند، با اعزام ایلچی از میران شاه کمک خواست و میران شاه که در این زمان از فتح هرات آسوده شده بود با سپاهی فراوان به طرف توس روانه شد. با رسیدن سپاه میران شاه، حاکم توس و مردم شهر از مقاومت ناامید شدند و چون حاکم توس سقوط شهر را حتمی دید شبانه گریخت و شهر و نزدیکان خود را به دست دشمن رها کرد. استحکامات توس به راحتی در مقابل تهاجم سپاهیان میران شاه در هم شکست و شهر به تصرف لشکریان میران شاه و آق بوقا درآمد. سپاهیان میران شاه به خاطر حمایت و جانب داری از اهالی توس از حاجی بیک به قتل و غارت پرداختند و شهر توس را ویران کردند و بیش از ده هزار تن از اهالی آن جا را به قتل رساندند.(همان. ص۷۸و۷۹)

بعد از این حوادث، توس دیگر نتوانست کمر راست کند. پس از سال ۷۹۱هـ.ق کسانی چون شاهرخ میرزا و بایسنقر میرزا سعی کردند این شهر را آباد کنند، ولی ظاهرا اوضاع خراب تر از این حرف ها بود و کاری از دست آنان ساخته نبود. اما هم چنان که توس اهمیت خود را از دست می داد در حاشیه آن حوادث دیگری در جریان بود؛«دهکده کوچک سناباد از اوایل قرن هفتم تا قرن نهم رو به آبادی نهاد و در قرن نهم به قول حمدا... مستوفی تبدیل به شهرچه ای شد و در این دوران براساس شهرهای چهارگانه توس نام شهر جدید(مشهد توس) نیز افزوده شد که به واسطه قرب جوار شهرهای توس و مشهد در کتاب های تاریخ نام توس و مشهد یک جا ذکر شده است و اغلب کلمه مشهد را بر توس مقدم داشته و مشهد توس نوشته اند. در دوران سلطنت شاهرخ میرزا، مشهد توس در مقایسه با دوران های قبل رونق بیشتری یافت و کلمه مقدس بر مشهد افزوده شد و توس در این دوران با گسترش روزافزون مشهد به تدریج اهمیت خود را از دست می داد، به ویژه که شاهزادگان تیموری به آبادانی مشهد توجهی خاص مبذول می داشتند و این عامل نیز بر ویرانی توس تاثیر داشت... با ظهور دولت صفویه در اوایل قرن دهم که توجه خاصی به امور مذهبی داشتند و وجود مرقد امام هشتم(ع) در مشهد که مورد احترام ویژه صفوی قرار داشت و نیز به خاطر بی آبی تابران و با گسترش بیشتر مشهد، توس باز هم رو به ویرانی گذاشت و به مرور عناصر و اجزای شهری خود را از دست داد و به آبادی و شهری کوچک و کم اهمیت تبدیل گردید، به گونه ای که دیگر نتوانست هیچ گاه به رقابت با همسایه سعادتمند خویش بپردازد از آن پس اگر هم نامی از توس برده شده، منظور تمام ولایت و همه دشت توس بوده که شهر مشهد هم در قلب آن جای داشته است. توس از قرن نهم هـ.ق به بعد، دیگر روی آبادانی ندید و باقی مانده اهالی آن نیز به مشهد کوچ کردند و این شهر به کلی فراموش شد.»(همان. ص۸۰ و ۸۱)

گفته می شود مردم توس، مردمانی جسور و شجاع بودند؛ از این رو به سادگی با فاتحان کنار نمی آمدند. این که سیاه جامگان از خراسان و توس بودند، بی دلیل نبود. این خطه هم چنان که بزرگان زیادی در عرصه فرهنگ داشت در عرصه پایداری و مبارزه هم چهره هایی شاخص داشته است. شاید اگر پس از مغولان، تیمور بار دیگر خاک توس را به توبره نمی کشید، اکنون هم می توانستیم چنین شهری را در روی نقشه جغرافیا داشته باشیم. گذشته از این ها اگر ما سرودن شاهنامه را مهم ترین و بزرگ ترین رخداد فرهنگی پس از اسلام تاکنون در ایران بدانیم، توس جایی بود که شرایط و زمینه های وقوع چنین رخدادی را در خود داشت. این شهر باید از نظر فرهنگی بسیار بسیار ریشه دار باشد تا بتواند پس از حدود چهار قرن دوباره نهالی را به درختی تناور و بی مانند تبدیل کند و در دل خود بپروراند. توس رسالت تاریخی خود را بهتر از هر جای دیگر انجام داد. زمانی بود که کوه های هزار مسجد و بینالود حافظ و نگهبان او بودند و دشت میان این دو برایش منبع خیر و برکت و نعمت بود. اما «زمانه دگر گشت» و این شهر هم دگرگون، فرسوده و تقریبا ناپدید شد؛ در واقع از آن «به جز نام» و چند خرابه چیزی باقی نمانده است. ولی آیا ما می توانیم این شهر را که دینی گران بر گردن ما دارد از یاد ببریم.

