روزنامه شهرآرا
از روزی که قرار تلفنی مصاحبه را با او گذاشتم، خیلی کنجکاو شدم بدانم چه
تعداد از مشهدیها او را میشناسند. محل کار، تاکسی و... هرجا صحبت به میان
میآید، اسمش را میآورم. ولی تقریبا پاسخ همه شنوندگان شبیه به هم است.
«دکتر شاهینفر؟ همون که یک کوچه به نامشه؟» چندباری که برای هماهنگی
مصاحبه با منزلش تماس میگیرم، خانمی تلفن را جواب میدهد که بعد از اینکه
اسم دکتر را میآورم، بلافاصله تلفن را به ایشان میرساند. از لحن
صحبتکردن و عکسی که قبلا از او دیده بودم، میدانستم که سن بالایی دارد.
«دکتر محمد شاهینفر» پزشک 93ساله مشهدی، کسی است که بیشتر از هرکس دیگری
از پیشینه پزشکی معاصر مشهد اطلاع دارد و به کمک حافظه نسبتاً ماندگارش،
آنها را در این گفتگو با ما مطرح میکند:
امروز از نظر پزشکی در چه جایگاهی در جهان ایستادهایم؟
در
یک دوره که امپراتوری عثمانی مثل دیواری بین ایران و اروپا کشیده شده بود،
در پزشکی از اروپاییها عقب افتادیم. چون آنها بعد از رنسانس به دنبال
پیشرفت علم افتادند. در پزشکی هم از تشریح آغاز کردند و به صورت علمی، طب
جدید را به وجود آوردند. در این دوره ما هیچ ارتباطی با آنها نداشتیم. ولی
امروز این مرزها از بین رفته است و در پزشکی، پابهپای جهان جلو میرویم.
امروز ایرانیهای بسیاری در مراکز درمانی کشورهای اروپایی مشغول به کار
هستند. همه آنها هم در سطح بالایی حضور دارند. در داخل کشور هم، همان کاری
که آن طرف انجام میدهند، این طرف انجام میدهیم.
ما امروز مدرک
کشورهایی مثل هندوستان، فیلیپین و حتی روسیه را قبول نداریم و سطح آنها را
خیلی پایین میدانیم. کسانی هم که از این کشورها فارغالتحصیل میشوند تا
دورههای آموزشی داخل کشور را نگذرانند، مدرکشان معتبر تلقی نمیشود.
آیا حقیقت دارد که بزرگترین متخصصهای علم پزشکی در سطح جهان ایرانیها هستند؟
ایرانیها بزرگترین نیستند، ولی جزو بزرگترها هستند.
در زمینههای خاصی مثل پیوند و سلولهای بنیادی که زمینههای جدید است، چقدر پیشرفت داشتهایم؟
من
سال1336 به پاریس رفتم. آن زمان عمل قلب، تازه راه افتاده بود. با تشریفات
زیاد در هفته یک تا دو عمل انجام میدادند. 50درصد بیماران هم میمردند.
اما امروز در زمینه پزشکی پیشرفتهای زیادی شده است. معمولاً عملها ضایعات
کمی دارد. تقریباً پیوندهایی که الان در مشهد انجام میشود، ضایعات ندارد.
عملهای قلب هم همینطور.
شما در مجموعه خاطرات شفاهی و همچنین در کتاب
«خاطرات پزشکی در مشهد» به نقش فردی به نام پروفسور بولون در پیشرفت پزشکی
مشهد اشاره کردهاید. در این زمینه بیشتر توضیح میدهید؟
جراح
بیمارستان امام رضا(ع) فوت کرده بود و من هم جراحی بلد نبودم. البته کارهای
مقدماتی را انجام میدادم ولی نمیتوانستم مسئولیت بخش را برعهده بگیرم.
برای همین پروفسوری را از بلژیک برای بیمارستان استخدام کردند. این فرد به
ایران آمد و واقعاً اهل تجربه و آموزش بود. من هم همراه ایشان کار میکردم.
ایشان
برای بیماران پرونده تشکیل میداد و میگفت که شرح حال بعد از عمل بیماران
را در آن ثبت کنند. بعد از این هم، نتیجههای علمی خود را از این
پروندهها استخراج میکرد و این نتایج علمی را در مجلهای در بلژیک چاپ
میکرد.
دکتر بولون چندسال در مشهد ماند؟
ایشان بعداً مسلمان شد و در
مشهد ماند. من هم حدود 17 سال با او همکار بودم. خیلی کارهای برجستهای
انجام دادیم که حتی از دانشگاه تهران جلو افتادیم. عملهایی را هم که انجام
میدادیم، بهتر از تهران بود. حتی در سال 1336 به پاریس رفتم و حدود یک
سال، در آنجا ماندم تا اطلاعات بیشتری را در زمینه پزشکی کسب کنم؛ ولی دیدم
ما هیچچیز از آنها کم نداریم. تمام عملهایی که آنها انجام میدهند، ما
هم انجام میدهیم. به جز عمل مغز و قلب که ما امکانات آن را در اینجا
نداشتیم. پروفسور هم از آنجا که تخصصش نبود، دست به این کار نزد. یعنی ما
در پزشکی خیلی پیشرفت کردیم.
شما تا چه سالی به فعالیت در زمینه پزشکی مشغول بودید؟
من
به طور رسمی تا بعد از انقلاب به کار درمان مشغول بودم. بعد از انقلاب هم
با 34 سال سابقه بازنشسته شدم. البته بیمارستان را قبل از بازنشستگی در سال
36 ساخته بودم. بعد هم کمکم آن را توسعه دادم تا جایی که در زمان
بازنشستگی، یک بیمارستان کامل 100تختخوابی بود. اینطور شد که بعد از
بازنشستگی، بیشتر به کارهای بیمارستان اشتغال داشتم.
در حال حاضر چه فعالیتی انجام میدهید؟
تا
زمانی که برایم مقدور بود، در بیمارستان فعالیت کردم. حدود 10 سال پیش،
چون سنم از 80سال گذشته بود، دیدم که توانایی عملهای بزرگ را ندارم. برای
همین عمل جراحی را ترک کردم. بعد از این فکر کردم چه کنم که بیمارستان رشد
خود را ادامه دهد؛ تصمیم گرفتم این مکان را به دانشگاه بدهم. چون دانشگاه
مظهر رشد است. ولی نتوانستم با دانشگاه علوم پزشکی کنار بیایم. به آنها
گفتم: «من اینجا را به شما میدهم فقط شما از بابت اثاثیه این مکان مثل
دستگاه رادیولوژی، آزمایشگاه و سایر وسایل که خیلی گرانقیمت است، پول یک
منزل به من بدهید یا یک منزل برای من بخرید» ولی آنها گفتند که ما
نمیتوانیم کهنه بخریم. بعد از طرف دانشگاه آزاد چند مرتبه به سراغ من
آمدند که این محل را به ما بدهید. من هم پس از کش و وقوسهای زیاد، با
آنها موافقت کردم