روضه منوره امام رضا (ع)


سید محسن میرزاده
حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) بیش از هزار و دویست سال است که به عنوان یکی از اماکن مقدس و مذهبی در ایران بر شیفتگان و محبان اهل بیت پیامبر گرامی اسلام (ص) پرتو افشانی می کند و میلیونها دل را از سراسر جهان در قرون و اعصار به طرف خود جلب کرده است و روز به روز بر شکوه و وسعت آن افزوده می شود.
شکل گیری حرم مطهر امام رضا (ع) از اوائل قرن پنجم هجری قمری با ساخت بنای زیبا و باشکوه روضه منوره بر فراز مرقد شریف حضرت آغاز شد، و این اولین و قدیمی ترین بنای حرم مطهر محسوب می شود، روضه منوره که پذیرای پیکر مطهر حضرت امام رضا (ع) شده است و معنوی ترین نقطه حرم، محسوب می شود زیر گنبدی زرین و باشکوه قرار دارد که هسته مرکزی بناهای آستان قدس رضوی را تشکیل می دهد. این بنا تقریباً به شکل مربع می باشد و پس از توسعه به حدود 139 متر مربع افزایش یافته است.
یکی از کارشناسان واحد حرم شناسی حرم مطهر امام رضا (ع) گفت: ساخت روضه منوره حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) به سال 400 هجری بر می گردد.
به گزارش روابط عمومی پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی سید محسن میرزاده افزود: شکل گیری و ساخت بنای حرم مطهر رضوی با ساخت روضه منوره در اوایل قرن پنجم هجری قمری آغاز شده است و نخستین و قدیمی ترین بخش حرم روضه منوره می باشد. روضه منوره همان بنای چهار دیواری اطراف ضریح مطهر است که مرقد شریف حضرت رضا (ع) در طبقه زیرین آن واقع شده است و هسته ی مرکزی بناهای آستان قدس محسوب می شود. سقف این بنا، قبه نام دارد و ارتفاع آن از کف روضه منوره تا سقف، حدود 18 متر می باشد. بر فراز قبه در قرن ششم هجری قمری گنبد با شکوه حرم مطهر و مناره کنار آن ساخته شد. ارتفاع گنبد از کف روضه منوره تا تیزی گنبد حدود 31 متر است و بین قبه (پوشش اول )و گنبد ( پوشش دوم ) 13 متر فضای خالی وجود دارد.

تزئینات روضه منوره:
کف روضه منوره با بهترین سنگ مرمر پوشیده شده است. دیواره های روضه منوره با کاشی های زرین فام ممتاز و نفیس سنجری تزیین شده است. این کاشی ها به صورت هشت ضلعی، شش ضلعی و کوکبی با رنگهای متنوع و مزین به احادیثی از معصومین (ع)، نام کاشیکار و تاریخ کاشیکاری می باشد، قدمت این کاشی ها به قرن ششم هجری قمری ( سال 512 ) بر می گردد.
بالاتر از کاشی های ازاره کتیبه هایی نفیس از همان جنس کاشی های سنجری نصب شده است. این کتیبه های برجسته زیبا از قرن هفتم هجری به یادگار مانده است و دربردارنده آیاتی از قران و و احادیثی از معصومین (ع)، نام خطاط و تاریخ نوشتن کتیبه ها است .
بالای کتیبه های تاریخی زرین فام، کتیبه ای با خط نستعلیق روی سنگ مرمر با عرض 40 سانتیمتر حاوی قصیده ای از مرحوم دبیر الملک و اشعاری از مرحوم دکتر قاسم رسا ملک الشعرای آستان قدس رضوی به صورت هنرمندانه حجاری شده و نصب شده است.
دور دیواره روضه منوره بالای صفه ها کتیبه بسیار زیبایی با خط ثلث سوره مبارکه جمعه توسط علیرضا عباسی از خطاطان مشهور دوره صفویه نوشته شده است. این کتیبه گچبری در دوره قاجاریه با ظرافت خاصی آینه کاری شده است.
سقف حرم در گذشته با نقاشی بسیاز زیبایی از دوره صفویه و افشاریه تزئین شده بود که در سال 1275 هجری قمری با همت میرزا صادق قائم مقام نوری با هنر آینه کاری پوشیده شد.
در دیوارهای حرم مطهر رضوی قاب های شیشه ای قرار دارد که در داخل این قاب ها اشیائی گرانبها ، قدیمی و با ارزش نگهداری می شود، این أشیا در زمان های قدیم توسط ارادتمندان و شیفتگان حضرت رضا (ع) به حرم این امام همام اهدا شده است.

صفه های روضه منوره:
در اطراف روضه منوره چهار صفه غربی، شرقی، شمالی و جنوبی قرار گرفته است که این صفه ها ارتباط روضه منوره را به رواق های حرم مطهر رضوی برقرار می سازد. این صفه ها از طرف جنوب و جنوب غربی به رواق تاریخی دار الحفاظ ، از طرف شرق به رواق حاتم خانی، از طرف شمال به رواق دار الفیض و رواق دار الشکر و از طرف غرب به مسجد تاریخی بالاسر منتهی می شوند.

محراب های تاریخی و نفیس روضه منوره:
در مجموعه روضه منوره حضرت رضا (ع) سه محراب زرین فام وجود داشت که طی فعالیتهای عمرانی در سال 1342 شمسی از دیوار بنا جدا شده و هم اکنون در موزه مرکزی آستان قدس رضوی نگهداری می شود. این محراب ها به روش قالب ریزی شکل گرفته و سطح آنها با قاب های کتیبه دار و نقوش اسلیمی و ستون نما و طاق نما مزین شده است. سطح این محراب ها دارای کتیبه هایی با مضامین ادعیه، آیات، احادیث، نام سفارش دهنده و بانی و سازنده آن می باشد.

 

نوروز

آغاز سال 7034میترایی آریایی،3750زرتشتی و 3737 ایرانی بر همگان فرخنده باد

برگزاری جشن بزرگ نوروزی، در ۲۱مارس به میزبانی مشترک ۹ کشور با پیشگامی ایران و افغانستان و جمهوری آذربایجان در مقر سازمان ملل در نیویورک، و نیز در مرکز یونسکو در پاریس و برای نخستین بار در پارلمان اروپا  در استراسبورگ، نشان می‌دهد که قلمرو نوروز هر‌ساله در حال گسترش است. 

دو سال پس از ثبت نوروز در فهرست میراث فرهنگ جهانی در سازمان یونسکو و پذیرش نوروز از سوی مجمع عمومی سازمان ملل به عنوان جشنی جهانی و دعوت به بزرگداشت آن، اکنون نه تنها فرستادن پیام‌های نوروزی میان رهبران و مقامات جا افتاده،  بلکه جشن گرفتن از سوی مردمانی که از ایران و کشورهای همجوار منطقه به غرب آمده‌اند از پوشیدن لباس‌های رنگی و جشن‌های خودمانی میان دوستان و آشنایان فراتر می‌رود. ایرانیانی که در غرب زندگی می‌کنند توانسته‌اند به  نهادهای فرهنگی غرب کمک کنند تا در روزگاری که تنش سیاسی بر پیوندهای میان ملت‌ها سایه انداخته، از راه شناساندن آیین‌های نوروزی به معرفی فرهنگ امروزی مردم ایران و منطقه بپردازند. امسال شهرهای بیشتری در اروپا و آمریکای شمالی که در آنها ایرانیان و دیگر مردم همجوار زندگی می‌کنند، به جرگه جشن گیرندگان نوروز پیوسته‌اند. در کشورهای ایالات متحده و کانادا جشن‌ها از هر سال گسترده‌تر شده است.

در بریتانیا، دانشگاهها به صورت روزافزونی نوروز را نیز جشن می‌گیرند و در لندن موزه بریتانیا و نیز موزه ویکتوریا و آلبرت جشن‌هایی فرهنگی در پیوند با نوروز برپا کرده‌اند. 

دهههاست که لندن شاهد جشن نوروز در محدوده جامعه ایرانیان و مردم همجوار بوده اما با افزایش مهاجران کشورهای منطقه در لندن، حال و هوای این شهر هزار چهره هم در آغاز بهار "نوروزی" شده است. طبیعت سرسبز در هفته‌های آخر ماه مارس با شکوفه‌های رنگارنگش، فرارسیدن نوروز و بهار را به دوستدارانش نوید می‌دهد.

مغازه‌های ایرانی و افغان و کـُرد، همگی با عرضه میوه‌ها، گل‌ها و شیرینی‌های ویژه، مرکزی برای شناساندن فرهنگ نوروزی شده‌اند. 

تب و تاب نوروزی خریداران و فروشندگان، محله‌های ایرانی‌نشین لندن، مثل کنزینگتون، ایلینگ و فینچلی را به جایی تماشایی بدل کرده است. وقتی در این  محله‌ها  قدم می‌زنید، گاه چندین فروشگاه ایرانی را در کنار هم می‌بینید، و برای لحظه‌ای شلوغی لندن و اتوبوس‌های دو طبقه آن را فراموش و احساس می‌کنید شب عید است و در گوشه‌ای از تهرانی در انتظار تحویل سال هستید. هرجا نگاه می‌کنید سبزه و سنبل از سر و کول مغازه ها بالا رفته‌اند و ماهی‌های قرمز در ظرف‌های بزرگ بلورین در انتظارند تا در کنار سبزه و سنبل و دیگر سین‌ها، به سفره هفت سین رنگی نو بدهند. در همه‌جا فارسی می‌شنوید و اگر هم چهره‌ای غیر ایرانی از آنجا گذر می‌کند، سبزه‌ای در دست دارد و فارسی را با لهجه صحبت می‌کند و به شما نشان می‌دهد که با ایران و فرهنگ ایرانی آشناست.

اصرار ایرانیان و مردمان همجوار در بزرگداشت نوروز در غرب، که خرید نوروزی و برگزاری جشن بخشی از آن است، نشان دهنده این پیام بوده که نوروز جزئی جدا نشدنی از هویت ماست. از آن فراتر، این پافشاری‌ها بر هویت و نیز بالارفتن اهمیت کشورهای منطقه بوده که نوروز را به سوی جهانی شدن برده است.